سال 2007 محققان جامعه شناس در آفریقای جنوبی تحقیقاتی انجام دادند تا بفهمند چرا این کشور یکی از جرم خیزترین مناطق دنیاست.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سال 2007 محققان جامعه شناس در آفریقای جنوبی تحقیقاتی انجام دادند تا بفهمند چرا این کشور یکی از جرم خیزترین مناطق دنیاست. در این کشور، هر روز تعداد زیادی زن مورد تجاوز قرار می گیرند و یا کشته می شوند. آنها به این نتیجه رسیدند که مردمانی که با فرهنگ های بومی مختلف در آفریقای جنوبی زندگی می کنند که عقیده دارند خشونت و به خصوص خشونت علیه زنان، جزو حقوق مردان است و این یکی از بزرگترین دلایل وجود آمار بالای جرم و جنایت در این کشور بود.

درست یک سال بعد از انجام این تحقیق، یکی از بدترین جنایت ها در ژوهانسبورگ،پایتخت آفریقای جنوبی، اتفاق افتاد که پلیس این کشور را بر آن داشت تا روش های بهتری برای مبارزه با جنایت انتخاب کند.

دورافتاده

بهار 2008، جنازه زنی که مورد تجاوز قرار گرفته بود، در یکی از دشت های وسیع حومه ژوهانسبورگ پیدا شد. بررسی ها نشان می داد که به این زن دارویی خورانده شده بود که او را قبل از هر نوع آزار و اذیت، از حالت هوشیاری خارج کرده بود. پلیس به این نتیجه رسید که این قتل یکی از صدها جنایت خاموشی است که در آفریقای جنوبی اتفاق افتاده بنابراین آنها مساله را در اولویت تحقیقات خود قرار ندادند چون هر روز با موارد مشابهی برخورد می کردند.

به فاصله کمی از قتل اول، جنازه زنی دیگر دوباره در همان دشت ها پیدا شد. آزمایش های پزشکی قانونی ژوهانسبورگ نشان می داد که او هم به شیوه همان قربانی اول، مورد آزار و اذیت قرار گرفته و در نهایت به قتل رسیده است.

پلیس، تحقیقاتی محلی و محدود راجع به این دو قتل انجام داد ولی چون مدارکی به دست نیامد پروژه در همان حال باقی ماند اما جنایت ها متوقف نشدند. به فاصله یک سال، 15 زن و یک کودک در حالی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند با بدنی زخمی در شدت های حومه غربی ژوهانسبورگ کشف شدند. پلیس شروع به انجام تحقیقات جدی تری کرد، دیگر نمی شد این قتل ها را به خشونت های کوچک و محلی ربط داد. تمام قربانیان دارای نشانه هایی مشابه بودند. تازه بعد از یک سال از جمع آوری اطلاعات، پلیس به این نتیجه رسید که قاتل می تواند یک نفر باشد!

قربانیان خاموش

تیم تحقیقاتی، شروع به ترسیم نقشه ای کردند تا بفهمند بیشتر قربانیان در کدام منطقه جغرافیایی به دام افتاده اند. آنها به یک کارخانه فرآوری گل رس رسیدند. چرا که اغلب زنان جانباخته از کارگران این کارخانه بودند. پلیس شروع به تحقیقات بیشتر درباره زنان کرد ولی آنها چیز زیادی برای گفتن نداشتند. پلیس معتقد بود در میان کسانی که مورد تحقیق قرار گرفته اند حتما کسانی هستند که بخواهد راجع به قاتل اطلاعاتی بدهند اما همان فرهنگ بومی مانعشان می شود زیرا هیچ زنی دوست ندارد رازهایی که دارد فاش شود، رازهایی که ممکن بود شامل آزار و اذیت های جنسی باشد.

تحقیقات پلیس به بن بست خورد. این بی اعتمادی دوطرفه بود. مردم محلی هم امیدی به کمک پلیس نداشتند. آنها ترجیح می دادند خودشان از جانشان محافظت کنند. زن های کارخانه گل رس سعی می کردند دسته دسته به خانه هایشان بروند و خانه های حومه کارخانه از غروب به بعد درهایشان را قفل می کردند. 

شایعات به سرعت در حال پراکنده شدن بود و مردم محلی حتی راجع به شیطانی حرف می زدند که در حال قربانی گرفتن از زنان است. یکی از شایعات هم راجع به یک روح خبیث بود که با حلول در جسم زنان، آنها را تسخیر می کرد. پلیس سعی داشت بدو توجه به شایعات زودتر پرونده را به نتیجه برساند. از نظر آنها رواج چنین خرافاتی زمینه را برای سوءاستفاده جادوگران بومی فراهم می کرد.

شیطان در کالبد انسان

درست یک سال بعد از اولین قاتل، در بهار 2009، دختر نوجوانی در حالی که به شدت زخمی شده بود به بیمارستان ژوهانسبورگ منتقل شد. او نیمه هوشیار بود و رانندگان محلی دختر را در حالی که با بدنی زخمی و لباس های پاره در کنار جاده افتاده بود پیدا کرده بودند. این دختر مورد معالجه و مراقبت قرار گرفت. یک روز بعد، بالاخره هوشیاری اش برگشت. پزشکان می گفتند که به او دارویی گیاهی خورانده شده تا هوشیاری اش از بین برود. دختر به حرف آمد و راجع به مردی سیاه پوست حرف زد که خود را یکی از افراد برجسته یک فرقه مذهبی تازه معرفی کرده بود! 

دختر گفت او شروع به صحبت با من کرد. حرف هایش خیلی جالب توجه بودند. او راجع به فرقه ای جدید حرف می زد که ترکیبی از چند آیین بود. دختر گفت این مرد ادعا می کرد که با عالم غیب در ارتباط است و بعد، به من پیشنهاد داد با هم چای بخوریم. ما بعد از طی مسافتی با ماشین، قدم زنان تا دشت های وسیع حومه شهر رفتیم. هوا رو به تاریکی می رفت. احساس کردم آن چای ای که خورده ام مرا بدجوری گیج و منگ کرده. وقتی از مرد پرسیدم کجا داریم می رویم حالت دوستانه اش کاملا تغییر کرد و با پرخاش مرا وادار به حرکت کرد. 

دختر بقیه ماجرا را به خاطر نداشت. او بی هوش شده بود و وقتی به هوش آمده بود خودش را در حالتی ناخوشایند یافته بود. پلیس به این نتیجه رسید مردی که دخترک را به آن روز انداخته احتمالا همان قاتلی است که دنبالش هستند. او در منطقه ای رها شده بود که بیشتر قربانیان در آنجا پیدا شده بودند. احتمالا چون قاتل فکر کرده بود که دختر جوان به زودی می میرد او را به حال خودش رها کرده بود، ولی ظاهرا این بار شانس با او یار نبود و دخترک فقط بیهوش شده بود.

مدارک دیگر هم این فرضیه پلیس را ثابت می کرد. دخترک مدرک دیگری هم داشت که به پلیس بسیار کمک کرد. او شماره فولکس واگن مرد را قبل از حرکتشان برای احتیاط ثبت کرده بود. پلیس بلافاصله پلاک ماشین را ردیابی کرد و به قاتل رسید: جک موگاله، مردی سیاه پوست و 41 ساله که با نامزدش در یک خانه در نزدیکی کارخانه فرآوری گل رس زندگی می کرد.

پلیس متوجه شد آن شایعاتی که راجع به حلول شیطان در کالبد زنان پخش شده بود، به احتمال قوی یک علت خاص داشت. آنها شروع به تحقیقات دوباره از زنان کارخانه گل رس کردند چون احتمال می دادند جک موگاله با زنان دیگری هم همصحبت شده و آنها را مورد اذیت و آزار قرار داده و چون خودش را از افراد برجسته یک فرقه مذهبی معرفی کرده زنان به این نتیجه رسیده اند که او موجودی شیطانی است که در لباس چنین شخصی ظاهر شده و بعد ماجرا شاخ و برگ پیدا کرده و دهان به دهان چرخیده و به آن داستان کذایی راجع به حلول شیطان در جسم زنان ختم شده. حدس پلیس درست بود. دو زن دیگر بعد از تحقیقات و چانه زنی های محلی حاضر شدند علیه جک موگاله شهادت بدهند.

مراسم جادو و جن گیری

در مقابل مدارک اندکی که پلیس پیدا کرده بود، اظهارات نامزد جک کار را سخت می کرد. او به شدت از نامزدش دفاع می کرد و اتهامات پلیس علیه او را رد می کرد. با این حال، پلیس با یک تیم محلی به خانه جک رفت و او را دستگیر کرد. در حین دستگیری، جک سعی کرد به تنها پلیس زنی که در تیم پلیسی حضور داشت حمله رو شود اما ماموران پلیس به سرعت او را دستگیر کردند. موگاله در حین حرکت به سمت ماشین پلیس با خشم به پلیس زن نگاه می کرد. 

تیم تجسس شروع به جمع آوری مدارک بیشتری کرد تا ثابت کند جک موگاله همان قاتلی است که در یک سال گذشته، جان 16 نفر را گرفته است. آزمایشات دی ان ای در این مرحله به کمک آنها آمد. دو زنی که حاضر شده بودند علی موگاله شهادت بدهند به دادگاه احضار شدند. یکی از زن ها گفت: او خودش را یک پنددهنده فرقه ای تازه معرفی کرد. من هم به او اطمینان کردم و راجع به مشکلات و افسردگی های روحی ام به او گفتم. او به من پیشنهاد داد برایم مراسم جادو و جن گیری انجام دهد چون معتقد بود تمام مشکلات روحی ام مربوط به جنی است که روحم را به تسخیر خودش در آورده. او به من گفت مراسم باید در یک دشت وسیع انجام بگیرد. برای همین با یکدیگر به حومه شهر رفتیم، من به او اعتماد کرده بودم چون حرف هایش واقعا آرامبخش بودند. 

موگاله به من یک نوشیدنی گیاهی داد که گیجم کرد و کمی بعد متوجه شدم تمام حرف هایش دروغ است ولی دیگر دیر شده بود. وقتی به خودم آمدم که او رفته بود و من در وضعیتی وحشتناک مانده بودم. ظاهرا زن شانس آورده بود. او قبل از این که جک موگاله، قتل هایش را برای از بین بردن سرنخ ها شروع کند با این قاتل بی رحم ملاقات کرده بود.

تهدید به انتقام

موگاله در تمام طول دادگاه بر بی گناهی خود اصرار می ورزید. او در یکی از جلسات دادگاه گفت: انسان در زندگی چالش های زیادی تجربه می کند. این هم یکی از همان چالش هاست که من از آن پیروز بیرون خواهم آمد. من بی گناهم و  مطمئنم به زودی همه این را خواهند فهمید.

روانشناسان معتقد بودند موگاله همانند سایر قاتلان زنجیره ای، قبل از شروع اولین قتل هایش یک دوره حملات وحشیگرانه علیه قربانیان را تجربه کرده اما وقتی به مرحله ای رسیده که این حملات دیگر به او آرامش نداده تصمیم گرفته قربانیانش را تا سر حد مرگ آزار دهد و بعد به قتل برساند. پلیس توانست مدارک بیشتری به دست آورد تا این فرضیه روانشناسان را تقویت کند و ثابت کند ادعاهای این مرد جنایتکار دروغی بیش نیست. جک موگاله بالاخره به تجاوز به 19 زن، قتل 16 نفر و 9 کودک ربایی متهم شد. اعضای دادگاه معتقد بودند تعداد قربانیان موگاله بیش از این هاست اما کمبود نیروی پلیس و همچنین «شرایط خاص» این کشور مانع از این بود که افسران پلیس، تحقیقات بیشتری انجام دهند. منظور پلیس از «شرایط خاص» همان بی اعتمادی دوطرفه بومیان و پلیس به همدیگر بود.

جک موگاله هنوز پلیس زنی را که برای دستگیری اش آمده بود به خاطر داشت و بعد از آنکه اتهامات او تفهیم شد، در حین خروج از دادگاه به افسر پلیس نگاه کرد و با لبخند گفت: وقتی که از زندان آزاد شوم اولین کسی که خواهم کشت تو هستی.

این اولین باری بود که جک موگاله چهره خصمانه خود را در منظر عموم به نمایش می گذاشت، پیش از آن و در تمام مراحل تحقیقات در دادگاه، موگاله مدام لبخند می زد و سعی می کرد چهره ای مهربان و صالح از خود نشان دهد. همان چهره ای که به قربانیان خود نشان داده بود. با این حال، پلیس هایی که اولین بار برای دستگیری او به خانه اش رفته بودند خوب به یاد داشتند او چطور مثل حیوانی وحشی، رفتار کرده است.

قاضی دادگاه عالی ژوهانسبورگ اعتقاد داشت وجود موگاله برای اجتماع و به خصوص برای زنان مضر است و باید هر طور شده او را از اجتماع دور نگه داشت. با این حال، جک موگاله برای انجام آن جنایت ها تنها به 23 سال حبس بدون عفو محکوم شد.

با توجه به این حکم، وقت موگاله از زندان آزاد شود، 64 ساله خواهد بود. باید دید زندان های ژوهانسبورگ خواهند توانست از این قاتل بی رحم، یک مرد ناتوان بسازند یا او بعد از برگشتن از زندان، قدرت انتقام گرفتن از زنان بی گناه را همچنان خواهدداشت.
منبع: مجله همشهری سرنخ
 برای آگاهی از آخرين اخبار و پيوستن به کانال تلگرام باشگاه خبرنگاران جوان اينجا را کليک کنيد.
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.