مائده طهماسبی می‌گوید: حتی پسرها و مردها هم سلیقه‌هایشان تغییر کرده و برخی از آنها آرایش می‌کنند! در دوره ما این جور چیزها نامتعارف بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛هر دو بازیگرند و در تئاتر، سینما و تلویزیون فعالیت دارند.آئیش بیشتر به عنوان بازیگر طنز معروف است اما طهماسبی نقش‌های جدی بازی می‌کند. یکی از نقش‌های خوبش که دیده شد و توانایی او را دربازیگری به نمایش گذاشت، نقش آفاق در سریال مرگ تدریجی یک رویاست که از شبکه آی‌فیلم بازپخش می‌شود.

با طهماسبی که در ایران متولد شده، دیپلم گرفته و بعد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفته، درباره تاثیر محیط پیرامون و افراد بر کیفیت و سبک زندگی هم‌صحبت شدیم.

متولد 1336 در بابل هستید، برایمان از کودکی و نوجوانی‌تان بگویید و این که چطور شد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتید؟

بچگی‌ام در یک خانه خیلی بزرگ در شهرستان سپری شد و مثل خیلی از بچه‌های آن دوره بخش زیادی از دوران کودکی‌ام در کوچه و خیابان گذشت.آن زمان دوره تحصیلی به سیکل اول و دوم تقسیم می‌شد. مدرک سیکل اول را که گرفتم، همراه خانواده‌ام به تهران مهاجرت کردیم و دیپلم که گرفتم، برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم.

در سن کم از ایران مهاجرت کردید. برایتان سخت نبود؟

ذات و طبیعتم بسته نیست. وقتی از بابل به تهران آمدیم خیلی خوشحال بودم چون به محیط بازتری آمده بودم. مادرم تاثیر زیادی بر روحیه‌ام داشت، بازیگوش و پرانرژی بزرگ شدم. دوست داشتم از امکانات محیط‌های بزرگ استفاده کنم. در تهران مرا در یک دبیرستان خیلی خوب به نام مرجان در خیابان کاخ (فلسطین فعلی) ثبت‌نام کردند که هنوز هم هست.

در رشته ریاضی درس خواندم. این تغییر آنقدر خوب بود که روحیه مرا خیلی تغییر داد. دیپلم که گرفتم دوست داشتم به دانشگاه بروم و در رشته مورد علاقه‌ام درس بخوانم اما آن زمان دانشگاه آزاد نبود که راحت بتوانی وارد دانشگاه شوی. کنکور شرکت کردم و رتبه‌‌ام جوری نبود که بتوانم در رشته مورد علاقه‌ام درس بخوانم.


برای همین با مشورت خانواده‌ام تصمیم گرفتم به خارج بروم، خودم دوست داشتم به ایتالیا بروم و معماری بخوانم اما چون اقوام ما در آلمان بودند، خانواده‌ام ترجیح دادند به آلمان بروم.

پس معمولا در مقابل تغییر مقاومت نمی‌کنید؟

هنوز هم همین روحیه را دارم. آشنا شدن با محیط‌های جدید برایم خیلی خوشایند است. بعد از آشنایی با آقای آئیش به آمریکا رفتم بعد به ایران آمدیم. تغییر جغرافیایی برایم سخت نیست. جوان‌تر که بودم با یک چمدان سفر کرده و کمتر به محیط عادت می‌کردم.

به اتفاقاتی که برایتان رخ می‌دهد، چطور؟ به آنها هم وابسته نمی‌شوید و راحت رهایشان می‌کنید؟

دوستی برزیلی دارم که 36 سال قبل با او در دانشگاه آشنا شدم. هنوز هم با این خانم برزیلی در ارتباط هستم و با هم رفت و آمد داریم. رها کردن یا ماندن در یک موقعیت یا گیر افتادن در خاطرات گذشته بستگی به شخصیت آدم‌ها دارد.

اگر دوستی‌ها ارزشمند باشند، آنها را نگه می‌دارم وگرنه رهایشان می‌کنم. اگر کسی اذیتم کند او را می‌بخشم و فراموشش می‌کنم. غصه و مشکلات در زندگی همه ما وجود دارد اما سعی می‌کنم در دام قصه‌های غم‌انگیز زندگی گیر نکنم. برای رفتن به جلو حس خوبی دارم و همیشه برای این کار قدم‌های قوی و محکمی برمی‌دارم.

مادر قوی می‌تواند فرزندان قدرتمند تربیت کند، از مادرتان برایمان بگویید و روش‌ تربیتی‌اش؟

پدربزرگ مادری‌ام آدم روشنفکر و باسوادی بود و با زمان جلو می‌آمد. پدربزرگم بر روحیه دخترانش تاثیر زیادی داشت. مادرم سیکل داشت اما روشنفکر و خیلی زیاد مهربان بود.

این طور که شما می‌گویید، خاندان شما در هرنسل انسان‌های تاثیرگذار داشته و می‌توان گفت اگر در یک خاندان یک آدم قوی و تاثیرگذار پیدا شود، نسل‌های بعدی را هم تحت شعاع قرار می‌دهد؟

دقیقا! زمانی که ما به تهران آمدیم پدرم با ما نیامد چون پزشک و رئیس بیمارستان بابل بود و نمی‌توانست کارش را رها کند. در تهران مادرم مجبور بود برای ما که چهار تا بچه بودیم هم مادر باشد و هم پدر. تصمیم‌های مهم زندگی‌مان را با کمک مادرم می‌گرفتیم و همه اینها باعث شد تا ما یاد بگیریم چگونه برای زندگی‌مان برنامه‌ریزی کنیم.

آقای آئیش در مصاحبه‌ای گفته بودند: «شما را دیدند و متوجه شدند که دیگر بدون شما نمی‌توانند زندگی کنند!» شما هم درگیر ماجرای عشق در یک نگاه شدید یا نه؟

برای من اینجوری نبود! آقای آئیش می‌گوید: «وقتی تو را دیدم حس درونی‌ام بهم گفت که تو آدمی هستی که من دوست دارم تا آخر عمرم با او زندگی کنم.» اما من درباره ازدواج خیلی محافظه‌کار بودم. آشنایی ما با هم چند سالی طول کشید تا من به این نتیجه رسیدم که ما می‌توانیم با هم زندگی کنیم.

پس حس همسرتان درست بوده که شما می‌توانید با هم زندگی خوبی داشته باشید؟

آقای آئیش حس ششم خوبی دارد و اصولا حدس‌هایی که می‌زند، درست از کار درمی‌آید. اما من اینجوری نیستم و باید همه جوانب را بسنجم.

سال‌هاست بازی می‌کنید، زندگی پرماجرایی را پشت سرگذاشته‌ و بسیار سفر کرده‌اید اما دچار حاشیه یا درگیر جراحی‌های زیبایی که این روزها خیلی باب شده است، نشده‌اید...

این مسائل وقتی در فردی بروز می‌کند که اعتماد به نفسش کم باشد. اگر کسی از درون خود راضی بوده و حس خوبی نسبت به خودش داشته باشد، ظاهرش را هم می‌پذیرد و آن را تغییر نمی‌دهد. البته عمل‌های زیبایی در همه دنیا مد شده و بازیگران خارجی هم درگیر این ماجرا شده‌اند، به نظرم این دوره‌ای است که باید صبر کنیم تا بگذرد.

اما این را هم نمی‌توان نادیده گرفت که بازیگران و چهره‌های معروف می‌توانند روی سلیقه عمومی تاثیرگذار باشند. الان سلیقه عمومی به این سمت رفته که دماغ‌ها کوچک باشد و لب‌ها بوتاکس شده و کسی هم که به این رفتارها روی می‌آورد به این فکر نمی‌کند که آیا این چهره‌ای که برای خودش انتخاب کرده، او را زیباتر کرده است یا خیر؟ حتی پسرها و مردها هم سلیقه‌هایشان تغییر کرده و برخی از آنها آرایش می‌کنند. در دوره ما این جور چیزها نامتعارف بود.

تحصیلکرده‌های آن زمان تلاش می‌کردند جامعه را از تبدیل شدن به جامعه‌ای مصرف‌گرا دور نگه دارند. به نظرم جواب این که چرا چنین اتفاقی رخ داده را باید با تحقیق و بررسی پیدا کرد.

منبع: جام جم

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.