به گزارش مریم نجیمی، خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان، از مشهد، نخستین روز سیزدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد اگرچه با فروش بلیط دقایقی
پیش از آغاز اکرانها آنهم بصورت حضوری آغاز شد، فضای سرد و برفی مشهد را با حرارت و
گرمی جشنواره درهم آمیخت و صفهای طویل و چند ستونه بلیط حکایت از شوق و اشتیاق سینماروهای
مشهدی به دیدن برترینهای جشنواره سی و چهارم فجر داشت.
در روز نخست جشنواره همانطور که اعلام شده بود دو فیلم "بادیگارد" ساخته ابراهیم حاتمی کیا و "اژدها وارد می شود" ساخته مانی حقیقی را در سه سانس به نمایش گذاشت.
بادیگارد شاهکاری دیگر از حاتمی کیاست، حاتمی کیایی که آوینی دوران شده و کافی است دست نوشته ها و سخنانش را بخوانی؛ آنوقت است که احساس می کنی آوینی قلم به دست گرفته و می نویسد؛ آرمانگرایانه و واقع بینانه می بیند و می نویسد.
حاتمی کیا آرمان را خوب شناخته و به موازات آن واقعیات را هم خوب می شناسد و به مخاطب می شناساند.
بادیگارد روایت چند بعدی از زندگی انسانی است که خط و مشی زندگی اش را بر اساس اعتقاد انتخاب کرده، چه در زمان جنگ و دفاع از سرزمین و چه در زمان صلح و دفاع از نظام و این مسیر را نمی رود مگر به مدد اعتقاد قلبی و باطنی و شناخت.
بادیگارد را نباید تک بعدی دید و تحلیل کرد؛ بلکه ساختاری چند لایه دارد که در همه سطوح آن می توان ظرافتهایی را دید و چشید که نشان از نگاه عمیق فیلمساز به حوزه های مختلف زندگی خانوادگی و شغلی دارد.
احساسات پدرانه، مادرانه و همسرانه به زیبایی و ظرافت بدور از قبح شکنی به تصویر کشیده شده و در سکانسهای مختلف همانطور که مرد را حامی همسر و خانواده نشان می دهد، زن را مامن و مونس مرد و مومن به او توصیف می کند و اینگونه بهترین شکل رابطه خانوادگی را به تصویر می کشد.
داستان بادیگارد از اینجا شروع می شود که حاج حیدر با بازی روان و زیبای پرویز پرستویی که سرتیم حفاظت معاون رئیس جمهور است، در سفر به بلوچستان در یک حمله انتحاری مورد سوء قصد قرار می گیرند.
هرچند معاون رئیس جمهور از این سوء قصد جان
سالم به در می برد، حاج حیدر احساس می کند در انجام وظیفه خود کوتاهی کرده که این اتفاق
رخ داده است.
در جریان فیلم تردید و دو دلی حاج حیدر نسبت به تصوری که افراد از جمله دختر و رئیسش از موقعیت شغلی او دارند افزایش پیدا می کند؛ تا جاییکه در مواجهه با رئیسش با بازی امیر آقایی میان محافظ و بادیگارد تفاوت قائل می شود و می گوید: "بادیگارد مزدوره، حفاظت بر اساس اعتقاده. آمدم از شخصیت نظام دفاع کنم. اگه این نباشه فیش حقوقی ارزش جونمو نداره."
تردید و دو دلی مریم، دختر حاج حیدر نیز نسبت به شغل نامزدش که او هم از محافظان است، بر شور داستان می افزاید؛ تا جاییکه حاج حیدر انصراف خود را برای حفاظت از سیاسی ها اعلام می کند و می گوید: "دیگه نمی تونم محافظ سیاسی ها باشم" و با این استدلال که شخصیتهای دهه 90 دانشمندان هستند او را برای حفاظت از یک دانشمند هسته ای روانه سازمان انرژی اتمی میکنند.
البته تعبیر حاج حیدر از شخصیت تعبیر گویایی است؛ "شخصیت یعنی آدمی که اگر حذف شود یک پای نظام می لنگد." و این تعبیر به خوبی در دل مخاطب می نشیند؛ چون از دل فیلمساز بر آمده است.
با ورود بابک حمیدیان، دانشمند هسته ای جوان، داستان جذاب تر می شود. سرسختی ها و مخالفتهای او با اصل مساله محافظ داشتن دردسرهایی برای حاج حیدر و همکارانش ایجاد می کند و حتی نامزدش را وادار به ترک او می کند.
تردید های نامزد میثم زرین، دانشمند جوان هسته ای با استدلالهایی که برای خروج از ایران و داشتن زندگی راحت و بی دغدغه و ترس از ترور و قدرت می آورد، مخاطب را به عمق ماجرایی احساسی عقلانی می کشاند؛ ماجرایی که آن روی سکه زندگی دانشمندان کشورمان و غرور و عزت ملی آنها را به تصویر می کشد.
آنجا که میثم در پاسخ به نامزدش می گوید: "قیمت من چقدره؟ اونایی که رفتن، قیمت خودشونو می دونن. من که هنوز خودمو به حراج نذاشتم."
میثم زرین، پسر همرزم شهید حاج حیدر، گله مند از نبود پدر است و او را قاب عکسی با هزاران خاطره که مادر برایش تعریف کرده می شناسد؛ او که با اتکا به خود توانسته پله های ترقی را طی کند و پرچم پر افتخار پدر را به دست بگیرد؛ با گلایه به حاج حیدر می گوید: "دیر اومدی رفیق بابا. انقدر دیر اومدی که بزرگ شدن ما رو نبینی. تا اینجا رو پای خودم اومدم. نمیخوام دین کسی گردنم باشه."
و اینجاست که فیلم به نقطه اوج خود می رسد و حاج حیدر با دست پر مهر پدرانهاش دست میثم را می گیرد و موسیقی اشک اوج می گیرد.
حاج حیدر که حالا برای حفاظت از دانشمند هسته ای جوان همچون روزهای دفاع که تکلیف مشخص بود، عزم خود را جزم کرده و بند نانوشته قسم نامه با شهدا را اجرا می کند؛ در مواجهه با بازرس پرونده عملیات انتحاری بلوچستان و این اتهام که در لحظه خطر شخصیت نظام را فدای خودش کرده، اینگونه نهیب می زند: "من اگه قراره عزیزترین سرمایه مو یعنی جونمو فدا کنم باید وجودم دلیلشو بفهمه. من با پوست و گوشتم می دونم نظام چیه؛ شخصیت کیه؛ کجاش مقدسه؛ کجاش نامقدسه؛ حیدر نه اولین نفره نه آخریش؛ چشماتونو بازکنین؛ میترسم از روزی که این کشتی سوراخ شه."
همراهی موسیقی فوق العاده و تاثیرگذار کارن همایونفر با تک تک دیالوگ ها و تصاویر اثری پرمغز خلق کرده است که بیننده را چه در صحنه های سکوت و فکر و چه در صحنه های هیجانی و اکشن بر صندلی میخکوب می کند.
پایان بندی بادیگارد حاتمی کیا پاداشی است به عمق اعتقاد حاج حیدرهای این مرز و بوم و محافظان مخلصی که جان خود را در دست گرفته و برای حفاظت از نظام نفس می کشند. پاداشی که جز شهادت نمی تواند باشد. حاج حیدر قصه حاتمی کیا هر چند از خدمت تعلیق شده اما به حسب تکلیف و بند نانوشته قسم نامه اش با شهدا، در ترور میثم زرین جوانمردانه به شهادت می رسد و داغ حسرت بر دل آنهایی می گذارد که شخصیت نظام را با شخصیت های نظام اشتباه گرفته اند.
حاج حیدر که در قبال اعتقادش به حفاظت از نظام از کسی مزد نمی خواست، مزدش را خدا می دهد و چه مزدی شیرین تر از شهادت.
بادیگارد حاتمی کیا سراسر درس است برای آنها که فکر می کنند نظام بر قوام آنها استوار است و اگر آنها نباشند، نظام نیز از قوام می افتد. بادیگارد به گفته حاتمی کیا نقد شخصیت و منش سیاسی است و توانسته همچون دیگر آثار این فیلمساز متعهد دغدغه مند به خوبی واقع بینی و آرمانگرایی را به موازات هم به تصویر بکشد.
انتهای پیام/پ