انقدر باید بگردیم در این شهر پر پیچ و تاب تا شاید برسیم به راسته تماشاخونه‌های پر رنگ و لعاب.

حوزه تئاتر گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ فرقی نداره کنکوری باشی یا دانشگاهی. کارمند یا کاسب. خونه‌دار یا بچه‌دار؛ زنبیلو بردار و بیار. برای یکبار هم که شده چه به بهونه خرید کتاب یا هر دلیل دیگه‌ای گذرت به خیابون ولیعصر (عج) و میدون انقلاب و تقاطع‌های اطراف میوفته.

اگر یه مقدار چشم‌های آهویی یا بادومی‌تون رو باز کنید، اون چیزی رو که تا حالا به چشم تو محل خودتون و صد پشت فامیلتون ندیدید به صورت تولید انبوه وجب به وجب و گُله به گُله می‌ببینید.

سوژه مورد نظر کتاب نیست، سالن نمایشه. کافیه این وسط تحت تاثیر بیانات یک هنرمند رهگذر تو ایستگاه مترو در خصوص ارزش‌های والای هنر تئاتر یا یه فرد در اصطلاح روشنفکر که گوشه یه کافه دنج فلسفه‌شو دود می‌کنه قرار بگیری یا توسط دوستان به جوّ پرتاب بشی اون وقته که بعد از انتخاب دلبرانه‌ترین نمایش راهی یکی از این سالن‌ها میشی.

در بهترین حالت باید ساکن مرکز تهران باشی تا با کشتن چند غول کوچولو موچولو به مقصد برسی. ولی امان از روزی که ساکن یکی از مناطق محروم شمال و یا جنوب تهران باشی. اون وقته که باید یکی از مسیرهای زمینی، زیرزمینی و رو زمینی رو برای رسیدن به سالن نمایش مورد نظر انتخاب کنی.

بررسی غول‌های راه‌های زیرزمینی، زمینی و رو زمینی به ترتیب جثه:

زیرزمینی: احتمال گیس و گیس‌کشی در واگن بانوان، یقه‌گیری در واگن آقایون، غرق شدن در سیل جمعیت و بازگشت به ساحل در هر بار توقف قطار در ایستگاه. البته فرصت خرید رو هم نباید نادیده گرفت.

زمینی: ترافیک،‌ زدن نقش و نگار روی اعصاب، استهلاک خودرو، خطرات احتمالی از جمله جریمه، درگیری و ... . فراموش نشه دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

رو زمینی: ترافیک، خطر پانچ شدن میان جمعیت، چشم انتظاری.

البته تا یادم نرفته بنزین ماشین هم که به شلنگ شهرداری وصل نیست. حالا بماند که ما می‌دونیم با از بین رفتن تاثیر داروی بیهوشی تزریق شده توسط روشنفکر و هنرمند محترم به شما، چه لعنت‌هایی که به خودتون نفرستادید و بعد از وصال، دقیقه 14 و 15 نمایش میری که هفت تا پادشاه رو رؤیت کنی. حالا ما فرض رو بر این می‌گیریم که بخت باهاتون یار بوده و تئاتر دیده شده چنگکی به دل مبارک شما زده اما با وجود غول‌های مسیر که بلیت برگشت از جوّ رو براتون صادر کردن، تک درصدی احتمال گذر مجدد‌تون از این راه وجود داره و با رسیدن به پارکینگ منزل پلاک «گذر موقت» رو به ناکجا آباد شوت می‌کنید و قید تماشای هر چی تئاتره می‌زنید.

البته از نقش تیمور لنگ در این روایت نباید گذشت. تیمورخان از جایی وارد داستان میشه که ما و شما لفظ «تئاتر برای همه» رو از دهن آقایون می‌شنویم و کافیه چند درصدی فسفر بسوزنید تا مثل بیشتر اوقات، دنیایی فاصله رو بین حرف زده شده و واقعیت دیده شده ببینین. البته این وسط احتمالاتی وجود داره مثل: «تئاتر برای همه تو دیکشنری آقایون ترجمه متفاوتی داره که سواد ما در اون حد نیست» یا «کف توقعات ما سقف بضاعت دوستان است» یا ... که با توجه به این‌ها میشه فصل احتمالات نوین رو در کتاب ریاضیات دبیرستان ارائه داد.

با تمام این اوصاف حالا یه روزی، یه جایی، یه سمیناری آقایی صحبت و شعاری رو به گوش ما رسوندن اما شنونده باید عاقل باشه.



پی‌نوشت1: منظور تماشاگران عام تئاتر بود. مخاطبان خاص خرده نگیرند. عیار عشق و علاقه شما با هیچ سنگی محک زدنی نیست.


پی‌نوشت2: تمامی افراد ذکر شده در این یادداشت، زائیده تخیل اینجانب است و مثلاً هیچ کدام وجود خارجی ندارند.




یادداشت از: ملیکا مومنی‌راد


انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۱۰ ۱۴ مهر ۱۳۹۴
بسیار عالی بود
آخرین اخبار