به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
از دیباچه گلشن راز
از پرسش های بنیادین و تاریخی در ساحت عرفان، نسبت و رابطه «عرفان و سیاست» است، که سیاست خارجی هم بخش قابل توجهی از آن است.
آیا عرفان که از مقوله معناگرائی، جذبه و سلوک است و با درون گرایی و دنیا گریزی ارتباط نزدیک دارد با سیاست که پدیدهای بیرونی است و مرتبط با اجتماع، منافع مادی و معیشت زمینی، قابل اجتماع هستند یا خیر؟ و اگر ارتباطی وجود دارد از چه نوعی است. آیا می توان مبادی عرفانی را در سیاست خارجی که از مقوله نبرد برای منافع این جهانی است، به کار بست و به هدف هم رسید؟
تاثیر عرفان بر سیاست امری مسلم است، گرچه بعضی آن را در حد گوشه نشینی و ارشاد پادشاه محدود کرده اند و یا آن را صرفا کشف و شهودی دانسته اند اما عرفان دیگری هم بوده که باعث حرکت و جوشش است و آن عرفانی است که پیامبر اسلام و امیرالمومنین علیهما سلام نمونه و الگوی بارز آن هستند.
دستورات الهی در قرآن کریم، سنت و سیره پیامبر اعظم(ص) و عترت طاهرین (ع) در عرفان اصیل اسلامی و سلوک آنها در تشکیل حکومت و ارائه دستوراتی برای ایجاد نظم و عدالت اجتماعی، تمسک به معنویت و مدیریت، سیر من الخلق الی الحق و سیر من الحق الی الخلق بالحق، داشتن درد خدا و خلق، نشان میدهد درون گرایی و برون گرایی در اندیشه عرفانی اسلام با هم مرتبط هستند.
در مکتب فکری که منادی امروز آن امام خمینی علیه الرحمه است مانعه الجمع دیدن سلوک و سیاست با هم ناشی از سوء فهم هر کدام از عرفان و سیاست است. ایشان می فرماید: رسول خدایی که سالهای طولانی در سلوک بوده است ، وقتی که فرصت پیدا کرد یک حکومت سیاسی ایجاد کرد، برای اینکه عدالت ایجاد شود. در تفکر اسلامی، سیاست متعالی می شود و از زمین به آسمان میرود نه آنکه عرفان زمینی شود و گرفتار منافع مادی.
نامه حضرت امام (ره) به گورباچف نماد وحدت سیاست و عرفان در بینش اصیل اسلامی و تاثیر این رویکرد بر مشی سیاست خارجی حاکم اسلامی است. نامه ایشان کاملا بار سیاسی دارد و پس از خبر دادن از بن بست کمونیسم و نفی راه غرب، به خدا پرستی و اسلام دعوت کرده و از میان متفکرین اسلامی به مطالعه آرای محی الدین عربی، بنیانگذار عرفان نظری دعوت کرده و آورده اند: "... دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا بخصوص محی الدین ابن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیز هوش خود را که در اینگونه مسایل قویا دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند."
این یک نمونه از دعوت الی الحق است که به دستور کار سیاست خارجی نفوذ کرده، اهداف و منافعی متعالی برای سیاست خارجی در نظر گرفته و فراتر از مرزهای دولت مدرن و منافع این جهانی رفته است. شاید زود هنگام باشد که درباره سیاست خارجی استعلایی سخن بگوییم اما آمیختن عرفان عملی با سیاست خارجی نتیجه اش باید چنین چیزی باشد. عرفان عملی به این ترتیب برای حوزه سیاست خارجی و جامعه جهانی با محوریت دعوت الی الحق، پیامهای متعالی و ارزش محور دارد.
اهداف و رویکرد سیاست و سیاست خارجی اگر با این نحله از عرفان تعریف شود، غایت آن سعادت جامعه بشری می شود. کشتارها و نبردهای امروز جهان به این دلیل است که عرفان جایگاه واقعی خود را در سیاست ندارد.
نمی توان از شبستری نام برد اما از اثر جاودان او گلشن راز سخن نگفت. کتابی که بزرگان زیادی توصیه به خواندن آن کرده اند و آنرا مقدمه ای جامع و عمیق بر مبانی نظری "عرفان جهانی" دانسته اند. شبستری از این منظر بر عرفان جهانی حق دارد. گلشن راز به زبانهای مختلف ترجمه شده و مخاطبان بین المللی دارد و از مرزهای ایران فراتر رفته است. امروز در مجامع علمی جهان، ایران ما را به آثار مکتوب فرهیختگان مان می شناسند. ما وارث یک تمدن برجسته هستیم که از مشخصه های آن اخلاق گرا و عرفانی بودن است. باید قدر بزرگانی که چارچوب آنرا استوار کردند و چنین آبروئی به ایران دادند، بدانیم.
سیاست خارجی نمی تواند خارج از بستر اجتماعی و تاریخی اقدام و عمل کند و در مورد ایران ما، این بستر یک برساخته کهن است که با مشارکت شخصیت های برجسته این تمدن بزرگ آفریده شده است. اگر تخریب تصویر ایران تا امروز کار دشواری برای کنشگران خارجی بوده، نتیجه تاثیرات فراوان فکر، دانش، بینش و روح ایرانی و ارج و قرب بین المللی تمدن ایرانی است که آنرا وامدار زحمات بزرگان، اندیشمندان و عرفای خود هستیم.
احترام ویژه ایران در جهان به خاطر چنین شخصیت های برجسته ای است. منتهای خواسته و غایت اهداف دیپلماسی عمومی ایجاد احترام و پرستیژ است و عرفان ایرانی بخش مهمی از احترام ایران در خارج از مرزهایش را ساخته است.
عرفان ایرانی بدنبال ایجاد الگوی انسان کامل است و مسلما انسان کامل که در نظر ما پیامبر اکرم و علی علیه السلام هستند سیاست خود را متفاوت با دیگران می چیند. باهوش است اما اهل مکر و غدر نیست. سوال شبستری و سایر عرفای ما این است که انسان کامل کیست و چه مشخصاتی دارد و شناخت شناسی او چه تفاوتی با شناخت شناسی دیگران دارد. شبستری در گلشن راز می پرسد:
مسافر چون بود؟ رهرو کدام است؟
که را گویم که او مرد تمام است؟
که شد از سر وحدت واقف آخر؟
شناسای چه آمد عارف آخر؟
اگر معروف و عارف ذات پاک است
چه سودا بر سر این مشت خاک است؟
اما آیا کاربست دستورات عرفانی که سودایی برای مشتی خاک ندارد، منجر به جلوگیری از دستیابی به اهداف و منافع ملی می شود؟ آیا سیاستمدار عارف می تواند از هر ابزار و روشی برای دستیابی به منافع خود در خارج بهره ببرد و عرفان باعث بسته شدن دست وی مقابل پیروان مکاتب دیگر نمی شود؟
به نظرم همین نکات نقطه افتراق سیاست خارجی متعالی از سیاست خارجی عرفی است. اگر هدف متعالی باشد، معنای منافع هم عوض خواهد شد و رقابت و خصومت جای خود را به تعامل و گفتوگو خواهد داد زیرا منافع در حیطه عالی تری تعریف می شود که رقابت در آن راه ندارد.
نقطه فصل سیاست خارجی ایران از سایر کنشگران بین المللی تکیه بر همین مکتب فکری اصیل است که ارزش هایی نظیر کمال گرایی، اخلاق محوری و مبارزه با ظلم اساس آن را تشکیل می دهد. نقطه تمایز و فصل بین سیاست مبتنی بر عرفان و سیاست مبتنی بر قدرت طلبی، همین اخلاق و عرفان است.
عارف پیش از هر چیز و بیش از هر چیز یک متخلق است و غایت او دستیابی به اخلاق حمیده در سطوح فردی و اجتماعی است. برای او اجتماع بشری محدود به مرزهای جغرافیائی نمی شود و انسان در هر جای زمین مخاطب پیام او است.
اگر این اخلاق گرائی عرفانی محور سیاست خارجی باشد، موجب تفاوت رفتارها می شود. این اخلاق است که باعث می شود دست سیاستمدار ایرانی برای اقدامات غیر انسانی ولو در خارج مرزها بسته شود و در پاسخ به موشکباران شهرهایش توسط عراق و یا استفاده از سلاح شیمیائی، نتواند مقابله به مثل کند، به تسلیحات کشتار جمعی نه بگوید، به تعهدات بین المللی اش در سخت ترین شرایط و علیرغم همه فشارها و تحریم ها پایبند باقی ماند و در مقابل ظلم و ستم مقاومت کند.
شبستری در گلشن راز در "بیان اقسام فضیلت"، محورهای اخلاقی و ارزشی را مطرح می کند که امروز معیارها و اصول سیاست خارجی ما را شکل می دهد، اصولی نظیر حکمت، عدالت، عفت، تیزهوشی، شجاعت، و نهایتا میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط.
شبستری می گوید:
اصول خلق نیک آمد عدالت
پس از وی حکمت وعفت شجاعت
حکیمی راست گفتار است و کردار
کسی کو متصف گردد بدین چار
به حکمت باشدش جان و دل آگه
نه گربز باشد و نه نیز ابله
شجاع و صافی از ذل و تکبر
مبرا ذاتش از جبن و تهور
عدالت چون شعار ذات او شد
ندارد ظلم از آن خلقش نکو شد
همه اخلاق نیکو در میانه است
که از افراط و تفریطش کرانه است
میانه چون صراط مستقیم است
ز هر دو جانبش قعر جحیم است
این ارزش های معتبر و ارزشمند دستخوش سوء استفاده کنشگرانی شده اند که در عمل هیچ معیاری به جز منافع زمینی و قدرت طلبی ندارند و این باعث یک رفتار التقاطی در سیاست خارجی کشورها شده است. سیاسیونی که اصولا و در عمل به هیچ یک از معیارهای متعالی پایبند نبوده و دائم در حال جنگ و خونریزی هستند، مفاهیم اخلاقی و عرفانی را در قالب هایی نظیر حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، به عنوان ابزار پنهان سازی اهداف و سرپوش گذاری بر رفتار خود انتخاب کرده اند و با تمسک به این ارزش های شریف مدعی کشورهایی شده اند که خود بنیان گذار و مروج اخلاق گرایی اصیل و متعالی هستند.
عرفان اسلامی قرنهاست محیط سیاسی ایران را تحت تاثیر قرار داده و این تاثیر امروز بیش از پیش مشهود است. سیاستمدار ایرانی حتی اگر بخواهد نمی تواند فارغ از ارزش های اخلاقی گامی بردارد و اگر چنین کند اجر و قرب خود را در پیشگاه ملت ایران از دست خواهد داد. غالب ایرانیان اگر سفاک و خونریز نیستند نتیجه حضور و تاثیر شخصیت های برجسته عرفانی ماست که اندیشه و رفتار سیاسی ایرانیان را شکل داده اند.
در نتیجه ترکیب دو عنصر عرفان و سیاست، آثار زیادی در سیاست خارجی ایران بروز کرده که به گمانم اختصاص به ایران دارد: ایرانیان اهل تعامل و گفتوگو مبتنی بر خرد و اخلاق هستند، ایرانیان هر ابزاری را برای پیشبرد منافع ملی خود به کار نمی بندند، ارزش های انسانی مانند حقوق بشر و منع تسلیحات کشتار جمعی برای ایرانی ها یک تعهد دینی هم هست، ایرانیان به تعهد و قول خود به عنوان یک ارزش ذاتی پایبندند. این نتیجه عرفان ایرانی است که تخلق به اخلاق الهی غایت آن است.
ما امروز کماکان به ترویج فکر و نگاه شخصیت های بزرگی چون شبستری در سطح جهان نیاز داریم تا رویکرد جهان را کماکان تحت تاثیر این اندیشه های ناب و ایرانی قرار دهیم و نام ایران را همچون همیشه به عنوان مرکز تمدن و فرهنگ سربلند نگه داریم. منافع ملی امروز ما، در اخلاق گرایی است.
غرض زین جمله آن کز ما کند یاد
عزیزی گویدم رحمت بر او باد
به نام خویش کردم ختم و پایان
الهی عاقبت محمود گردان
(ابیات پایانی گلشن راز)
انتهای پیام