به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ عصر یک روز بهاری و در اثنای برگزاری یک جلسه کاری در خبرگزاری، زمانی که نگاهم به ساعت دیواری اتاق جلسه افتاد که ساعت 16:30 را نشان میداد، متوجه شدم که زمان چندانی تا ساعت 17 و قرار مصاحبه با استاد "محمود خرازی" باقی نمانده و به همین دلیل با سرعت از دوستان خداحافظی کردم و با برداشتن "برگه خبر و رکوردر" پلههای ساختمان خبرگزاری را دوتا یکی پایین رفتم و خودم را با یک پیک موتوری به محل سکونت استاد در خیابان 17 شهریور رساندم.
ساعت تقریبا 17 بود که به خانه استاد رسیدم؛ زنگ خانه استاد را زدم و با پیرمردی خندان و سرحال مواجه شدم که فشار دستانش در هنگام دست دادن، انرژی یک جوان 20 ساله را میرساند تا قوت بازوی یک پیرمرد 80 ساله را.
بله قرار امروز ما، مصاحبه با استاد "محمود خرازی" معلمی است که 60 سال سابقه تدریس مستمر را در کارنامه خود دارد و امروز در سن 80 سالگی همچنان با انرژی و پرنشاط در کلاس درس زبان انگلیسی حضور مییابد؛ در ادامه مشروح گفتگو با این معلم دلسوز، پرتلاش و خستگیناپذیر را میخوانید:
لطفا خودتان را معرفی کنید؟ من محمود خرازی 80 ساله با سابقهای نزدیک به 60 سال تدریس هستم؛ مدرک زبان خود را از یکی از شعبات دانشگاه آکسفورد گرفتم؛ در آنجا دوره آموزش دبیری زبان انگلیسی را گذراندم و به تهران برگشتم.
از چه زمانی شروع به تدریس کردید؟ بنده از زمانی که خودم هنوز دانشآموز کلاس نهم بودم، شروع به تدریس کردم؛ دبیری به نام احمد صادقی داشتم که به تدریس در کلاسها تشویقم میکرد؛ هر زمانی هر دبیری در کلاس حاضر نمیشد، من به جایگزینی آنها سرکلاس میرفتم و کلاس را اداره میکردم.
رسما از چه سالی شروع به تدریس کردید؟ رسما از سال 1337 شروع به تدریس کردم.
نخستین تدریس خود را در کدام مدرسه انجام دادید؟ مدرسه دخترانه ناهید.
آیا خاطرهای از اولین تدریس خود دارید؟ من وقتی وارد کلاس شدم، زبانم بند آمده بود و دهانم خشک شد چون تا آن زمان، شاگرد دختر نداشتم؛ سر کلاس تندتند راه میرفتم و هواسم به لبخندهای پنهانی بچهها بود که به مرور زمان این مشکل حل شد.
در چه مدارسی تدریس کردهاید؟ مدارس امیرکبیر، خامنهایپور، علمیه، خوارزمی، نور(خدمت حاج آقا مجتبی تهرانی بودم)، مدرسه عالی مطهری(نوههای حضرت امام خمینی(ره)در این مدرسه بودند)، مجتمع سراج، دبیرستان شهدا، پیام غدیر و ثامنالحجج.
اگر زمان به عقب برگردد باز هم شغل معلمی را انتخاب میکنید؟ بله قطعا؛ چون این کار عشق و زندگی من است و عاشقانه دوستش دارم؛ در حال حاضر هم پس از 60 سال سوالات امتحانی خود را با دستگاه تایپ شخصیام در خانه تایپ میکنم و هنوز هم سراغ کامپیوتر نرفتهام.
آیا به جز شغل معلمی مشغول کار دیگری هم بودید؟ فقط در ایام تابستان به دلیل علاقهای که به کارهای فنی داشتم در یک کارگاهی در محمودآباد به نام الکترو موتور که وابسته به شرکت نفت بود، مونتاژ دستگاههای برقی را تدریس میکردم.
اگر امکانش هست، چند خاطره تلخ و شیرین خود از ایام تدریس را بگویید؟ خاطرهای که قصد بیان آن را دارم مربوط به سال 1338 است؛ من در دبیرستان امیرکبیر درس میدادم؛ بعدها تعدادی از زیرزمینهای این دبیرستان را برای آزمایشگاه فیزیک و شیمی آماده کردم؛ یک روز با بچههای مدرسه به سمت قلعه گبری در انتهای جاده خاوران که در سینهکشکوه استخوانهای یکی از اقلیتهای دینی را میگذاشتند، رفتیم.
سه روز بعد مشاهده کردم بچهها با شوق به سمت من آمدند و گفتند که استاد ما برای شما یک مورد غیرمنتظره داریم؛ من با آنها به سمت زیرزمین رفتم و دیدم که بچهها به همراه خود استخوانها و جمجمههایی از قلعه را آوردهاند!
من هم به آنها گفتم که از خیابان ناصرخسرو آب اکسیژنه و دستکش تهیه کنند؛ بچهها جمجمهها را شستند و روی میز گذاشتند؛ یکی از بچهها از جیب خود دو تیله فسفری ـ که نورها را دریافت میکند و بازتاب میدهد ـ درآورد و من هم تیلهها را به جای چشمان این سرها گذاشتم.
ساعت 9 شب در حالیکه درها را قفل میکردم تا به سمت خانه بروم، ناگهان دیدم آن دو تیله شروع به نور دادن کردند و من هراسان فرار کردم؛ خودتان تصور کنید چه حالی به آدم دست میدهد؛ در بیرون کوچه، فراش مدرسه ایستاده بود که وقتی حال بهتزده من را دید، گفت "آقای خرازی چی اتفاقی افتاده" در نهایت من به همراه فراش به زیرزمین رفتیم و تیلهها را از جایش برداشتیم.
یک خاطره تلخ را هم ذکر کنید؟ در سال 1360 من به تدریس در مدرسه مینو دعوت شدم؛ مدیر مدرسه از من درخواست کرد اگر امکانش هست به همراه دانشآموزان کارهای جنبی و عملی انجام دهیم؛ من هم با اشتیاق پذیرفتم.
به عوامل مدرسه گفتم که مقداری گونی و سیمان و گچ مهیا کنند تا ماکت "کوه آتشفشان" درست کنیم؛ شب چهارشنبه سوری بود و من میدانستم که چه مقدار باروت در کوه بریزم که موجب انفجار بزرگ نشود؛ من متوجه شدم یکی از بچهها همراه خود باروت آورده بود، ناگهان حجم زیادی باروت را داخل ماکت آتشفشانی که درست کرده بودیم، ریخت و کوه منفجر شد؛ تعدادی از بچهها صورتشان سوخت و آنها را به بیمارستان شفا یحیاییان منتقل کردیم.
چه اشخاص مطرحی از شاگردان شما بودهاند؟ مهندس عبدالرحمن حسنیفر که در حال حاضر مسئول پروژه آبرسانی دریاچه هامون به سیستان بلوچستان است؛ مرتضی احمدیان که در حال حاضر دارای مدرک فوق تخصص چشم از آمریکا است؛ یکی از خوانندهها هم در مدرسه علمیه شاگرد من بود که از همان ابتدا متنهای کتاب زبان را به صورت شعر میخواند.
از نظر شما معلم نمونه چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ معلمی که دلسوز، وقتشناس و علاقهمند به تدریس باشد و از همه مهمتر شغل دیگری هم جز تدریس نداشته باشد تا بتواند خوب مطالب را انتقال دهد.
با تجربهای که شما دارید، به نظرتان اشکال سیستم آموزشی کشور چیست که دانشآموزان آنچنان که باید، باسواد بار نمیآیند؟
چون آموزش و پرورش سال به سال حجم دروس را تغییر میدهد و این کار را به شیوه غلط به سرانجام میرساند به طور مثال کتاب زبان انگلیسی که دانشآموزان ما در حال حاضر میخوانند از لحاظ محتوایی ایرادات زیادی دارد همچنین دانشآموزان در این سیستم آموزشی به گونهای تربیت میشوند که نمرهمحور شدهاند.
طی چند دهه اخیر سیستم آموزشی کشور بارها تغییر کرده است، آیا به نظر شما این شیوه صحیح است؟ باید تمام کارها روی اصول باشد؛ باید تغییر نظام آموزشی کشور را به دست کارشناسان آن بسپاریم تا بتوانند نظر علمی و جامعی ارائه کنند.
نظرتان درباره عمدهترین اشکال آموزش پرورش چیست؟ با این کتابها و سبکی که من مشاهده میکنم، این شیوه مدیریت فعلی را قبول ندارم؛ امیدورم شیوه مدیریتی به گونهای باشد که بچهها به یک جایی برسند.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/