به گزارش
حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ باورپذیری مهمترین عملکردی است که از یک بازیگر انتظار میرود و میتواند بزرگترین چالش او نیز باشد. چالشی که با تغییر بازیگر به نابازیگر، کارگردان با آن مواجه خواهد بود. کارگردان 21 اینچ با انتخاب گروهی از نابازیگران خطر میکند و خود را به ورطهای نا امن میاندازد. او با نوعی لجبازی افراطی، از امکانات متنوعی که سینما برای ایجاد جذابیت در اختیارش گذاشته میگریزد و تمام بار روایت را بر دوش بازیگرانش میگذارد. به گونهای که موفقیت فیلم به موفقیت باورپذیری حضور بازیگران، جذابیت آنها و تواناییشان در ارتباط با هم و پیشبرد موقعیت وابسته میشود.
تجاربی این چنین در استفاده از نابازیگران عموما در بستری از داستان های واقعگرایانه و گاها ناتورالیستی شکل می گیرد . اما آنچه 21 اینچ را متفاوت میکند، موقعیت غیر واقعی و فانتزی فیلم از یک سو و بروز عکسالعملهای به شدت واقعگرایانه بازیگران از سوی دیگر است . لوکیشن ثابت فضای سفید یک استودیو و عدم حرکت محسوس بازیگران در طول فیلم سختی کار را دوچندان میکند. اما صفاریان هوشمندانه این کمبودها را تبدیل به ویژگیهای منحصر به فرد فیلمش کرده است. یا بهتر است بگوییم او آگاهانه خود را در این تنگناها قرار میدهد تا از پس آن به بیان تازهای دست پیدا کند.
بازیگران او گویی موجوداتی آزمایشگاهی هستند که ما به مشاهده رفتارهاشان در مواجهه با محیط و محرکهای آن نشستهایم. جریان فیلم کاراکترهای متنوعی را به مخاطب معرفی میکند که نه تنها عقاید متفاوتی نسبت به یک موضوع مشخص دارند، بلکه از منظر جزئیات شخصیت پردازانه هم حائز اهمیتهستند. از تیپ ظاهریشان گرفته تا لحن و ضرباهنگ کلامشان .
بعضی از آنها درطول فیلم یک کلمه هم نمیگویند. اما حتی در همان سکوت هم میتوانیم ذهنیات و موضع گیری شان را نسبت به حوادث حدس بزنیم. در مقابل این شخصیتهای خاموش با کاراکترهایی مواجهیم که شهوت سخنرانی و حرافی دارند. در بسیاری از لحظات این تفاوتها و تضادها موقعیت هایی جذاب و گاها کمیک خلق میکنند و در بخشهایی بر تعلیق فیلم میافزایند. اما تمامی این کیفیات پیش از آنکه به بازی بازیگران نسبت داده شود، محصول هوشمندی کارگردان در تکنیکهایی است که به کار برده است.
ایجاد فضای بداهه پردازانه، کنترل و هدایت مسیر بداهه ها و نهایتا تدوین هوشمندانهای که شکل، ریتم و ضرباهنگ مناسبی را در عمل و عکسالعملهای صحنه به وجود آورده است. تقدم و تاخر میان فیلمنامه، دکوپاژ ، کارگردانی و بازی به نفع باورپذیری موقعیت کلی از میان رفته است.
بازیگران، دوربین و تدوین خود به مثابه متن عمل میکنند و پیوسته وظایفشان را جابه جا میکنند. طوری که تفکیک مرز میان فیلمنامه، کارگردانی و بازیگری در فیلم کاری دشوار یا به عبارتی ناممکن میگردد. مرزها محو شدهاند و دیگر مرزی پیدا نیست. مخاطب 21 اینچ با کلیتی یکپارچه، جذاب و باورپذیر روبرو ست که بازیگران یا بهتر است بگوییم بازیها در نقطه طلایی آن میدرخشند.
نویسنده: ميلاد محمدپور
انتهای پیام/