محمد فوقانی یکی از
عکاسان حرفهای و کار بلد این روزهاست که تماشای عکسهایش برای هر
بینندهای جذاب بوده و خالی از لطف نیست. وی که کارنامه درخشانی در حوزه
عکاسی سینما و تلویزیون دارد، اخیراً با حضور موفق در پروژه سینمایی گسترده
«محمد رسولالله» بار دیگر توانمندیاش را ثابت کرد و امروز در «سینجیم»
فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان میهمان ماست. در ادامه گفتگوی ما را با وی
میخوانید:
من به عنوان یکی از
اعضای شورای مرکزی عکاسان از بچههایی که تازه پا در این عرصه گذاردهاند،
حمایت میکنم تا به هر طریقی شده این افراد از راه درست عکاسی کنند و وارد
کار شوند؛ اما متأسفانه اینقدر دست زیاد شده که این نظارتها هم راه به
جایی نمیبرد.
سین: تهیهکنندهها چقدر در این قضیه نقش دارند؟جیم: متأسفانه
بعضی از تهیهکنندگان سینما آدمهای بیسوادی هستند که به جای بساز و
بفروش ساختمان کار بساز و بفروش فرهنگی میکنند و تصورشان این است که اگر
یک ریال سرمایهگذاری میکنند، باید چند صد هزار برابر سود کنند. به همین
خاطر دنبال آدمهای ارزان قیمت میروند که البته در نهایت به مشکل
میخورند. امسال فارغ از این یکی دو ماه که کارها برای رسیدن به جشنواره
شروع شده، هروقت هر که را در خانه سینما میدیدیم، دم از بیکاری میزد و
وضعیت خوبی نداشت. امیدوارم این وضعیت به زودی بهتر شود.
شما
اگر یک کارمند باشی، بعد از 25 سال در محل کارت جا میافتی، مسئول یک
قسمت میشوی و امنیت شغلی داری یا اگر یک دکه کوچک آبمیوه فروشی داشته
باشی، بعد از 20 سال در محل اعتبار کسب میکنی و همه نسبت به شما اعتماد
میکنند؛ اما در شغل ما اینگونه نیست. هرچه حرفهایتر میشوی، در حقیقت
سختیهایت بیشتر میشود و تهیهکنندهها هیچوقت سراغت نمیآیند، مبادا که
بخواهی بیشتر پول بگیری.
سین: با این شرایط چرا حرفهایها هنوز این مسیر را ادامه میدهند؟
جیم: چون
چاره دیگری نیست. من سی و دو سال است که در این حرفه زحمت کشیدهام و بعد
از این همه سال سابقه کار و تلاش در حوزه فرهنگ دیگر نمیتوانم سراغ کار
دیگری بروم. هم اینکه انرژی یک جوان 20 ساله را ندارم تا دوباره کاری را از
آغاز شروع کنم و هم اینکه برای عکاسی زندگیام را گذاشتهام. بالاخره باید
این تلاشها نتیجه دهد.
سین: پس این عرصه از دور اینقدر جذاب است و طرفدار دارد؟
جیم: سینما
هیجانش زیاد است؛ به همین خاطر خیلیها جذب آن میشوند اما به لحاظ امنیت
شغلی و از لحاظ مالی سینمای ما پوشالی است و تمام حق و حقوق را به
تهیهکننده میدهد.
سین: اگر به گذشته برگردید باز همین مسیر را انتخاب میکنید؟
جیم: واقعاً نمیدانم، تا به حال به این موضوع فکر نکردم اما شاید اگر به عقب برگردم، این حرفه را به عنوان شغل دوم انتخاب میکردم.
سین: آقای فوقانی کمی از این فضا فاصله بگیریم؛ اهل نوشتن هم هستید؟
جیم: بله.
سالهاست دل نوشتههایی دارم که با توجه به اتفاقات پیرامون، موضوعاتی که
در جامعه هست، حوادثی مثل حادثه دلخراش منا، اتفاقات چند روز قبل پاریس و
هر موضوع دیگری دست به قلم میبرم و مینویسم. یک هنرمند انرژیهای مختلف
را در دنیا میگیرد و با توجه به روحیه خاصی که دارد، آنها را در کارش
منعکس میکند. امیدوارم روزی دل نوشتههایم را به چاپ برسانم.
سین: بیشتر در کدام فصل مینویسید؟
جیم: پاییز.
پاییز برای من همیشه فصل خاصی بوده. فصلی که میشود، جلوی آینه ایستاد و
فکر کرد. پاییز فصل نوشتن و اندیشیدن است. فصل زیباییها. وقتی این همه
زیبایی را میبینم، ترغیب میشوم به عظمت خداوند فکر کنم. این فصل پر نشانه
است.
سین: در پاییز عکاسی هم میکنید؟
جیم: بله. من کارهای عکاسی طبیعت را انجام میدهم و از نگاه خودم در این فصل عکاسی میکنم.
سین: عشق به کار چقدر در موفقیت افراد نقش دارد؟
جیم: صد
در صد. وقتی در هر حرفهای به کارت علاقهمند باشی و بتوانی با آن ارتباط
برقرار کنی، سختیهایش را بهتر تحمل میکنی. این دقیقاً مثل قصه پدر و
فرزندی است که با وجود همه اذیتهای بچه، پدر روز به روز بیشتر عاشق فرزندش
میشود.
سین: آقای فوقانی موضوعی هست که بخواهید روی آن کار کنید و هنوز این اتفاق نیفتاده باشد؟جیم: بله.
دور و اطراف ما اینقدر سوژههای مختلف برای کارکردن هست که حد ندارد. مثلاً در
پروژه عظیم «محمد رسول الله» من عکسهایی گرفتم که بسیار دیدنی است و هنوز
آنها را جایی به نمایش نگذاشتهام و امیدوارم به زودی این اتفاق بیفتد.
یا مثلاً نگاه ویژه به بچههایی که در تولید فیلمهای سینمایی دیده
نمیشوند. مثل بچههای تدارکات و خدمات. اینها زندگیهای بسیار جالبی
دارند و نوع نگاه و تفکرشان نسبت به سینما بسیار جالب توجه است که میتوان
روی آن کار کرد
سین: به پروژه «محمد رسولالله» اشاره کردید. در یکی از مصاحبه گفته بودید حتی یک روز هم در این پروژه غیبت نداشتید؛ سخت نبود؟
جیم: بله.
اصلاً نمیشد غیبت کرد. اینقدر هر روز با پلانهای زیبا و سکانسهای جذاب
روبرو میشدی که نمیشد حتی یک روز از آن غافل شد و به کار دیگری رسید. در
طول 13 ماه فیلمبرداری بجز پیش تولید من حتی یک روز هم غیبت نکردم و هر
روز مثل بقیه گروه آفیش میشدم و شب با آنها بر میگشتم. با در نظر گرفتن
اینکه بقیه وقتی به خانه میرسیدند، استراحت میکردند و من تازه کارم آغاز
میشد. هر شب تا ساعتها بعد از نصف شب مینشستم و روی عکس ها کار میکردم. تجربه
بسیار خوبی بود و به هیچ وجه از انرژی که برای آن گذاشتم، ناراحت نیستم. خدا
را شکر میکنم که همه عکسها و زحمت من و همه اعضای گروه دیده شد.
سین: در جایی هم گفته بودید به این مجموعه «دعوت شدید»؟
جیم: من
همیشه حرف دلم را میزنم و برایم مهم نیست که عدهای آن را قبول کنند یا
نه. من حتی یک درصد هم به این پروژه فکر نمیکردم و روزی که دعوت به کار
شدم، حتی در فکرم هم نمیگنجید که وارد چه پروژه عظیمی شدهام. عکاسی
کردن «محمد رسولالله» واقعاً یک تیم عکاسی را میطلبید، به مرور که جلو
میرفتیم و با بچهها صحبت میکردیم می دیدم که همه همین احساس را دارند و
باور دارند که با عنایت ویژهای به این مجموعه پیوستهاند.
سین: چه تعداد عکس گرفتید؟
جیم: بیش
از 7000 فریم عکس که همه شبیه به تابلوهای نقاشی بود. این گفته مخاطبانی
است که وقتی عکسها در نمایشگاه به نمایش در آمد با من صحبت میکردند و
عکسها را دوست داشتند. درباره عکسها سوال میشد و این خیلی برای من با
ارزش است. وقتی که از عهده مسئولیتی که بر دوش تو نهاده شده، به درستی بر
میآیی پس حتماً دعوتی در کار بوده و انرژی مضاعفی پشت شما بوده. احساس میکنم این دعای پدر و مادر مرحوم من بود که همیشه دعا
میکردند بچههایشان عاقیت بخیر شوند. من واقعاً فکر میکنم در این
پروژه خیلی مهم، به نوعی عاقبت بخیر شدم.
سین: از نتیجه کار راضی هستید؟
جیم: بله، البته.
سین: بهترین عکسی که در این فیلم گرفتید، چه بود؟
جیم: همه
فریمها را دوست دارم؛ چون پشت تمام آنها انرژی و زندگی جاریست. ولی اگر
بخواهم از چند فریم یاد کنم صحنه تولد حضرت پیامبر را خیلی دوست داشتم. باور کنید
تمام افرادی که در آن صحنه آنجا بودند، بغض کرده بودند و اشکهایشان جاری
شد؛ چرا که بار هنری و دراماتیک آن به حدی زیاد بود که همه تحت تأثیر قرار
گرفتند.
یا صحنهای که «عبدالمطلب» بین مردم شهر
سخنرانی میکرد و یا مراسم نامگذاری حضرت با آن نورهای زرد و قرمز بسیار
جذاب بود. جا دارد این جا از «استورارو» یاد کنم که در دنیا به
«پروفسور نور» شهرت دارد و برای این فیلم بهترین گزینه بود.
استورارو
اینقدر روح بزرگی داشت که وقتی یک سوال از او میپرسیدی، ساعتها میایستاد
و با حوصله پاسخ میگفت و خیلی خوشحالم که در این کار با وی همکاری داشتم.
سین: عکسها را برای نمایشگاه به کشورهای دیگر هم بردید؟
جیم: هنوز
نه، اما چند روز پیش با آقای مجیدی صحبت میکردم و پیشنهاد دادم که وقتی
فیلم در کشورهای دیگر پخش بینالمللی میشود، خوب است در کنار آن عکسها هم
به نمایش در آید که ایشان موافق بودند و گفتند حتماً در این زمینه رایزنی
خواهند کرد.
سین: صحبت پایانی؟
جیم: دلم میخواهد برای مخاطبان شما یکی از دل نوشتههایم را که چند روز پیش در فصل پاییز نوشتم بخوانم.
این
دل نوشته به قرار زیر است:
«فصل پاییز است/ محله باران، کوچه عشاق، پلاک
دلتنگی/ در محله ما هر روز میتوان خدا را دید/ یک روز در عظمت برگ پاییز و
روز دیگر در طراوت قطرهای از باران/ در محله ما هر سپیده دم دستانت را
میگیرند و تو را متولد میسازند/ با نگاهی گرم و دلی مهربان/ در و دیوار محل
رنگ و بوی تو را دارد/ بوی ناب آدم/ همه روح آزرده ات را به درختان محل
بسپار و با لبخندی از جنس فرشتگان خدا وارد شو/ میان این همه زیبایی/ چقدر
جای تو خالیست/ راستی/ نشانی را به قاصدکی سپردهام تا شاید روزی بر روی
تقدیر تو بنشیند/ وعده ما / اول دروازه پاییز/ زیر سایه بلند دستان خداوند/ به
همه دلهای آرام سوگند/ تا به ابد منتظرت میمانم/ میان این همه زیبایی/
چقدر جای تو خالیست.
گفتگو از: عاطفه گودرزی