به گزارش گروه بین الملل باشگاه خبرنگاران جوان به نقل ازاسترِیتس تایمز؛ یکی از اساتید برجسته دانشگاه IMD سوئیس در حوزه اقتصاد سیاسی بینالملل میگوید: ما امروز موضعی کاملاً متفاوت با پدرانمان نسبت به مسائل مختلف داریم و نگرانیم که تاریخ تکرار شود و فرزندان و نوادگان ما نیز رویکرد و ذهنیت کاملاً متمایزی با ما بگیرند.
در سال 1900 و حتی 1913 اروپا در اوج خود بود.هر فرد اروپایی میتوانست همانند الههگان اساطیر یونان به همه کشورهای دنیا آزادانه سفر کند، در حالی که خودش را از هر انسانی بر روی این کُره خاکی بالاتر و برتر میدانست.
اما باید به دو نکته توجه کرد: اول اینکه با وجود عملکرد چشمگیر و تأثیرگذار نوابغ اروپایی، بخش عمدهای از مردم اروپا را تودههای لگدمال شده و ستمدیده تشکیل میدادند. وضع کارخانهها نیز اسفناک بود. دوم اینکه این دوران بهاصطلاح درخشان، با وقوع جنگهای داخلی و خارجی، قیامهای مردمی، بیماریهای همهگیر، رکود اقتصادی، بیکاری گسترده و پیدایش آموزهها و رژیمهای افراطی (از جمله کمونیسم، فاشیسم و نازیسم)، نسلکُشی، ملیگرایی افراطی و بحرانهایی از این قبیل به افتضاح کشیده شد، اما ما اروپاییها دردمندانه ادامه دادیم و دوام آوردیم.
در سال 1945 با پایان جنگ، همه میدانستند که دیگر آن صلح و آرامش و رونق به اروپا باز نمیگردد. اما در دهههای بعد، اوضاع رو به بهبودی گذاشت.
با وجود بحرانهایی مانند تورم و فعالیت گروههای تروریستی در گوشه و کنار اروپا، اوضاع همچنان سِیر بهبودی داشت. از جمله میتوان به جنبش آزادی زنان و گسترش جنبشهای آزادیخواهانه جهت سرکوب رژیمهای استکباری و زورگو اشاره کرد.
در سالهای بعد، جامعه اروپا، اعضای خود را افزایش داد تا شرایط برای خروج از اروپایی مُرده و کسلکننده فراهم شود. در سال 1999 واحد پول یورو ایجاد و معرفی شد و از سال 2002 در اروپا در معاملات به گردش درآمد. در سال 2004، 10 کشور دیگر به جامعه اروپا پیوستند. در سال 2005 پیمان شِنگِن به منظور رفت و آمد مردم در میان مرزهای اروپا شکل اجرایی یافت.
از 2005 تا 2010، اروپا در اوج خود قرار داشت تا اینکه از 2010 به بعد، اروپا سِیر نزولی را در پیش گرفت. حال بعد از سالها، همه دنبال دستاویزی بودند تا تنزل اروپا را به گردناش بیاندازند، و چه دلیلی بهتر از بحران مهاجرتهای غیرقانونی به اروپا.
بحران مهاجرت به اروپا، دلیل افول اروپا نیست، بلکه یکی از پیامدها و علائم سقوط آن است. در مقایسه با بزرگانی که اروپا را بنا نهادند، سران امروز اروپا فقط کوتولههای کوتهنظر و کوتهفکرند.
آرمانهایی که برای اروپا متصور شده بودیم، پرورش نیافتند. نسل من میدانند که چقدر برای تحقق این رویای شیرین اروپایی به نسلهای بعدی بدهکارند. اما این رویای شیرین به کابوسی مبدل شد که امروز در شکل و ظاهر بحران اروپا، احتمال خروج یونان و انگلستان از اتحادیه اروپا، بالا آمدنِ سیاستمداران پوپولیست، بروز گرایشهای نگرانکننده در مجارستان و لهستان، احتمال تحرکات روسیه، و ناتوانی اروپا به کمک به حل بحران در خاورمیانه، همگی نشانههایی هستند از افول اروپا، لگدمال شدن پیمان شِنگِن و چالشی که اروپا برای مقابله با مهاجرتها و پناهندگیها با آن روبروست.
انتهای پیام/