به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، نامش سارا عبدالملکی است و عضو تیم ملی راگبی به شمار می رود. او در هندبال هم مدرک مربی گری و داوری دارد و کار استعدادیابی انجام می دهد. سارا اخیرا برای استعدادیابی به کرمانشاه رفته بود اما در راه بازگشت تصادف می کند و خودرویی که او در آن بوده چند بار معلق می خورد. سارا ضربه مغزی می شود و ریه اش هم سوراخ می شود.
مادرش مریم ابوترابیان به سپید میگوید: «برای استعدادیابی به کرمانشاه رفته بود. هم مربی هندبال است و هم بازیکن و داور این رشته.» مهمترین عنوانی که سارا دارد، عضویت در تیم ملی راگبی است. خبرهای خبرگزاریها تایید میکنند که او بارها به اردوی تیم ملی دعوت شده و برای این تیم بازی کرده است. اما جالب است که هیچیک از مسوولان ورزش از این اتفاقی که برای او افتاده است، خبر ندارند. ابوترابیان میگوید: «گوشیاش را موقع تصادف دزدیدهاند و ما هیچشمارهای نداشتیم که به کسی خبر بدهیم. شماره آقای میرزاحسنآقابیک، رییس انجمن راگبی را داشتم، به او زنگ زدم. یکی را فرستاد بیمارستان که پرونده پزشکی دخترم را ببیند. آمد و دید ولی دیگری خبری نشد.»
سارا در این تصادف تا مرز مرگ رفته و برگشته است. اورژانس بعد از تصادف او را به بیمارستانی در قزوین برد. به گفته ابوترابیان در آن بیمارستان اعلام کردند بیمار زنده نیست: «دور از جانشان گفتند مرده و برایش فوتی زده بودند ولی دیدند زنده است و با شوک سارا به زندگی برگرداندند. کسانی که در بیمارستان بودند، گفتند اگر میخواهید دخترتان زنده بماند او را به تهران ببرید. ما هم همان موقع به تهران آمدیم. به هر بیمارستان دولتی که زنگ زدیم، گفتند تخت نداریم. ما هم فقط میخواستیم دخترمان زنده بماند. به هیچچیزی دیگری فکر نکردیم و او را به بیمارستان آسیا آوردیم.» سارا زنده است اما آسیبدیدگیها زیاد است. مادرش میگوید: «ضربه مغزی شده بود. مهره چهار و پنجش شکسته و در نخاعش فرو رفته. دندههایش هم شکسته و یک قسمت از ریهاش را سوراخ کرده. عفونت ریهاش خیلی بالاست. شانه راست و دست راستش پلاتین میخواهد. نصف پیشانیاش هم رفته. در این وضعیت ما بیشتر از همه نگرانیم که قطع نخاع نشود. دکترها گفتهاند احتمال قطع نخاع وجود دارد.»
سارا به هوش آمده و چند کلمهای هم حرف میزند و بیشتر نگران فلجشدنش است: «به هوش است. البته یک کم حافظهاش مشکل دارد. میپرسد چه اتفاقی افتاده، توضیح میدهم،چند دقیقه بعد دوباره میپرسد. میترسد فلج شود. میگوید اگر قرار است فلج شوم، میمردم بهتر بود.»
کسی هست که به داد سارا برسد و حداقل هزینه های بیمارستان او را تقبل کند؟ سارا امروز خیلی ناامید و غمگین است. باید به او امید داد و انگیزه. همین امروز باید کاری کرد، فردا خیلی دیر است.
منبع:جام جم
انتهای پیام/