به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مفسران و تحلیلگرانی که آموختهاند چندان به توضیحات رسمی درباره رویدادهای مهم اتکاء نکنند، پرسشهایی را درباره حمله تروریستی پنجشنبه شب در نیس فرانسه مطرح می کنند.
عجیب است که چگونه فردی تنها، که کامیونی بزرگ را میراند، میتواند وارد یک منطقه مسدود شده شود که مردم برای جشن آتشبازی «روز باستی» در آن گرد آمدهاند؟ دیگر وجه حیرتآور ماجرا این است که سریعا این رویداد برچسب یک حمله تروریستی خورد، در حالی که خانواده عامل آن به صراحت میگویند که او به هیچ عنوان مذهبی نبود و هیچ انگیزه مذهبی نداشت.
ما هیچ وقت به اصل ماجرا پی نخواهیم برد. یک بار دیگر عامل رویداد مرده است و به راحتی اوراق هویت خود را هم برای پلیسها در محل به جا گذاشته است!
به نظر میرسد که یک «وضعیت اضطراری» همیشگی، یکی از نتایج این حمله خواهد بود. این بستن فضای جامعه، فتیله اعتراضات اجتماعی به طرح اصلاح قوانین کارگری را توسط عروسک خیمه شب بازی نظام سرمایهداری، فرانسوا اولاندِ مثلا سوسیالیست، پایین خواهد کشید، طرحی که به معنای حذف بسیاری از قوانین حمایت کارگری در فرانسه است.
چه قدر جالب که حمله پنجشنبه شب، این اندازه «راه دست» سرمایهداری جهانی بوده است، که ذینفع اصلی این «اصلاحات کارگری» فرانسوا اولاند است.
دو تن از همان تحلیل گران مستقل کنجکاو، پتر کانیگ و استفن لِندمن، در مقالههای خود دوباره «عملیات گلادیو» را خاطرنشان کردهاند. گلادیو اسم رمز عملیات مخفی ناتو بود که پس از جنگ دوم جهانی توسط واشینگتن طراحی شد و هدف آن مقابله با تسلط یافتن ارتش سرخ اتحاد شوروی بر غرب اروپا بود. در اصل، طرح گلادیو از زاغههای مخفی اسلحه و مهمات و یک سازمان سری برای انجام جنگ چریکی علیه ارتش مهاجم شوروی تشکیل شده بود.
اما به جای تهاجم نظامی اتحاد شوروی، تهدید پدیدار شده، محبوبیت حزب کمونیست در فرانسه و به ویژه ایتالیا بود. هراس واشینگتن از این بود که احزاب کمونیست، آرای کافی برای تشکیل دولت به دست بیاورند و امپراتوری آمریکا در غرب اروپا به واسطه دولتهای کمونیستی وابسته به مسکو دچار شکاف شود.
در نتیجه، گلادیو تبدیل به پروژهای علیه احزاب کمونیست اروپایی شد. سرویس اطلاعاتی ایتالیا، به همراه سیا شروع به بمبگذاری مکانهای عمومی در ایتالیا کردند، همچون بمبگذاری در ایستگاه قطار بولونیا که در مجموع 185 کشته و مجروح به جا گذاشت(1980).
یکی از عناصر تشکیلات گلادیو به نام «ویچنسو وینچیگِرا»، در جریان محاکمه خود به اتهام مشارکت در بمب گذاری بولونیا، وجود گلادیو را در 1984 افشاء کرد:
«در ایتالیا یک نیروی سری موازی با نیروهای مسلح، متشکل از نظامیان و غیرنظامیان، با قابلیت ضدشوروی، وجود دارد که مقاومت در برابر ارتش روسیه را در داخل خاک ایتالیا سازماندهی میکند... یک سازمان مخفی، یک ابَر-سازمان با شبکهای از ارتباطات، تسلیحات و مواد منفجره و افراد آموزش دیده برای به کارگیری آن ها... ابر-سازمانی که در غیاب تهاجم نظامی شوروی که شاید هیچ وقت اتفاق هم نیفتد، ماموریت جلوگیری از گرایش به چپ را در موازنه سیاسی کشور، به نفع ناتو، بر عهده گرفته است. آن ها با همکاری سرویسهای مخفی و نیروهای سیاسی و نظامی رسمی کار خود را انجام می دهند.»
ویچنسو وینچیگِرا
تازه 6 سال بعد، در 1990 بود که نخست وزیر وقت ایتالیا، جولیو آندروتی، رسما وجود گلادیو را تایید کرد.
ژنرال ایتالیایی «جراردو سرّاواله» در نیمه اول دهه 1970 فرمانده بخش ایتالیایی گلادیو بود. خود او تصدیق کرد که افرادی که مسوول طراحی و هماهنگی بودند «از افسران سرویسهای مخفی بریتانیا، فرانسه، آلمان، بلژیک، لوکزامبورگ، هلند و ایتالیا بودند. این نمایندگان سرویسهای مخفی اروپایی هر سال در یکی از پایتختهای اروپایی دور هم گرد میآمدند... در این ملاقاتهای پشت پرده، همیشه نمایندگانی از سیا هم حضور داشتند.»
ژنرال جراردو سرّاواله
به اعتراف وینچیگِرا، چندین بمب گذاری با تلفات غیرنظامی از دهه 1960 تا اواسط دهه 1980 میلادی انجام گرفت:
«قرار بود که به غیرنظامیان، زنان، کودکان و افراد بیگناه خارج از عرصه سیاست حمله شود، به یک دلیل ساده- تا مردم ایتالیا مجبور شوند که به دولت روی بیاورند، به رژیم متوسل شوند تا امنیت بیشتری طلب کنند... این منطق سیاسی پشت همه این بمب گذاریهاست. آنها (عاملان) مجازات نمیشوند، چون دولت نمیتواند خودش را محکوم کند.»
قربانیان بمب گذاری بولونیا شماری از قربانیان حمله نیس
بمب گذاریها به گردن گروههای تروریستی کمونیست چون «گردانهای سرخ» یا دار و دسته «بادر-ماینهوف» میافتاد که احتمالا پوششهای واقعی یا کانالیزه شده دستگاه های اطلاعاتی برای بی اعتبارسازی احزاب کمونیستی اروپا بودند.
در 1984، «فلیس کاسون»، قاضی ایتالیایی، پرونده قدیمی 12 ساله مربوط به خودروی بمبگذاری شده در «پتیانو»ی ایتالیا را دوباره به جریان انداخت. قاضی کشف کرد که پرونده از مسیر خود منحرف و انگشت اتهام به سوی «گردانهای سرخ» چرخانده شده بود، ولی در واقع این عملیات کار سرویس مخفی نظامی ایتالیا (SID) بود که با همکاری «اردینه نُوو» (یک سازمان شبه نظامی دست راستی ایتالیایی که با پروژه گلادیو همکاری می کرد یا حتی در قالب آن ایجاد شده بود) انجام گرفت.
قاضی فلیسه کاسون
در نتیجه تحقیقات قاضی کاسون، افسر دستکاری کننده پرونده به زندان افتاد. تحقیقات این قاضی به این نتیجه رسید که بمب گذاری پتیانو بخشی از رشته بمبگذاریهای انجام شده توسط شبکه گلادیو بود شامل بمبگذاری ساختمان پیازا فونتانا در میلان (با 16 کشته و 80 زخمی) و بمب گذاری در ایستگاه راه اهن بولونیا بود.
بمب گذاری ایستگاه راه اهن بولونیا، 1980
در پی این افشاء گریها در ایتالیا، دولتهای بلژیک و سوئیس هم تحقیقات خود را درباره عملیات گلادیو در خاک خود کلید زدند. دولت آمریکا هر گونه مشارکت در پروژه گلادیو را رد کرد، ولی تحقیقات قاضی کاسون روی اسناد سرویس مخفی نظامی ایتالیا، وجود شبکه گلادیو و پیوندهای آن را با ناتو و ایالات متحده آشکار کرد.
بمب گذاری در ساختمان پیازا فونتانا یمیلان(1969)
مردم کشورهای غربی که دموکراسیهایشان به سطح «پلوتوکراسی» (سرمایه سالاری) تنزل یافته است و علیه این باور که دولتهایشان می توانند شهروندان خود را بکشند، واکسینه شدهاند، لازم است که حتما درباره عملیات گلادیو آگاه شوند.
آیا عملیات گلادیو هنوز زنده و پابرجاست؟ رویدادهای تروریستی این روزها به جای کمونیست ها، به گردن مسلمانان می افتد. آیا ممکن است که رویدادهای تروریستی فرانسه و بلژیک بخشی از عملیات گلادیو باشد؟
در مجموعه بزرگ عکس هایی که روزنامه دیلی میل بریتانیا از حمله نیس منتشر کرد، ظاهرا خونی در خیابانهایی که گفته میشود حمله در آنها اتفاق افتاده است، دیده نمی شود، یا معلوم نیست که خون این همه جنازه مربوط به این حمله کجاست. بر کامیونی که گفته میشود خودش ابزار قتل عام بوده، هیچ خونی یا آسیبی مبنی بر تصادم دیده نمیشود.
یکی از همکاران من یک بار با گوزنی تصادف کرد و کل بدنه ماشین او خونی شد. چه طور میتوان «186» نفر را زیر گرفت و هیچ آسیبی به کامیون نرسد؟ به علاوه، در میان عکسهای دیلی میل، ویدیویی هم هست که پلیسها را در فاصله چند متری از کامیو، بدون هیچ حفاظی در حال شلیک به آن نشان میدهد. وقتی پلیس این چنین خود را در معرض تیراندازی یک دیوانه که گزارش شده مسلح است، قرار می دهد، بی اختیار این گمانه به ذهن می آید که شاید راننده اصلا مسلح نبوده، یا شاید اصلا کابین کامیون در لحظه شلیک پلیس خالی بوده است. چرا پلیس تلاش نکرد که او را دستگیر کند، یا اگر که راننده مسلح بود، چرا پلیس منتظر تمام شدن گلولههایش نماند تا دستگیرش کند؟
در همه این گونه حملات، عامل ادعایی همیشه کشته می شود. همیشه هم اسم و تصاویر قربانیان و سوابق عامل حمله گویی از قبل آماده شده، چرا که تقریبا بلافاصله منتشر میشود. چه طور میتوان تصاویر این همه آدم و سوابق عامل حمله را به این سرعت جمع آوری کرد؟
رسانهها هیچ وقت این سوالات را از مسوولین نمیپرسند یا خود به دنبال جواب آنها نمیروند. به نظر میرسد که داستان از قبل مهیاست و به محض رخ دادن یک حمله، منتشر میشود و این داستان همیشه کل چیزی است که دست ما را میگیرد.
اما این همه ماجرا نیست. درست چند روز پیش از حمله نیس، گزارش کمیته پارلمانی فرانسه درباره حملات سال گذشته در پاریس منتشر شد و مشخص شد که در زمان یکی از حملهها به تالار کنسرت «باتاکلان» پاریس، 6 سرباز ارتش فرانسه در صحنه حضور داشتند که حاضر به مداخله نشدند! با این قضیه چه گونه باید کنار آمد؟ چرا به آنها دستور داده بودند که مداخله نکنند؟ اینها بخشی از سوالات بی جواب این روزهای تحلیل گران کنجکاوی است که به توضیحات رسمی اعتمادی ندارند.
منبع: مشرق
انتهای پیام/