به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان حجتالاسلام والمسلمین یوسف غلامی در دو شماره گذشته معارف (106 و 107) به دو شبهه آقایان اکبر گنجی و دکتر عبدالکریم سروش درباره حجاب پاسخ داد. وی در این شماره، به شبهه دکتر محسن کدیور میپردازد که سعی میکند با جدا کردن امور ایمانی و حکومتی، علاوه بر اینکه حجاب را امری ایمانی میداند، حکومتی شدن و اجبار حجاب را دلیل شیوع بدحجابی در جامعه بر میشمرد و میگوید: «اولاً آن حکمی که مختص مؤمنان بود به همه شهروندان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان و معتقد و لاابالی، تعمیم داده شده است. ثانیاً عنصر اختیار و انتخاب، که مهمترین پشتوانه این امر ایمانی بود، به عنصر اجبار حقوقی و الزام قانونی تقلیل داده شده است.
ثالثاً به جای ثواب و عقاب اخروی، که ضمانت انتخابی ایمانی است، مجازات دنیوی با زور قوه قاهره، پشتیبان قانون حجاب شده است. رابعاً حجاب، که به نص قرآن کریم حق دینی و وجه امتیاز بانوان مؤمن بر دیگر زنان بود، به تکلیف الزامی و ابزار اجباری مدفون شده اهداف متعالی عفاف و پوشش دینی بوده است. ... اجباری کردن آنچه در ذات خود وجه امتیاز مؤمنات از لاابالیها بوده است، تهی کردن حکم دینی از فلسفه آن است.» [1]
در ادامه پاسخ استاد غلامی را به این شبهه میخوانیم.
درآمد
اشکال یاد شده به چند محور پرداخته است؛ نخست: اینکه علت شیوع بدحجابی در جامعه، حکومتی شدن و اجبار حجاب یاد میشود. دوم: حکم قرآنی حجاب، تعیین وظیفه برای زنان مؤمن بوده است نه غیرمسلمانان و افراد غیرمعتقد. سوم: اگر در جامعه از سوی حکومت و یا مردم اجبار به حجاب شود، عنصر اختیار و انتخاب از افراد سلب شده، عنصر اجبار و الزام جای آن را میگیرد. چهارم ضمانت انتخاب حجاب، ایمان به ثواب و عقاب اخروی است و بااجبار به آن، قانون و قوه قهری ضامن اجرای آن خواهد بود و این تهی کردن حکم دینی از فلسفه آن است.
پاسخ
نکته اول آنقدر غیرمنطقی و احساسی است که نیازمند پاسخ نیست. شاید بتوان پذیرفت که گروهی از بدحجابان با اجبار و زور، به لجاجت بپردازند، اما این که علت شیوع بدحجابی در جامعه، حکومتی شدن و اجبار حجاب باشد، سخنی کاملا اشتباه و ناسازگار با مبانی جامعهشناسی و روانشناسی است. نگارنده مدت هجده سال درباره رفتارهای اجتماعی دختران و زنان به تحقیق پرداخته و با بیش از بیست هزار زن بیحجاب ایرانی و غیرایرانی گفتگو کردهام و این عامل را جزو ضعیفترین عوامل بدحجابی نیز نیافتم! بیحجابی و بدحجابی چندین عامل روانشناختی و جامعهشناختی دارد که از نگاه این قبیل نظریهپردازان دور مانده است. این نوع نظریهپردازی بیش از آن که جنبه علمی داشته باشد، یک نوع دلجویی از بدحجابانی است که خاطرشان با تذکر زبانی، آزرده شده است.
آیا علت بیحجابی یا بدحجابی در زمان طاغوت یا در دیگر کشورهای اسلامی را نیز باید همینگونه تحلیل کرد؟ آیا اگر از هفته دیگر، همان اجبار اندک حکومت و مردم حذف شود، به نظر شما همه بیحجابان و بدحجابان، باحجاب میشوند؟! و اگر اینک میبینیم شمار زیادی از زنان جامعه دارای حجاب هستند، علتش اجبار و زور اجتماعی و حکومتی است؟!
و اما از بخش دوم اشکال که «حکم قرآنی حجاب، تعیین وظیفه برای زنان مؤمن بود، نه غیرمسلمانان و افراد غیر معتقد» چه نتیجهای مورد نظر است؟ یعنی آیا در حکومت اسلامی حضرت ولی عصر(ع) به زنان غیرمسلمان و غیرمعتقد رخصت داده میشود تا هر گونه که دوست داشتند، بدون حجاب، در مجامع عمومی حضور یابند؟! و اگر رخصت داده نشود، آیا باید رفتارحکومتی حضرت را بر زور و اجبار توجیه کرد؟!
نه فقط حجاب،که تمام احکام تبیین شده در قرآن، بیانگر وظایف مؤمنان است، نه غیرمؤمنان ناپایبند. اما همان قرآن فرموده است: «وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الإسْلامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ»[2] پس از ظهور اسلام و تبیین احکام آن، پیروی از غیر اسلام از فرد پذیرفته نیست. با این حال قرآن خود میفرماید: «لا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ»:[3] در پذیرش دین زور و اجبار وجود ندارد. فکر و عقیده را نمیشود برکسی تحمیل کرد؛ اما این به آن معنا نیست که اگر کسی اصل دین را پذیرفت و نخواست به احکامش پایبند باشد، بتواند آشکارا به تمرد بپردازد و بهانهاش این باشد که «لا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ». غیرمسلمان را نیز نمیتوان به اجبار به پذیرش دین اسلام واداشت، اما او حق ندارد در جامعه مسلمانان، هنجار شکنی کند و کاری که حتی در دین خود باید به آن پایبند باشد، علنی ترک کند.
قرآن، ترک همه گناهان را وظیفه هر مؤمنی میداند: آدمکشی، رشوهگیری، سرقت، زنا،ربا و...! آیا این به آن معنا است که اگر کسی نخواست مؤمن باشد، آزادانه هر گناهی را دوست داشت انجام دهد و حکومت و مردم او را از آن باز ندارند؟! بر پایه آن نظریهپردازیِ سست، هر مجرمی حق دارد پس از انجام گناه و جرمش بگوید: دستورهای قرآنی ویژه مؤمنان است، من که مؤمن نیستم تا موظف به انجام یا ترک کاری باشم؟!
در پاسخ به بخش سوم شبهه (اگر در جامعه از سوی حکومت و یا مردم به حجاب اجبار شود عنصر اختیار و انتخاب از افراد سلب شده، عنصر اجبار و الزام جای آن را میگیرد)، باید گفت: در کشور ما از سوی کدام نهاد حکومت یا مردم، به حجاب اجبار شده است؟ اگر چنین باشد، حضور انبوه زنان کم حجاب، و در مواردی بیحجاب، در جامعه ما چگونه توجیه میشود؟!
اینک در بسیاری از ادارات، مؤسسات و مراکز تجاری و غیرتجاری، زنان و دختران فراوانی را میتوان یافت که چندان حجاب در خور و شایسته ندارند و رفتارشان به بیحجابی نزدیکتر است تا به حجاب. چه کسی به زور، روسری و چادر بر سر آنان کرده است؟!
ٱنچه انکار نمیشود این است که حکومت و مردم جامعه اسلامی انتظار دارند حضور اجتماعی زنان غیرمعتقد و غیر پایبند، جلوهای از یک رفتار هنجارشکنانه نباشد. در حقیقت این تقاضا را بهتر است «پیشنهاد و ارشاد» نامید نه «اجبار و الزام». گذشته از این، بیحجابی نیز مانند خرید و فروش موادمخدر از نظر گاه دینی، یک منکر است. آیا شما در مقابل انجام همه منکرات معتقدید عنصر اختیار و انتخاب افراد را نباید سلب کرد؟! در آنصورت سوداگران مرگ به شما بدهکار خواهند بود و سزاوار است بخشی از سود حاصل سوداگری خود را تقدیم شما کنند که میگویید: اگر در جامعه از سوی حکومت و یا مردم به یک پدیده مانند بیحجابی یا خرید و فروش مواد مخدر اجبار شود عنصر اختیار و انتخاب از افراد سلب شده، عنصر اجبار و الزام جای آن را میگیرد!
درمورد برقراری روابط نامشروع، چه نظری دارید؟ اگر دو نفر خواستند با تکیه بر اصل آزادی و اختیار با یکدیگر رابطه نامشروع داشته باشند، چه باید کرد؟ لابد حکومت و خانوادهها وظیفهمندند بر پایه مراعات عنصر اختیار و انتخاب، نه تنها آنها را از این کار باز ندارند، مقدمات رابطهشان را هم بهتر فراهم کنند!
در پاسخ به نکته چهارم باید گفت: در انتخاب حجاب، نه ایمان به ثواب و عقاب اخروی، تنها ضامن اجرای آن است و نه قانون و قوه قهریه. همانطور که افراد با وجود ایمان به ثواب و عقاب اخروی،ممکن است به حجاب پایبند نباشند، ترس از قانون و قوه قهری نیز ضامن اجرا نیست. علاوه بر این بسیاری از امورند که هر فرد باید آن را به قصد فرمانبری از دستور خداوند به جای آورد، نه از ترس قانون؛ اما این به آن معنا نیست که اگر انگیزه فرمانبری از دستور خداوند وجود نداشت، برای افراد متمرد هیچ قانون و قوه قهری و بازدارندهای وجود نداشته باشد.
در هر کشوری چندین هزار قانون جزایی، کیفری و اجتماعی وجود دارد که بخش عمده آن جلوه مجازات و بازدارندگی دارد. این قوانین را برای سرپیچیکنندگان از حدود، مقرر داشتهاند یا برای فرمانبران؟! اگر همه مردم بر اساس فطرت پاک خود و بر پایه اعتقادات مذهبی و ایمان به ثواب و عقاب پروردگار، وظیفهشناس بودند وضع این قوانین چه فایده و لزومی داشت؟ اگر همه مردم با تکیه بر فرهنگ عمومیِ پیشرفتۀ خود مقررات آیین نامه راهنمایی و رانندگی را مراعات میکردند، قوانین جریمه به چه منظور وضع میشد؟
نه ایمان به ثواب و عقاب اخروی، بی نقش و تأثیر است و نه وجود قوانین و قوای قهری. این هر دو به جای خود لازم و ضروری است.
پینوشتها:
[1] . www.kadivar.com
[2]. آل عمران: 85.
[3]. بقره: 256.
حجت الاسلام و المسلمین یوسف غلامی.
فصلنامه معارف رهبری شماره 108.
منبع:فارس
انتهای پیام/