هر کدام از دو جریان فوق در سال های ابتدایی خود، قرص و محکم روی مواضع سیاسی خود پای فشردند اما انگار این روزها قوت و قدرت پیشین را از دست داده و شاید به این خاطر باشد که هر چقدر که جلوتر آمدیم، مهره های اصلاح طلب و اصولگرا در یکدیگر ممزوج شدند و صدایی واحد سربرآوردند.
نقطه عطف این مساله در سال 92 اتفاق افتاد؛ جایی که اصلاح طلبان به دلیل اطلاع از شرایط نابسامان خود مجبور به تن دادن به چهره ای اعتدالی نظیر "حسن روحانی" شدند.
اصلاح طلبان با این تجربه، توانستند گام اول را بردارند و بتوانند در قوه مجریه مطالبات خود را مطرح کنند. حال بار دیگر اصلاح طلبان با کپی برداری از سیاست سال 92، بار دیگر به اصولگرایان میانه رو نزدیک شدند و جهت حضور در مجلس دهم لیست ائتلافی دادند.
البته شاید چنین نقل مکان هایی از یک جبهه سیاسی به جبهه دیگر در آستانه یک رویداد حساس سیاسی امری چندان دور از انتظار به نظر نرسد. بالاخره سیاست است و منافعی که به هر نحوی از قبل آن تامین می شود اما این کنش سیاسی بعد از سال 92 فراگیر شد، تا جایی که رسانه های اصلاح طلب، علی لاریجانی و طیف حامیان او را برای انتخابات مجلس دهم، دارنده منش اصلاح طلبی دانستند و او و برخی دیگر از اصولگرایان را در صف خود گماردند.
با این اوصاف، شاید بتوان مدعی شد که دیگر اصولگرایی و اصلاح طلبی به معنای تام و تمام آن وجود ندارد و امروز تنها سیاهه ای از آن در سپهر سیاسی ایران موجود است.
شدتیافتن این نقل و انتقالات سیاسی و شیفت هایی که در موعد انتخابات صورت می گیرد، شاید معلول قوت نگرفتن امر تحزب گرایی در کشور است.
به هر حال صرف نظر از این مساله آنچه بسیار قابل تامل به نظر می رسد آن است که پوست اندازی های جناحی در کنار یارگیری از رقیب این باور را جدی تر می کند که شاید وقت آن رسیده باشد که حرکت های گذشته گذار از چپ و راست به روحانیت و روحانیون و از آن به اصلاح طلب و اصولگرا و النهایه به معتدل و تندرو در اصولگرایی و اصلاح و اعتدال و اخیرا صدای ملت در جناح اصلاحات در آستانه پوست اندازی جدید قرار گرفته که احتمالا در تیپولوژی جدیدی مانند هوادار دولت و منتقد آن به ساحل آرامش لنگر بیندازد.
انتهای پیام/