پس از این، پشت صحنهای از آماده شدن کمدینها، یعنی سجاد افشاریان و مهران غفوریان پخش شد وطبق قرعه افشاریان کار خود را به عنوان نفر اول شروع کرد.
وی ابتدا خود را به نام 021 معرفی کرد و علت آن را اینطور عنوان کرد: ما چهار تا بچهایم، جمال، کمال، من و آبتین عمو، که هر کدوم از ما به شهری رفتیم و مادرم برای تماس با ما از آن روستای دور افتاده مجبور بود تماسهای متعددی با اپراتور، مرکز شهر و ... داشته باشد، تا اینکه به خاطر کهولت سن بعد از مدتی جمال راباکد 071شیراز، کمال با کد 054 سیستان و من که با زحمت به تهران آمده بودم را 021 صدا می کرد.
این نویسنده در ادامه از تواناییش در رد شدن از دیواها گفت و اینکه با این توانایی چه کارهایی که انجام نداده، مثل بازی در تیزرها و عاشق شدنش هنگام رد شدن از دیوار تئاتر شهر که مقابل دختری درآمد و دلباخته شد، کسی که الان بازیگر معروفی است ولی اسم نبرد!
در ادامه هم از ابرازعلاقهاش به این معشوقه و زندانی شدنش تعریف کرد و افزود: بعد از این اتفاقات به سراغ پخش اشعارم در فضای مجازی رفتم و با اتفاقات جالبی روبهرو شدم، مثلا یکی کامنت میذاشت چشمهایت مثل مثلث ...
یا کی ورزشکار بود و نوشت: وقتی چشمان تو حمله میکنند دفاع در یک سوم میانی است، من گل میزنم تو بگو آفساید! بعدهم میپرسد استاد چه طور بود؟ و من واقعا حرفی نداشتم جز اینکه پیجتو ببند و برو دنبال ورزش و او رفت و اتفاقا فوتبالیستی معروف شد که اسمش رو نمیگم، البته خودم هم پیجم رو بستم چون دیدم یک روز، عزیزی پست گذاشته خورشید بالا آمده از سر صبح، دلم درد می کند! و همین... شش هفت هزار تا لایک خورد، من بادیدن این اتفاق دچار بحران فلسفی و اجتماعی شدم، که او با این متن مثل من لایک میخورد برای همین من بیرون رفتم.
وی سپس تواناییش را در عرصه شعبده بازی به نمایش گذاشت و در بخشی از اجرایش به ناگاه از زخمهای گذشتهای که هرکسی در زندگیش دارد گفت و متنی نامه گونه برای مادرش خواند، بعد هم با خندهای گروهی سن را ترک کرد.
*خاطره خارجی غفوریان
مهران غفوریان پس از ورودش بلافاصله خاطرهای از خارج رفتنش و تلاش برای وارد شدن به سینمایی که بردپیت وآنجلیناجولی در آن برای رونمایی از فیلمشان حضور داشتند، گفت.
غفوریان در این خاطره صف طولانی که سه بار اجبارا به انتهای آن رفت را توصیف کرد و از کت و شلوار پنج میلیون تومانی که مجبوربه خرید آن شد، حرف زد.
بعد که به داخل سالن رفت از موسیقی که با تمام وجودش آن را حس میکرد یاد وعلت آن را نشستن روی باند اعلام کرد که البته باعث اخراجش از سینما شد.
وی همچنین خاطرهای ازعکسی که میخواست با آنجلینا و برد پیت بگیرد راهم تعریف کرد.
خلاصه این بخش که به پایان رسید، بعد از یک رفت و برگشت، جوان از همه خواست که این مسابقه را به چیزهای تلخ و چرک تبدیل وآلوده نکنند چرا که این رفتار خندوانهای نیست، بعد هم همه باهم شعر ایران ایران را خواندند و برگی دیگر از این برنامه را ورق زدند.
شاد باشید.
گزارش از: فاطمه شهدوست