شاید بعضی حرف‌ها را فقط خود نانواها درک کنند مثلاً این جمله که هر نانی خراب در می‌آید، غمی به دل آدم می‌زند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، با برداشتن هر قدم، صف شلوغ و پر ازدحامی در پیاده رو خیابان چنان خودنمایی می کرد که حتی احتیاجی به پرس و جو برای پیدا کردن محل دقیق نانوایی نشد.

گم شدن میان شلوغی زنبیل به دستان و شنیدن این چند جمله از زبان مردم که اینجا بهترین نان‌ها را دست مشتری می دهد و ما سر راهمان از چند نانوایی دیگر عبور می کنیم تا برای خرید بیاییم پشت این صف... کافی بود تا بفهمم آدرس را اشتباه نیامدم.

از آنجایی که قصد نداشتم خود را در صف جا بزنم و قرارم مصاحبه با عوامل پشت صحنه این نانوایی بود خودم را کنار کشیدم و به داخل نانوایی درست پای تنور داغ نان سنگک میانبری زدم.
نزدیک به 20 سال است که نانوا هستم جدا از اینکه شغل پدری ام بود اما آن را دوست داشتم قصد جسارت به مشاغل دیگر را ندارم اما شغل ما بسیار پربرکت است.

جابرسلامی که دوستان و رفقای هم‌صنفی‌اش او را جابر نیشابوری صدا می‌زنند، جوان سی و سه-چهار ساله ای است که از نوجوانی وارد حرفه‌ نانوایی شده. او می‌گوید:14 ساله بود که وردست پدرش پای تنور ایستاد و برای اولین بار نان پخت. نانی که اصلاً خوب در نیامد و پدر به او گفت این را ببر و خودت بخور! 

اما چرخ روزگار چرخید تا امروز که آقا جابر صاحب یکی از دو نانوایی مهم پایتخت است که کرور کرور مشتری دارد و شبانه روزی فعالیت می‌کند. رسول سنگک می‌پزد اما خودش می‌گوید گاهی به میدان امام حسین(ع) می‌روم تا از نانوایی آنجا تافتون خراسانی بخرم. 
اینجا و در این نانوایی، تنها برادر جابر به همراه همسر ِخواهرش و دو نفر دیگر از اهالی فامیل‌شان با هم کار می‌کنند.

یاد ابتدای هم کلامی مان و تأکید جابر نانوا روی برکت این شغل افتادم و درباره مصداق‌های این برکت از او پرسیدیم وگفت: مثلاً همسرم؛ همین که همچین خانمی گیرم آمد خودش برکت است.

اما با حسرتی که  در صدایش جا خوش می کند از سختی های کار می گوید؛ عید که روز تفریح همه است، ایام  شلوغی نانوائی هم هست. ماه رمضان؛ دم افطار، محرم و صفر بخصوص روز تاسوعا و عاشورا که دوست داریم در دسته های عزاداری  باشیم، تمام این ایام نانوایی‌ها شلوغ‌اند و ما اینجا پاگیر هستیم. اگر دقت کنید چهره همه نانواها چروکیده است. کار کردن در کنار تنور به مرور زمان چربی‌های صورت را آب میکند. ایستادن زیاد باعث واریس و زانو درد و کمردرد می‌شود هر دو سال یکبار آهن پارو نانوایی را بخاطر گرما بسیارعوض می کنیم آدم که دیگر جای خود دارد اما خدا را شکر همسرم با این همه مدارا می کند.

او این‌ها را گفت اما هنوز حرفش درباره‌ی عشقی که به این کار دارد را پس نگرفته و می گوید: با این همه شب‌ها با خیال تخت سرم را روی بالش می گذارم. برادرم، دامادمان، تمام خانواده، همه رو به راه و سر و سامان‌دار هستند. این‌ها همه از برکت این کار است.

اما یک نکته جالب از زبان جابرسلامی نانوا جوان اما ماهر خیابان شریعتی  پاسخ به این سوال باشد که چندسال طول کشید تا فوت کوزه‌گری را یاد گرفتید؟ تازه دو-سه سال است. سال ها کار کردم تا فهمیدم که زمستان باید مقداری آب گرم با آب سردی که قرار است آرد را خمیر کند قاطی بشود. مقدارش هم مهم است. آردهای پانزده و دوازده درصد سبوس‌دار را باید با نسبت خاصی مخلوط کرد. باید هر آردی را شناخت که اگر جان ندارد نمک بخورد و اگر غُرس بود بی‌نمک کار شود؛ وگرنه نان یا فطیر می‌شود یا خمیر. آن پاتیل که نان را می‌چرخاند، آن را ببینید؛ هر آردی مقدار خاصی باید در آن بچرخد. بعضی‌ها هفت-هشت دقیقه، بعضی تا نیم ساعت...

اینقدر با ذوق و دقت مثال زد و زد و ادامه داد که آدم کاملاً به این باور می‌رسید نانوایی هم برای خودش دانش و فن پُر چم و خمی است.

میان صحبت هایش به جز پدرش که نانوایی را کنار دستش مشق کرده از حاج حسن صباحی و مهدی آرامی نام می‌برد و می‌گوید این آدم‌ها پیش کسوت و کاربلدند و از آن مهم‌تر (حق می‌پزند) یعنی توی حلال و حرام نان خیلی دقیق‌اند؛ در وزن آن، در کیفیتش و حتی خرده پولی که باید به مشتری باقی بدهند.

اما پرسش جدی دیگری که از صاحب این خبازیِ اسمی و مشهور باید پرسید  درباره شبانه روزی بودن دکان‌اش بود. جابر قصه‌ی خروس‌خوان‌پزیِ دکانش که تا طُـرّه‌ی زلف شب ادامه دارد را خیلی ساده و صمیمی نقل کرد.

ما تا ده شب نان می‌پختیم. دیدیم بعضی‌ها تا ده و نیم می‌آیند و دست خالی بر می‌گردند. ساعت را تا ده و نیم بردیم جلو و کم‌کم یازده و دوازده و... تصمیم گرفتم شبانه روزی‌اش کنم. مشتری‌ها هم که دیدند در مغازه همیشه باز است، پای شبگردشان به اینجا باز شد. 
 
مکالمه با صاحب این نانوائی یک نکته عجیب داشت و آن هم اینکه او مرتب از شیرینی و برکت کارش در کنار سختی‌های آن به طور همزمان صحبت می‌کرد. شاید بعضی حرف‌ها را فقط خود نانواها درک کنند مثلاً این جمله که هر نانی خراب در می‌آید، غمی به دل آدم می‌زند، یا اینکه نان را باید خوشگل و خوش‌بو و خوش طعم از تنور بیرون بکشی تا خستگی‌ات در برود.

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار