به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ متن زیر پاسخ به سوالی مبنی بر «امیرالمومنین یعنی چه؟» بنا بر روایت علامه طهرانی است که از نظر می گذرد.
مرحوم علامه آیةالله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره) در کتاب شریف امام شناسی مجلد دوم در ذیل تفسیر کریمه شریفه ۵۹ از سوره نساء (یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اطیعُوا اللهَ وَ اطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَانْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ الَی اللهِ وَ الرَّسُولِ انْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ احْسَنُ تَأْویلًا) بحثی در باب « اکملیت امیرالمؤمنین (ع) در جمیع فضائل» بیان میکند که برگزیده آن از نظر خوانندگان می گذرد:
مراد از أُولوا الامر در این آیة مبارکه معصومین(ع) هستند، چون آیه به طور مطلق اطاعت آنها را لازم شمرده و در ردیف اطاعت رسول خدا قرار داده و این معنی بدون عصمت آنها محال است.
أُولوا الامر حتماً افرادی هستند که هیچ گاه در قول یا فعل آنها مخالفت کتاب و سنت دیده نمی شود و فعل و قول آنها به طور اطلاق بر امّت حجّیت دارد و این امر ملازم با عصمت آنها است، و چون تمام افراد مسلمین چه شیعه و چه غیر شیعه غیر ائمّة معصومین را معصوم نمی دانند بنابر این، آیه که به طور اطلاق امّت را بر لزوم اطاعت معصوم امر می کند مراد ائمّة طاهرین (ع) هستند.......
در لقب «امیر المؤمنین» که افضل القاب علی بن أبی طالب (ع) است أُولوا الامر جمع است یعنی صاحبان امر و منظور صاحبان امر مؤمنین اند چون می فرماید: وَ اولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و این اوّلین لقبی است که رسول خدا از طرف خدا به حضرت علی بن أبی طالب دادند چون کلمه مفرد «اولِی الْامْرِ مِنْکُمْ» همان «ذی الامر» از مؤمنین است که با امیرالمؤمنین که نیز به معنی صاحب امر از مؤمنین است لفظا و معنی یکی است. این لقب [امیرالمومنین] از مهمترین القاب آن حضرت است و از میان «سیّد المسلمین» و «یَعْسوب الدّین» و «قائِد الغُّرِّ الْمُحَجَّلین» و «امام الْبَرَرَة» و «قاتل الْفَجَرَة» و «خلیفة رسول الله» و «وصیّه» و «وزیره» و أمثال اینها، مهمتر و در درجه بالاتر و جلوتری قرار دارد و به همین جهت رسول الله مردم را امر کردند که به حضرت علیّ بن أبی طالب سلام نموده و او را بدین لقب نام برند و تحیّت بگویند. و این لقب عنوان اعتباری نیست بلکه بیان حقیقتی است و کشف سرّی که در آن حضرت موجود بوده است چون امیر و رئیس به هر چه اضافه شود راجع به معنی و حقیقت آن شیء است. امیر جیش یعنی شخصی که از نقطه نظر فنّ رزم آزمائی بر تمام جیش مقدّم است، و امیر الامراء یعنی شخصی که از نقطه نظر امارت بر سایر امراء برتری دارد.
امیر المؤمنین یعنی شخصی که از نقطه نظر ایمان، رئیس و سپهسالار مؤمنین است و لذا ابن عباس گوید: قالَ رَسُولُ اللهِ: ما أنْزَلَ اللهُ آیَةً فیها یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا الّا وَ عَلِیٌّ رَأْسُها وَ امیرُها (مطالب السؤول»: ص ۲۱ و «حلیة الاولیاء» ج ۱ ص ۶۴ و در «ینابیع المودة» ص ۲۱۲)
و نیز ابن شهرآشوب از طریق عامّه چنین نقل میکند که: قالَ مُجاهِدٌ فی تَفْسیرِهِ : ما کانَ فِی الْقُرْآنِ یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا فَانٍّ لِعَلیٍّ علیه السلام سابِقَةَ ذلِکَ لِانَّهُ سَبَقَهُمْ الَی الْاسْلامِ فَسَمّاهُ اللهُ فِی تِسْعِ وَ ثَمانینَ مَوْضِعاً امیرَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَیَّدَ الْمُخاطَبینَ الی یَوْمِ الدّینِ (غایة المرام ص ۲۶.(
بنابر این هر جا که در قرآن یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا گفته شده یا خطاب به مؤمنین بدون این لفظ بوده یا تعریف و تمجید از مؤمنین شده و به خصلتی آنان را ستوده در رأس و طلیعه آن امیرالمؤمنین (ع) قرار دارد.
امیر المؤمنین (ع) در جمیع فضائل اکمل بودند و از این لقب میتوان پی برد همان طور که آن حضرت از تمام جهات فضائل نفسیّه و مکارم اخلاق و مَلکات و عقائد و درجات توحید از همه افضل و اکمل بوده اند، حتماً باید در زهد که از صفات مؤمنین است از همه ازهد باشد و الّا در این خصوص عنوان امارت نخواهد داشت؛ و اگر فرض شود در تمام امّت مثلًا یک نفر زهدش از آن حضرت بیشتر باشد یا در ردیف زهد آن حضرت باشد در این صورت از این نقطه نظر، آن حضرت امیر او نخواهد بود و همچنین در سایر صفات حسنه مانند جود و سخا و ایثار و عفو و اغماض و علم و حلم و کرم و صلاة و صوم و انفاق و جهاد و قضاء و حکم و لطافت دل و پاکی ضمیر و معارف الهیّه و اطّلاع بر اسرار و اتّصاف به صفات خدا و اسماء حُسنی، و وصول به درجات مقرّبین و صدّیقین و شهداء و تجلّی ذات مقدّس حضرت احدیت و مراتب فنا و بقا، در همه امیرالمؤمنین به علّت مزیّت و شرافت، عنوان رهبری و امارت را داشته است و در همه جلو و مقدّم بوده است.
و در آخر سوره فرقان که چهارده خصلت برای بندگان خدا میشمرد: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنَاً * وَ اذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قَالُوا سَلاماً * وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ انَّ عَذابَها کانَ غَراماً *انَّها سائَتْ مُسْتَقَرَّاً وَ مُقاماً * وَ الَّذینَ اذا انْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً * وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللهِ الهاً آخَرَ وَ لَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ إلّا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ اثاما»
تا آنکه می فرماید:
وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الُّزورَ وَ اذا مَرُّوا بِاللَّغْو مَرُّوا کِراماٌ * وَ الَّذینَ اذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمّاً وَ عُمْیاناً * وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ ازْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ اماماً (سوره فرقان: آیه ۶۳- ۷۴).
در تمام این موضوعات علیّ بن أبی طالب سپهسالار و پیشقدم است، و همچنین در سایر آیات مانند آیه:
وَ الَّذینَ آمَنُوا اشَدُّ حَبّاً لِلّهِ (سوره بقره آیه ۱۶۵)
و آیه: وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا اولِئکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (سوره انفال آیه ۷۴)
و آیۀ: «یَا ایُهَا الَّذینَ آمَنُوا انْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» ( سوره انفال آیه ۲۹).
و آیه: «یَا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُو»( سوره انفال آیه ۴۵).
و آیه: «یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ» (سوره ابراهیم آیه ۲۷).
و آیه: «وَ بَشَّرِ الَّذینَ آمَنُوا انَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِم» (سوره یونس آیه ۲).
و آیه: «لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ بِالْقِسْطِ» (سوره یونس آیه ۴).
و آیه: «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللهِ» (سوره رعد آیه ۲۸).
و آیه: «یَرْفَعِ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ اوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» (سوره مجادله آیه ۱۱).
و آیه: «انَّ الِّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ اجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» (سوره فصلت آیه ۸).
و آیه: «انَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» (سوره بینه آیه ۷).
و آیه: «الَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (سوره عصر آیه ۳).
و آیه: «وَ الْمُقیمِی الصَّلوةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» ( سوره حج آیه ۳۵)
و آیه: «وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون» (سوره قصص آیه ۵۴).
و آیه: «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون (سوره سجده آیه ۱۶).
و نظیر این آیات که در قرآن مجید فراوان است. البته فعلًا کلام در این آیات و نظایر آنها است که امیرالمؤمنین (ع) فرد شاخص و نمونه بارزی است در این صفات و افعال، و اما آیاتی که در قرآن کریم وارد شده و اختصاص به آن حضرت داشته و شان نزول آنها آن حضرت بوده است فعلًا از کلام ما خارج است.
و بر همین اساس حضرت امیر المؤمنین دارای صفات متقابله و متضادّه بوده، چون هم دارای شجاعت و ثبات قدم و جهاد راسخ در راه خدا بوده و هم رقّت قلب و صفای باطن و توجّه به خدا و زهد و عبادت فراوان، که مورد کلام و بحث علماء و بزرگان واقع شده است.
اجتماع صفات متضادّه در امیر المؤمنین (ع) جامع «نهج البلاغه» مرحوم سیّد رضی در مقدّمه ای که بر آن نوشته است گوید: از عجائب امیرالمؤمنین (ع) آن عجایبی که اختصاص به خود او داشته و هیچ کس نتوانسته است با او مشارکت کند آن است که چون شخص متأمّل و متفکّر در کلمات آن حضرت راجع به زهد و موعظه و یاد آوری خدا و منع از توجّه به دنیا و غیر خدا به دقّت بنگرد و تأمّل کند و از موقعیت آن حضرت با آن جلالت قدر و نفوذ قدرت و سیطره کلیّه بر امّت صرف نظر کند و به کلیّ شئون اجتماعی آن حضرت را از دل خارج کند هیچ گونه شکّ و تردیدی برای او پیدا نمیشود که این مواعظ، کلام یک زاهد است که غیر از زهد بهرهای نداشته و به غیر از عبادت شغلی نداشته، همیشه سر خود را در خانه شکسته و بیغوله ای فرو برده یا در دامنه کوهی سکنی گزیده و با احدی رفت و آمد نداشته و غیر از حسّ خود و نفس خود چیزی را ندیده و برخورد نکرده است.
و هیچ گاه نمی تواند باور کند که این مواعظ و زواجر، کلام کسی است که در دریای جنگ فرو میرفته است و پیوسته با شمشیر برّان گردنهای رجال روزگار و گردن کشان را می زده، شجاعان عالم را به خاک و خون می کشیده و از دم شمشیرش خون می چکیده است و در عین حال از تمام زهّاد روزگار زاهدتر و از ابدال این عالم بوده است. و این حقیقت از فضائل عجیب و اختصاصات لطیف آن حضرت است که بین اضداد جمع نموده و مشتّتات صفات و اخلاق را در نفس نفیس خود تالیف و آشتی داده است. و من در بسیاری از اوقات با برادران دینی خود این قضیّه را گفته ام و آنها نیز در عجب فرو رفته اند، و واقعاً موضع عبرت و تفکّر است (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱ ص ۱۶).
ابن ابی الحدید شافعی شارح معتزلی در ذیل کلام سیّد رضی گوید: امیر المؤمنین (ع) دارای اخلاق متضادّ بوده اند. یکی همان که سیّد رضی ذکر کرد و واقعاً جای شگفت است. زیرا آنچه بر مردان شجاع روزگار و اهل جرأت و اقدام در معارک و مغامِر غلبه دارد همانا قلب های قسیّ و بی باکی و جبروتیّت و سرکشی است، و آنچه بر مردان زاهد و تارک دنیا که دست از لذّات کشیده و به موعظه مردم و یاد آوری آنان از مرگ و ترسانیدن آنها از معاد مشغول شده اند غلبه دارد همانا رقّت قلب و نرمی و نازکی خاطر و لطافت دل و فتور و ضعف طبع حیوانی است و این دو صفت از حالات متضادّی هستند که در امیرالمؤمنین (ع) مجتمع بوده است.
دیگر آنکه: آنچه بر افراد شجاع و خون ریز غلبه دارد همانا اخلاق سبعیّت و طبعهای سرکش و غرائز و صفات وحشی است، و نیز آنچه بر اهل زُهد و صاحبان نصیحت و پند و اندرز به ترک دنیا و شهوات آن غلبه دارد همانا انقباض در اخلاق و گرفتگی چهره و رمیدن از مردم و استیحاش از آنان است و امیرالمؤمنین (ع) از همه مردم شجاع تر و در راه خدا خون ریزتر و از همه زاهدتر و از لذّات دنیا کنارتر و از همه پند و موعظه اش به مرگ و فنای دنیا و عبرت از گذشتگان و احوال آنها بیشتر بود و سعی و اجتهادش در عبادت از همه فزونتر و کوشش او در ملاحظه آداب نفس بیشتر بود و با این حال اخلاقش از تمام اهل عالم لطیف تر و چهره اش بشّاش تر و صورتش نورانی تر و تبسم و لبخندش بیشتر بود، ابدا در آن حضرت انقباض چهره موحش یا خلق زننده یا گرفتگی و عبوست صورت یا غلظت و تندخوئی که نفس از آن متنفر گردد و دل از آن مکدر شود دیده نشد، تا به جائی که بر آن حضرت به «دعابة» (کثرت مزاح و شوخی) خرده گرفتند و چون دستاویزی برای آنان پیدا نشد که بدان، آن حضرت را طعن کنند و به عیب نسبت دهند برای دور نمودن مردم از آن حضرت به دُعابت و مزاح آن حضرت متوسّل شدند و گفتند: «چون علی مزاح می کند قابل خلافت نیست!» و این از عجائب و غرائب لطیف او است.
و دیگر آن که: آنچه بر مردمان شریف و کسانی که از اهل بیت سیادت و ریاست هستند غلبه دارد آن است که دارای تکبّر و تبختر و بزرگ منشی و بلند پروازی هستند، خصوصاً اگر به شرافت نسبی آنها شرفی دیگر از جهات عدیده ضمیمه شود، و امیرالمؤمنین (ع) منبع و سرچشمه و معدن شرف بود، و در این معنی دوست و دشمن شکّ ندارند که بعد از رسول خدا، ابن عمّش صلوات الله علیه اشرف خلق خدا بوده و برای آن حضرت غیر از شرافت نسبی شرافت های دیگری از جهات عدیده حاصل بود و در عین حال از تمام مردم فروتنی و تواضعش نسبت به صغیر و کبیر بیشتر بود و نرم تر و ملایم تر بود و اخلاقش خوش تر و لطیف تر و به حقّ داناتر و از کبر و خودپسندی دورتر بود.
و این حال آن حضرت بود در دو زمان، زمان خلافت و زمان قبل از خلافت، ریاست و امارت او را تغییر نداد و حکومت اخلاق او را عوض نکرد. چگونه ریاست اخلاق او را عوض کند، و همیشه او رئیس بود و چگونه امارت، سجیّه او را تغییر دهد و همیشه او امیر بود. او از خلافت شرافتی را اخذ ننمود و از آن زینتی به خود نگرفت بلکه چنانکه ابو عبد الله احمد بن حنبل گفته است همان طور بود.
شیخ ابو الفرج عبد الرَّحمن بن علیّ ابن الجَوْزی در تاریخ معروف خود «المنتظم» گفته است: در محضر احمد بن حنبل از خلافت ابو بکر و علی سخن گفتند و بسیار گفتند. سپس احمد سر خود را بلند نموده گفت: زیاد سخن گفتید انَّ عَلِیّاً لَمْ تَزِنْهُ الْخِلافَةُ وَ لکِنَّهُ زانَها: «خلافت علی را زینت نداد بلکه علی خلافت را زینت داد». و این کلام به مفهومه دلالت دارد بر آنکه غیر علی از خلافت زینت یافتند و نقصان خود را به خلافت تمام نمودند و در علی (ع) نقص نبود تا آنکه محتاج شود به خلافت نقص خود را تتمیم کند بلکه خلافت صاحب عیب و نقص بود و به ولایت علی نقص خود را تمام کرد.
و دیگر آنکه: آنچه بر ارباب شجاعت و کشندگان نفوس و ریختن خون غلبه دارد آن است که بسیار کم گذشت و بعید العفو هستند چون دارای جگرهای پر غیظ و غضب و دلهای ملتهب و آتشین هستند و قوای غضبیّه در آنها شدید است. و اما حال امیر المؤمنین (ع) را در بسیاری خون ریزی و در عین حال، گذشت و عفو و اغماض و حلم و غلبه بر هوای نفس دانستی و دیدی چگونه در یوم جَمَل پس از فتح و پیروزی و غلبه بر دشمن، عفو و اغماض نمود و کرامت و بزرگی به خرج داد. امیر المؤمنین (ع) عائشه را بخشید و با وجود حقد شدیدی که از آن حضرت در دل خود داشت حضرت او را عفو نمود. قال فی نهج البلاغة: و اما عائشة فقد ادرکها ضعف رای النساء. و نیز از مروان حکم گذشت و او را عفو نمود با آنکه خودش هنگام عفو غدر و مکر او را بیان می کند. (نهج البلاغه ج ۱ ص ۱۲۳).
منبع: مهر
انتهای پیام/