به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ از کودتای سوم اسفند1299، سوت پایان برای قاجارها به صدا در آمد. سیدضیاء پس از کودتا دولت مستعجل بود و این رضاخان بود که در یک سیر زمانی چند ساله برجسته تر شد؛ تا زمانی که در مسند شاهی نشست. در این میان نخبگان نورسیده نظامی و حمایت نیروهای خارجی به ویژه انگلیس نقش قابل توجهی داشتند. دو مؤلفهای که موجب میشود تا «تغییر ماهیت دولت از سلطانیسم به نئوسلطانیسم» مطرح شود. این نوشتار در صدد است تا کودتای اسفند 1299 را از این دریچه بنگرد.
* کودتا آغاز یک پایان در سال 1299، عروس هزار داماد ایران، از هم گسیخته و ویران از «عملیات نظامی زمان جنگ، شورشها، تباهی اقتصادی در بسیاری از مناطق، تلاشهای انگلستان برای برقراری نوعی تحت الحمایگی در راستای دفاع از هندوستان و نفت ایران و همچنین ممانعت از نفوذ بلشویسم»1 تحت حکومت ضعیف و نامحبوب قاجارها قرار داشت. جبهه مخالف استبداد در ایران از روند معکوس انقلاب مشروطیت سرخورده و نظام جهانی در وضعیتی فیصله نیافته در تعلیق بود.2 در این میان اغلب جامعه ایران، حکومتی قدرتمند را طلب می کردند که بتواند داروی همه هرج و مرجها و تنشهای هر روزه باشد. 3 چندی بعد حکومتی قدرتمندتر و خودکامهتر از آنچه طلب میکردند بر کانون قدرت آشیان کرد.
آغاز این دوره با کودتایی ثبت شد که مراد از آن به قول کاتوزیان «گزیدن راه دیگری» بود. اقدامی که برای تحقق قرارداد 1919 یعنی برقراری ثبات سیاسی در ایران صورت گرفت تا به گونه ای جدی مانع از تهدید منافع انگلیسیها شود.4 روز سوم اسفند 1299، بریگاد قزاق به فرماندهی «رضاخان میرپنج» در شرایطی که احمدشاه به پادگان پایتخت فرمان داده بود در مقابل آنها ایستادگی ننماید پایتخت را بدون خونریزی فتح کرد5 و سپس اعلام حکومت نظامی نمود. پس از کودتا رضاخان به سردار سپهی و سید ضیاء طباطبایی به نخست وزیری منصوب شد. برخی اقدامات سیدضیاء در این دوران را موجب ایجاد دشمنی و خشم احمدشاه میدانند.6 همچنین اصرار سید ضیاء به استفاده از افسران انگلیسی در فرماندهی ارتش که با مخالفت رضاخان مواجه بود موجب شد تا در توافقی میان احمدشاه و رضاخان، سیدضیاء عزل و مجبور به خروج از ایران گردد.7 پس از آن به تدریج رضاخان بر اوضاع مسلط گردید.
* صعود از رضاخانی به رضاشاهی رضاخان پس از کودتا به تقویت نیروهای مسلح پرداخت و از آنها علیه قیامها و شورشها استفاده کرد و توانست به تمرکز و افزایش قدرت مرکزی بپردازد. هر چند انگلیسیها در ابتدا از اعتماد به رضاخان به عنوان نیروی ضد بلشویک در تردید بودند امّا پس از پیروزی رضاخان در برابر نهضت جنگل، در بازی قدرت به وی وزنه بیشتری دادند. همچنین اعتبار بیشتری برای تجدید سازمان ارتش بخشیدند و حتی با همکاری هیئت مالی جدید آمریکایی به سرپرسی «آرتور میلسپو» موافقت کردند. افزون بر اینها، هنگام سفر احمدشاه به خارج و انتخاب رضاخان برای نخست وزیری مخالفتی نکردند.8 بدین ترتیب در فرایندی رو به صعود، رضاخان پس از تحت اختیار درآوردن ارتش از قدرتی برخوردار شد که حتی شاه را یارای مقاومت نبود.
رضاخان با قدرت در ماهیت دولت تفییراتی ایجاد کرد. وی توجه خود را بر تقویت و تمرکز نهادهای کلیدی و تأمین هرینههای ارتش متمرکز کرد. به صورتی که در سال 1301، ارتش 40 درصد بودجه کشور را به خود اختصاص داد و تعداد نفراتش را که کمتر از 10 هزار نفر بود به بیش از 40 هزار نفر رساند. رضاخان بر پرداخت حقوق نظامیان و تأمین نیازهایشان توجه بسیار داشت. این امر به گونه ای بود که نفرات ارتش چه به لحاظ حقوق و تأمین سایر نیازها بر سایر کارکنان دولت اولویت داشتند. به همین دلیل نیز ارتشی وفادار به شخص وی ایجاد شد.9
در واقع یکی از سه منبع اصلی در فرایند رضاخانی تا رضاشاهی، نیروهای مسلح بودند. رضاخان این نهاد را برای نخستین بار از سده هجدهم، به پشتیبان و حامی ساختار قدرت سلطنتی تبدیل کرد. حکومت نظامی به او این فرصت را بخشید تا افسران وفادار را به استانداری منصوب و واحدهای ارتش محلی و منطقه ای ایجاد کند و از افسران وفادار خود در آن واحدها استفاده نماید. وی حتی بازرسان خود را برای طرحهای دولتی و عمومی و تمامی واحدهای سازمانی دولتی از ارتش برگزید. بدین ترتیب ارتش حامی وی شد.10 در واقع با اقدامات رضاخان نخبگان و نیروهای سیاسی حامی وی جایگاه خود را با نخبگان و نیروهای نظامی عوض کردند و این نخبگان نظامی بودند که بر صدر نشستند و قدر دیدند. فرایندی که تا پایان حکومت وی ادامه داشت.
حزبهای اکثریت در مجلس پنجم و قدرتهای بزرگ خارجی دو منبع دیگر بودند. در انتخابات مجلس پنجم با حمایت همین نیروهای نظامی، نامهایی از صندوق سربرآورد که حامی سیاستهای رضاخان بودند. روند صعود رضاخان در مسیر مطامع و منافع قدرتهای خارجی قرار داشت. چه اینکه انگلیسیها او را همان مرد قدرتمندی می دانستند که حافظ نفت آنها و مانع تهدید بلشویکهاست. از این رو وزیر مختار بریتانیا «در برابر اقدامهای آخرین انتخاب باقی مانده»، آنچه که پیتر آوری «بی عملی خیرخواهانه» نامید نشان داد و حمایت از رضاخان در دستور کار این دولت قرار گرفت. شوروی هم که درگیر مشکلات داخلی خود بود، ترجیح داد تنها به حمایت از دولتی غیرانقلابی که موجب ثبات در مرزهای جنوبیاش و سد مداخله غربیهاست بپردازد. حتی رضاخان را به خاطر سمت گیریهایش که «مترقیانه و ضد امپریالیستی» می خواند تحسین نماید. قدرت نوظهوری چون آمریکا نیز بر این باور بود رضاخان تنها فردی است که از پس تأمین امنیت و برقراری نظم در ایران بر می آید و علاوه بر این «قدرت و عظمت آمریکا را میشناسد».11 هرچند رضاخان برای رسیدن به سلطنت، مخالفینی نیز داشت امّا این مخالفتها مهار شد تا مجلس پنجم در اقدامی تاریخی، احمدشاه قاجار را از سلطنت خلع نماید و مجلس مؤسسان آن را به خاندان پهلوی تفویض کند.