به گزارش خبرنگار
حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ محسن جسور فیلم نامه نویس سینما در یادداشتی درباره فیلم نامه و انتخاب سوژه های تصادفی در سینما اینگونه نوشت:
سینمای ما مدت هاست که به تصادف دچار شده است. همه سینمای ما تصادفی است و تصادف نقشی تعیین کننده در سینمای ما پیدا کرده است. البته که این رویکرد در فیلمنامه شکل می گیرد و نویسندۀ فیلمنامه باید از این جریان با خبر باشد تا یا از آن دوری جوید و یا مسموم داستان تقدیری نشود.
فرایند خلق در ادبیات و بالاخص داستان که این مقال به آن خواهد پرداخت؛ بر مبنای مؤلفۀ بسیار مهمی به نام تصمیم می گذرد. مؤلفه ای که تکیه بر اختیار انسانی دارد و ماهیت اختیار، توانایی تصمیم گیری و تصمیم سازی را به انسان می دهد؛ که مهمترین تصمیم ها، در داستان و توسط قهرمان به منصه ظهور گذارده می شود.
این مؤلفه یکی از مهمترین نشانه های آثار مانای هنری در جهان داستان است که فیلمنامه نیز از آن مستثنا نیست. سینمای تقدیر در تقابل سینمای تصمیم. سینمایی که سلسله وقایع بر اساس تصادف شکل می گیرد و در مقابل سینمایی که وقایع بر اساس تصمیم شخصیت اصلی یا قهرمان شکل خواهد گرفت.
متاسفانه، سینمای سال های اخیر ما، تصادف را انتخاب کرده است و به سطحی ترین شکل و صورت ممکن، داستان های این سینما بر مبنای یک تصادف در عینیت شکل می گیرد و حتی نه در ذهنیت و ماهیت تصادف. اصلی ترین اتفاق در سینمای ما تصادف است. اگر تصادف را از سینمای ما حذف کنیم، داستانی برای تعریف کردن نداریم؛ در حالی که سینمای استاندارد و قصه گو، بر بالِ تصمیم شکل گرفته و پیش می رود.
«جدایی نادر از سیمین» ، «دربارۀ الی» ، «همه چیز برای فروش» ، «یکی می خواد باهات حرف بزنه» ، «سیزده پنجاه و نه» ، «تمشک» و بسیاری از فیلم های امروز سینمای ما که اگر تصادف را از آن حذف کنیم، داستانی برای گفتن ندارد و اساساً داستانی شکل نخواهد گرفت.
این مقوله در سینمای دنیا هم قابل مشاهده است. «عشق سگی»، «بیست و یک گرم» و ...
اگر نویسنده، داستان را موجودی ارگانیک و دارای جان و حیات بداند؛ بی شک اجازه خواهد داد تا با ایجاد موقعیت هایی که ماحصلِ تصمیم شخصیت یا قهرمان است وقایع پیش برود و در تصمیم ها مشارکت خواهد داشت. اما از آن رو که نویسندگان داستان را موجودی مکانیکی و بی جان می پندارند، درصدد ایجاد و تولید موقعیت ها با سلایق و علایق خود هستند تا قهرمان را در آن گرفتار کنند و این بیشتر به ماجراجویی در فیلمنامه شباهت دارد تا سیر وقایع بر اساس شخصیت.
سینمای ما، سینمای ماجراجویی است که کوچه های تکراری زیادی دارد و تماشاگر ما همۀ آدرس ها و کوچه را می داند و از این بن بست، یا راه های تو در تویی که محدود است نجات نخواهیم یافت، مگر به جسارت و گذر از شکل داستان گویی که بدان عادت کرده ایم و در برخی مواقع آن را موفق دیده ایم و به تکرار مکررات گرفتار آمده ایم. سینمای ما نیاز به یک نگرشی تازه و نو در داستان گویی و فیلمنامه نویسی دارد تا بر اساس تصادف، داستان نگوییم. داستان ما، داستان تصمیم های شخصیت یا شخصیت های فیلم باشد. همچون «مهمان مامان» ، «اتوبوس شب»، «ارتفاع پست»، «آژانس شیشه ای»، «بچه های آسمان» و بسیار فیلم های دیگر که، تصمیم اصلی ترین مؤلفۀ خلق داستان و فیلمنامه است.
سینمای تصادفی، یا سینمایی که برگرفته شده از تصادف است، مغلوب فرم و شکل خواهد شد. چرا که اساسا این شکل سینما، برآیند یک جهان بینی منسجم نبوده و از همین رو، بیشتر در جهت سرگرم کردن تماشاگر گام بر میدارد. سرگرمی ای که دنیای جدیدی برای تجربه کردن به مخاطبش ارائه نمی دهد، بل جهان تکراری و تجربه شده را برای مخاطب عرضه می دارد.
سینمای تصادفی، سینمایی است که تصادف یا رخ دادن اتفاق، منجر به عمل یا عکس العمل شخصیت و در نهایت تصمیم شخصیت اصلی یا قهرمان می شود.
در حالی که سینمای جاودان، سینمایی است که تصمیم شخصیت اصلی یا قهرمان(انگیزه دراماتیک) منجر به رخداد شده و اگر تصادف یا اتفاقی رخ می دهد؛ پیامد تصمیم شخصیت اصلی است.
به طور مثال در فیلم «شجاع دل»، در مقدمه فیلم کودکی را می بینیم که قصد انتقام جویی به سبب قتل پدر توسط حکومت انگلستان را دارد. اما عمو او را به اندیشیدن سوق می دهد و می فهماند که پیش از آموختن شمشیرزنی، باید اندیشه کردن بیاموزد.
در دوران جوانی که قصد وطن کرده و دل به دختری می سپارد و از دعوت انقلابیون اسکاتلندی برای جلسات سری و انقلابی سر باز می زند. کسی که سودای انتقام داشت، حالا میانه روی می کند.
در بازار، گماشته های انگلیسی به همسرش سوء قصد می کنند و او در دفاع از ناموس بر می آید. همسرش و خود را فراری می دهد، اما غافل از آن که همسر اسیر شده و در نهایت اعدام می شود. تا اینجا همه اتفاقات رشد یافته در پیرنگ و داستان ، ماحصل تصمیم شخصیت اصلی است. حالا قهرمان، تصمیم می گیرد تا انقلاب کند و در داستان، انقلاب می شود. همه چیز تحت تاثیر تصمیم قهرمان یا شخصیت اصلی است. همه چیز در گرو تصمیم شخصیت است. در حالی که در سینمای تنبل تصادفی، همه چیز در گرو تصادفی است که رخ می دهد و باید ببینیم تا چه جهتی به داستان و پیرنگ می دهد.
این سینمای تصادفی، که از تنبلی نویسنده در ایده پردازی نشات می گیرد. مخاطب ما را هرچه بیشتر به تکراری بودن داستان فیلم هایمان متوجه می سازد و در نهایت قهر تماشاگر با فیلم و سینما را منجر خواهد شد؛ که کم و بیش تا حالا نیز منجر شده است. اگر نگاه به حوزه فیلمنامه نویسی، نگاهی تخصص محور بود؛ سینمای ما کمتر به نقص فیلمنامه دوچار بود و جالب آنجاست که همه به درد فیلمنامه آگاهند، اما هنوز نیز، فیلمنامه نویسان با سابقه و با تجربه و کار کرده ی ما، بیشترین آمار بیکاری را دارند
محسن جسور
انتهای پیام/