سحر ولد بیگی از حال خوب خود زیر باران در 8 سالگی نوشت.

به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سحر ولد بیگی در صفحه اینستاگرام حود نوشت: کلاس دوم دبستان شیفت بعدازظهر بودم. باران تندی می‌بارید. آن روز صبح یک چتر هفت رنگ خریده بودم، وقتی به مدرسه رفتم دلم می‌خواست با همان چتر زیبایم زیر باران بازی کنم اما زنگ خورد.
هر عقل سالمی تشخیص می‌داد که کلاس درس واجب‌تر از بازی زیر باران است. یادم نیست آن روز آموزگارم چه درسی به من آموخت، اما دلم هنوز زیر همان باران توی حیاط مدرسه مانده.بعد از آن روز شاید هزار بار دیگر باران باریده باشد و من صد بار دیگر چتر نو خریده باشم اما ، آن حال خوب هشت سالگی هرگز تکرار نخواهد شد.
این اولین بدهکاری من به دلم بود که در خاطرم مانده. اما حالا بعضی شب‌ها فکر می‌کنم اگر قرار بر این شود که من آمدن صبح فردا را نبینم؛ چقدر پشیمانم از انجام ندادن کارهایی که به بهانه‌ی منطق، حماقت نامیدمشان.حالا می دانم هر حال خوبی سن مخصوص به خودش را دارد.
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ ﺣﯿﺎﺕ؛ ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻡ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ !ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﺪ : ﺁﻫﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﭼﺮﺍﻏﺶ ﻧﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻨﻮﺯ؟تك تك لحظه ها را زندگي كنيم، آنطور كه اگر فردايي نبود راضي باشيم. اين نوشته در فضاي مجازي به اسم استاد محمود دولت آبادي به اشتراك گذاشته ميشه، اما بدون درج منبع اصلي، كه اين صحت مطلب رو كم ميكنه. اگر كسي اطلاع درستي از اين مطلب داره لطفا به اشتراك بذاره، ممنون

سحر ولد بیگی


انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
United States of America
ناشناس
۱۹:۵۴ ۱۲ مهر ۱۳۹۵
این متن اصلا برا سحر ولد بیگی نیست