به گزارش خبرنگار
گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اهواز، عملیات محرم سال ۶۱ اسلحه و آرپی جی ها بر اثر تابش خورشید و شلیک پی درپی داغ شده بودن به طوری که، بچه ها ازلباس هاشون به عنوان دستگیره استفاده می کردن ولی ماه محرم جو معنوی ای رو درجبهه حاکم کرده و یاد آوری صحرای کربلا، تحمل بچه هاروبالا برده بود.
بچه ها هرشب درسنگری جمع می شدن وبه یاد سرور وسالارشهیدان عزاداری می کردن صدای دعا ومداحی درهمه جا می پیچیده بود وارد سنگر شدم وبا چشم دنبال یدالله می گشتم.
وقتی بین بچه ها نبود فکرکردم حتما ازمراسم بی اطلاعه.
به طرف استراحتگاه که رفتم، چیزی درتاریکی نظرم رو جلب کرد، یدالله درسکوت و تاریکی بیابون گوشه ای نشسته بود و،درحالی که به پهنای صورتش اشک می ریخت زیارت عاشورا می خوند و گاهی هم بینش برای خودش روضه می خوند و سینه میزد.
یدالله ازبچه های آر پی جی زن و خط شکن گردان بود توی دوره های آموزشی باهاش آشناشده بودم اهل ایذه بود، قبل ازهرعملیات غسل شهادت می کرد و برای بازکردن هرمعبری پیش قدم می شد.
وقتی تانک های دشمن غرش کنان یورش می اوردن یدالله یکی از کسانی بود که امید بچه هامی شد و گلوله های آرپی جیش مستقیم به هدف می خورد.
چند روز از آغاز عملیات می گذشت یدالله گوشه سنگر نشسته و درحال نوشتن بود. بعد از مدتی برگه روبه دستم داد و گفت اگه برنگشتم این نامه روبه آدرسی که روش نوشتم پست کن.
حالت خاصی داشت و به قول بچه ها نوربالا میزد.
به آغوش گرفتمش و خداحافظی کردیم.
صبح فردا وقتی گروهان از خط برگشته بود، چشم هام به دنبال یدالله می گشت ودست هام به امید دیدنش روی شونه های هرکسی که ازپشت سربهش شباهت داشت می نشست.
بعد ازگذشت سی وسه سال هنوز هم هر بار که از خیابان شهید یدالله اسماعیلوندی عبور میکنم، آخرین حرف های یدالله در ذهنم تداعی میشه، وقتی که می گفت : ما در مقابل خون شهدا مسئولیم و هر بار که عکس شهیدی رو می دید، نگران می شد که آیا ادامه دهنده ی هدفشون بوده یا نه.
و حالا این سوالیه که با دیدن عکس های شهدا بر سر هر چهار راه من از خودم می پرسم.
شهید یدالله اسماعیل وندی در ایذه به دنیا آمد و در شرهانیه آسمانی شد.
نویسنده: دشتستانی
انتهای پیام/و