میرجلالالدین کزازی استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم، شاهنامهپژوه و پژوهشگر در گفتگو با خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ بیان کرد: این امر که اگر سخن سنجانه و هنرشناسانه به سروده های کهن پارسی بنگریم و به آنچه شعر نو نامیده میشود، به ناچار بر آن خواهیم رفت که شعر کهن از دید پیکره و ساختار برونی هنری تر، زیباتر و شورانگیز تر از شعر نو است. زیرا به آرمان هنر که هماهنگی، پیوستگی و در هم تنیدگی است، بیشتر نزدیک و بیشتر دمساز است.
وی افزود: اگر به هنر بسیار فراخ و کلان بنگریم و با نگاهی گوهرگرایانه و پدیدارشناختی به جستجوی پیوند در آن باشیم، متوجه هماهنگی و سازگاری در میان پدیده ها و پاره های پراکنده و پریشان میشویم.
این استاد دانشگاه گفت: جان و آرمان هنر، میتوان گفت همین هماهنگی و پیوند و همبستگی است؛ زیرا زیبایی از این ویژگی بنیادین ناگزیر سرشتین و ساختاری برمیخیزد. در سخنوری نیز کار سخنور آن است که با واژه هایی که از سامان و پیوند بیبهرهاند، پیوندی استوار و سامانی سنجیده پدید آورد. هرچه این سامان سنجیدهتر باشد و این پیوند استوارتر، سروده شورانگیزتر، دلآویزتر و شررخیزتر خواهد بود.
کزازی ادامه داد: به درستی از همین روست که کارسازترین و اثرگذارترین هنر که راه به ژرفای نهاد و ناخودآگاهی هنر دوست میبرد، هنر خنیا و موسیقی است؛ زیرا که این هنر همبستهترین و بسامانترین هنر است. آواها در آن بیشتر از هر آفریده هنری در هم میتنند. کالبدی را میآفرینند که جان هنر در آن به شایستهترین شیوه دیده میشود و جان میگیرد. از همین روست که خنیا نه تنها بر آدمیان، بر جانداران و گیاهان نیز کارگر میفتد.
وی اظهار داشت: هیچ هنر دیگری را جز سخن یا سروده را نمیتوان یافت که کارکردی چنین کارآمد و کاونده داشته باشد. برپایه آنچه گفته شد بنیاد شور و شراب، تاب و تب و جان و جنب در هنری که در زبان رخ میدهد و پدید میآید، یعنی سروده یا شعر ساختار آهنگین آن است. اگر ما آهنگ را یا به گفتهای دیگر:پیوند سروده را با خنیا به کنار بنهیم، به راستی آنچه پدید میآید سروده نیست؛ زیرا سروده به ناگزیر در سرشت و ساختار میباید آهنگین باشد. این آهنگینی هر چه بیش سنجیده و بسامان باشد، سروده گیراتر و کارسازتر و دلنشینتر خواهد بود. از همین روست که ما در زبان پارسی شعر را سروده مینامیم. سرواژ یا مصدری که برای سخنوری به کار میبریم سرودن است. نمونه را در پارسی میگوییم، فلان سخنور فلان چکامه را سروده است؛ اما دیگران برای نمونه فرنگیان از واژه نوشتن برای سروده بهره میبرند.
این نویسنده افزود: به دریغ و تلخکامی میباید گفت که چندی است کسانی که به درستی با فرهنگ و منش ایرانی به همانسان با زبان پارسی آشنایی و پیوند ندارند، به شیوه اروپاییان ،از نوشتن شعر یاد میکنند. حتی گاهی به جای ترانه سرا از واژه بیهوده و بیپایه و وخندهآور ترانه نویس بهره میبرند. برپایه آنچه گفته شد اگر ما هنرشناسانه سخن آهنگین بسامان درپیوسته را با آنچه از این ویژگی ساختاری بنیادین که در پیوستگی و آهنگینی بیبهره است بسنجیم، ناچار خواهیم بود که سخن آهنگین را هنریتر از آنچه بیبهره از هر گونه آهنگی است، برتر بدانیم.
کزازی خاطرنشان کرد:این نکته را هم میباید بیفزایم که آنچه گفته شد تنها به پیکره و کالبد سخن بازمیگردد. اندیشه، پندار و ساختار درونی داستانی دیگر دارد.
انتهای پیام/