به گزارش خبرنگار
گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اهواز، سال ها ازجنگ می گذره ولی هنوز، برای بدرقه ی بهترین دوستانم به گلزارشهدا میام گوشه ای درگلزار ایستادم و ،انتظارش رو می کشیدم.
رتبه یک کنکور پزشکی سال 64 فعالیت های شبانه روزیش دربسیج روح سرکشش رو آروم نمی کرد پس عازم جبهه شد.
حرف هاش همیشه پرمغز و تاثیر گذار بود.
به یاد آخرین دیدارمون درجزیره افتادم. احمدرضا،گوشه ای نشسته بود و آخرین حرف هاش رو ثبت می کرد.
می گفت: نسل آینده برای ادامه دادن راه شهدا نیاز به شناخت افکارشون داره. بعد، بلند شروع به خوندن کرد: آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله ۱۰۰۰ متر شلیک می شود و درمبدا به حلقومی اصابت نموده و گذر میکند ، معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟ کدام مادررخت عزا می پوشد؟ آسمان کدام شهر سیاه می شود و کدام چهره چنگ می خورد؟
هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ۱۰ متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید ، مورد اصابت موشک قرار می دهد اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود ، معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام نگاه را فراموش خواهی کرد؟
ازخودت بپرس کدام مسئله راحل می کنی و برای کدام امتحان درس می خوانی؟
نگاهم کرد، لبخندی زد و رفت.
تحت تاثیرحرف های احمدرضا بودم که صدای انفجاری جزیره رولرزوند.
دشمن قطعنامه 598 روشکسته و با استفاده ازسلاح های شیمایی دوباره به مرزهای کشورحمله کرده بود.
فاو وجزیره مجنون شرایط بدتری داشت. من و احمدرضا باگردان سیدالشهدا به جزیره اومده بودیم بوی دودخمپاره ها نفس کشیدن روسخت میکرد.
سلاح های شیمیایی هم بچه هارو به سرفه انداخته بود.
بعثی ها بعد از عقب نشینی و بازپس گیری جزیره به وسیله ما، به فکر انتقام بودند.
دشمن در حال محاصره جزیره بودکه دستور تخلیه داده شد. احمد رضا مونده و می جنگید تا بقیه بتونن مجروحین رو به عقب منتقل کنن.
چند لحظه بعد تن نحیف احمدرضا کنار من روی زمین افتاد شهادتین روبه زبون آورد و از خدا خواست که اومدن عراقی ها در جزیره رو نبینه.
همینطور هم شد وقتی عراقی ها پا به جزیره گذاشتند ، روح بلند و ملکوتی احمد رضا در دنیا نبود.
صدای شعاردادن مردم رشته افکارم روپاره کرد گلزار شهدا گلبارون شد و عکس احمدرضا به روی تشییع کننده ها می خندید.
من،گوشه گلزار ایستاده بودم و هنوز به سوالات احمدرضا فکرمی کردم.
به راستی ، بعد احمدرضا و احمدرضا ها، چه کردم؟
چند سال بعد گروه تفحص جسد احمدرضا احمدی را که استخوان شده بود ، در جزیره مجنون پیدا نموده و به آغاجاری منتقل کردند و در یک روز خوب خدا، بر روی دوش مردم تا مزار شهداء تشییع شد و در کنار دیگر دوستان شهیدش آرام رفت.
انتهای پیام/و