به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مدتیست با خودم کلنجار میروم برای نوشتن درباره استاد محمدرضا شجریان؛ آنها میگفتند که چرا شجریان که در شبکه های بیگانه چنین و چنان گفت را تکریم میکنید؟
از آنطرف هم مخالفان این خط فکری یقینا سناریویی خواهند نوشت که به دلایل اتفاقات پیش آمده و اوضاع جسمی ایشان و به هزار و یک دلیل دیگر قصد دارید استاد را دوباره به اردوی خودتان برگردانید و مصادره کنید و هزار و یک چیز دیگر.
رفقا بیراه هم نمیگفتند، حتما کلی مخالف خواهد داشت. بازی دوسر باخت است. اما بعضیها آنقدری ارزشش را دارند که برایشان وارد بازی دوسر باخت شوی.
اینکه خانوادههای مذهبی و جبهه رفته و همراه نظام از استاد ناراحت باشند طبیعی و منطقی است. از قضا مهم هست. حتی برای خود استاد. اصلا مگر میشود استاد شجریانی که همیشه بواسطه فروتنی و مردمی بودنش خود را خاک پای مردم ایران معرفی میکند برایش مهم نباشد که بخشی از مردم و دوستدارانش به دلیل موضع گیریهای او در سال 88 و مصاحبه هایش با رسانههای بیگانه و حتی دشمن، از او ناراحتند و با وجود همه علاقه به صدا و سبک و شکل کار استاد، دیگر آثارش را گوش نمیدهند؟ امکان ندارد مهم نباشد. آن هم برای شجریانی که همیشه اسلام برایش خط قرمز بوده و اجازه نداده است تا هیچ شخص یا گروهی با سوءاستفاده از نام ایشان از آن خط قرمز عبور کند. شجریانی که اصلا در خانواده مذهبی در مشهد بزرگ شده است. شجریانی که از بهترین قاریان قرآن است و شجریانی که چه در هنگامه پیروزی انقلاب و چه در سالهای دفاع مقدس برای مردم و در کنار آنها ماند و خواند.
شجریانی که همیشه درکنار مردم بود و با زبان هنر، خواسته های آنها را طرح میکرد و هرگز به بازی سیاست آلوده نشد...جز یکبار..که ایکاش نمیشد.طبیعی بود که نتیجه این ورود حتی برای خود استاد، تلخ و پرآسیب خواهد بود. ورود یک استاد با احساس در فضای سیاست زده و درکنار سیاستمداران حیله گری که با برانگیختن حس شجریان به دنبال صید ماهی خود در رسانه های معاند با نظام بودند. اما مگر همه آدمها تمام سیاستها و تصمیمات و حرفهایشان درست است؟ اصلا اشتباه در ذات همه هست و انسان جایزالخطاست.
شجریان اگرچه به اشتباه وارد سیاست شد اما آنقدری باهوش بود که چندی پیش در گفتگوی با روزنامه ایران بگوید دلخوریش از رییس جمهور وقت بوده است و نه نظام.او گفته بود :«کار من اجتماعی است و از درد اجتماع میگویم. گاهی به خود اجتماع باید تذکر بدهیم و بگوییم اشتباه میکنید. و گاهی دولت دارد در مورد مردم اشتباه میکند ما میگوییم که اشتباه نکن و مردم چیز دیگری میخواهند. این کار یک تذکر است. مثل یک روحانی که روی منبر دارد تذکری میدهد به مردم میگوید این کار را نکنید، این کار سیاسی نیست. اما اگر مردمی را دور هم جمع کنیم و حزبی تشکیل دهیم؛ وقتی یارگیری میکنید و میخواهید به قدرتی برسید و یک ایدئولوژی را پیاده کنید این میشود کار سیاسی. من نه یارگیری کردم، نه کنفرانس برای عدهای گذاشتم که کاری انجام دهیم. اگر این کارها را میکردم میشد سیاسی. من کاری هم که میکنم برای مردمانی است که با هر اعتقادی که دارند زندگی میکنند.
شما فرض کنید هر نظامی؛ مثلاً در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی میآید یک کار اشتباهی میکند. ما به او تذکر میدهیم. این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم. این آدم اشتباهی کرده و دروغی گفته است به او تذکری میدهیم. یا وقتی به یک نفر میگوییم تو حق توهین کردن به مردم را نداری این درافتادن با کل نظام نیست. عدهای میخواهند سوءاستفاده کنند که چون این شخص به وزیر یا رئیس جمهور گفته این کار را اشتباه انجام دادی، پس این آدم با اصل جمهوری مخالف است؛ که این ستم است.»
محمدرضا شجریان این روزها با بیماری دست و پنجه نرم میکند و بعد از یک دوره مداوا در خارج از کشور توانست در مقابله با این بیماری پیروز باشد و با بهبودی نسبی اوضاع جسمیاش حالا به کشور باز گشته است. استاد شجریان با وجود ناراحتی گروهی از مردم از او، هنوز هم آنقدری طرفدار دارد که روز اول مهر بجای حرف زدن درباره شروع مدارس، صفحات مجازی پرشود از تبریک سالروز تولد استاد.
ممکن است آنها که کمی جوانترندبپرسند؟ یعنی که چه؟ فوق فوقش یک استاد آوازه خوان است. چرا باید اشتباه او را نادیده گرفت؟ اصلا اینهمه خواننده و خواننده های خوش صدا و مردم پسند. صدای همایون هم که کپی برابر اصل صدای استاد است و همایون هم باهوش است و کم خطا.پس چرا باید ببخشیم؟ اصلا ما دیگر چرا اینقدر استاد استاد میکنیم؟ بگذار همان شبکه های معاند و شبکه روشنفکرها تکریمش کنند. یقینا علاقمندان و طرفداران استاد هم از این شکل سوالات آزرده خواهند شد و باز جدال...باز درگیری. اما بگذارید یکبار هم که شده بجای ناراحتی از چشم آنها ماجرا را ببینیم. به آنها هم حق بدهیم.
آنها حق دارند ماجرا را به این شکل ببینند. نبوده اند و ندیده اند خیلی چیزهای گذشته را. زمان حال و بودنشان هم که با اشتباه بزرگ شجریان گره خورد و طبیعی است که از او برنجند. و طبیعی است که ندانند گوهری با یک اشتباه خودش چطور میتواند از اصلش دور شود و چطور جو کاذب سیاسی میتواند فریبش دهد و او را هم از نظام دور کند و هم از طیف زیادی از مردم. مردمی که واقعا دوستش داشتند. (نه فریبکارانی که عشقشان شهرام شب پره بود و اصلا شجریان و موسیقی سنتی را موسیقی به حساب نمی آوردند. دغلکارانی که به محض دیده شدن استاد در شبکه های معاند، استاد استاد به راه انداختند و چنان به ظاهرش حامی او شدند که بیا و ببین. این نگاه همان نگاه دغلکارانه ای است که استاد را ابزاری میبیند برای نیل به مطامع سیاسی خود و زمانی که حس کند او با نظام همراه تر شده است، بی شک از او روی میگرداند.)
جوانترها نمیدانندکه زمان طاغوت موسیقی سنتی چه افول عجیبی کرده بود و اساتید چگونه از رادیو تلویزیون قهر کرده بودند. نمیدانند زمان انقلاب شجریان چطور با لطفی و علیزاده پابه پای مردم آمد و مقابل جریانات سیاسی که میخواستند از او استفاده سوء کنند ایستاد.
شجریان میگوید: «سخت جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند یا احزاب سیاسی که میخواستند از موقعیت هنری من سوءاستفاده کنند ایستادم. به آنها گفتم شما حق ندارید در این سالن اعلامیه پخش کنید یا شعار بدهید چرا که این کار سوءاستفاده از یک موقعیت است. برای مثال سال ۶٨ چندین بار کسانی که دیدگاه سیاسی داشتند در کنسرت من اخلال ایجاد کردند. یک دفعه دیدم برگزارکننده که خودش وابسته به فلان حزب بود و داشت تبلیغ میکرد که فلان حزب متولی این کنسرت است.
یک بار حزب توده این کار را کرد، یک بار منافقین این کار را کردند. هر بار یکی از اینها سراغ ما میآمدند و تقاضاهایی داشتند و من مجبور شدم کنسرت را تعطیل کنم و اعلامیه دادم به دلیل اخلال در کنسرت، این کنسرت تعطیل است. ... چندین سال پیش از این نیز کنسرتی در شهر استکهلم با گروه عارف به سرپرستی زنده یاد پرویز مشکاتیان داشتیم به محض حضور ما در صحنه گروهی شروع کردند به شعار دادن، تا نشستیم دیدیم از این طرف و آن طرف شعارهایی بر ضد جمهوری اسلامی سردادند. بچههای گروه همه ناراحت شدند. بعد از اندکی متوجه شدم یک عدهای خاص، با برنامه ریزی که از قبل تدارک دیده شد رفتهاند بلیتها را خریدهاند و اکثریت جمعیت سالن را آنها تشکیل دادهاند. وقتی اینها شعار دادند ما فقط نشستیم و گوش کردیم و اینها شعارهایشان را دادند. دیدند ما هیچ کاری نمیکنیم. یک عده از مردم عادی هم که آمده بودند هم دست زدند که ما کارمان را شروع کنیم. من هم به پرویز گفتم که تصنیف آخر را اجرا کنیم و بعد برویم. ...اجرا کردیم و بلند شدیم و رفتیم بیرون و بچهها سازهایشان را هم آوردند. به کسی که برنامه را اعلام میکرد گفتم پشت میکروفون بگوید به احترام کسانی که از راههای دور و نزدیک بلیت خریده و آمده بودند ما این تصنیف را اجرا کردیم به اعتراض از این بیحرمتی که اینها به ساحت هنر و شما مردمان داشتند، کنسرت را تعطیل میکنیم و پولهایتان را پس بگیرید و بروید. بعداً معلوم شد برگزارکننده خودش با اینها دستش یکی بوده که من پشت صحنه آمدم هرچه توانستم به او گفتم.
به دلیل همین اخلال در این کنسرت، سه کنسرت دیگر را اصلاً برگزار نکردیم. کلی هم شخص خودم ضرر و زیان برای کنسرتها دادم، مخارج و پول سالن هم افتاد گردن من و همه را پرداخت کردم. هیچ کس نیست که بگوید آفرین شجریان که این کارها را کردی! من نمیخواستم کار سیاسی بکنم. ما از سیاست به دور هستیم اما عدهای کار سیاسی میکنند و برنامه ما را به هم میزنند.»
اینها را خیلیها نمیدانند. یا نمیدانند سپیده اش چه تاثیری بر روحیه مردم در زمان انقلاب داشت و چقدر زخمهایشان را ترمیم کرد. مردمی که دشمنان میخواستند، بعد از انقلاب با هر ترفندی خسته شان کنند. و این میان نغمه ای خستگیشان را در می آورد و برای ادامه راه آماده شان میکرد:
ایران خورشیدی بیدار دارد....با جان پیوندی پنهان دارد...مهرش جاویدان با دل پیمان دارد...دل پاس پیمان دارد تا جان دارد
یا زمان جنگ که میخواند: بشنوید ای گروه جانبازان...سرنوشت وطن به دست ماست...هر که را در رگ است خون شرف...دست در دست و پای بست شماست..
شجریانی که میتوانست مثل خیلیهای دیگر همان ابتدای انقلاب برود و در اروپا و آمریکا کارش را ادامه دهد، با همه اما و اگرها ماند. جنگ هم که شروع شد باز هم نرفت . ماند و برای سرزمینش خواند.
مردم و نظام هم البته قدرش را میدانستند و با موسیقی متعهد و ریشه دار و با شجریان خوب تا کردند. موسیقی (برخلاف نظر بعضیها که معتقد بودند در نظام اسلامی ممنوع خواهد شد) نه تنها ممنوع نشد که با حمایت غیرمستقیم امام خمینی (قدس سره) از موسیقی متعهد، صداوسیما صبح تا شب از شجریان و ناظری پخش میکرد... جان جهان دوش کجا بوده ای؟ در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی.. همراه شو عزیز.....اندک اندک جمع مستان میرسند و .... شجریان محبوب جوانها شده بود و کاستهایش در اغلب خانه ها بود. ماهور، آستان جانان، نوا، دستان و ....
شاید اصلا همین تعامل و رابطه دوسویه بود که باعث خشم بعضیها ازجمله شاملو شد و با وجودیکه حتی یک کار مشترک با او داشت ( اشعار خیام) در یکی از سخنرانیهایش هرچه از دهانش در میآمد نثار موسیقی سنتی کرد و از شجریان هم بد گفت. چرا که شاید از نظر آنها شجریان با حکومت همراه شده بود و حالا اپوزیسیون باید فحشش میداد.
شجریان اما با وجود این رابطه دوسویه همیشه سعی میکرد هنرمندانه و با تخصص خود ، زبان حال مردمش باشد. او حتی تندترین انتقادها را هم در زبان هنر مطرح میکرد و همه هم اعتراضش را میفهمیدند. اصلا مگر انتقاد تندتر از بیداد میشد؟یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد....شجریان میان اغلب مردم از همه طیفها و نگاهها جایگاه با شانی پیدا کرده بود. او همانقدر که میان اصولگراها محبوب بود، مورد علاقه اصلاح طلبان هم بود. هم مذهبی ها دوستش داشتند هم عشق غرب ها. هم بازمانده های داس و چکشی کارهاش را گوش میدادند و هم ملی گراها و...
همه چیز داشت خوب جلو میرفت تا ماجرای فتنه و اتفاقات 88 ... شاید ماجرای فتنه یکی از اندک اشتباهات استاد بود. اشتباهی که البته ریشه در چند مورد خارج از متن داشت. اینکه شجریان با خیلی از افرادی که فریب خورده بودند و به حمایت از فتنه پرداخته بودند، رابطه ای حسی و عاطفی داشت. اینکه از لطمه دیدن آنها ناراحت میشد. اینکه رسانه های بیگانه از ناراحتی او سوء استفاده کردند و آنقدر آتش بیار معرکه شدند تا شجریان هم وارد گود آنها شود.
او اگرچه بعدها وقتی فهمید که شبکه های معاند دوستدارش نبوده اند در مصاحبه هایش حرف های گذشته را اصلاح کرد اما شاید بدی خبر همین باشد. وقتی خبری میرود، دیگر اصلاح و حتی تکذیب آن کاری از پیش نمیبرد.
شجریان اما باوجود همه این اتفاقات ازجمله هنرمندانی است که میتواند جایگاهش بالاتر از هنرش و اندازه او از اندازه خوانندگی و موزیسینیاش بیشتر است. اگر شجریان، اطرافیانش و طرفدارانش بخواهند، او میتواند برای خیلی از مردم جایگاه یک شخصیت مانا را پیدا کند. شخصیت مانایی که بزرگ میشود و آنقدر رشد میکند که پوسته هنرش را شکاف میدهد و از آن بیرون می آید. مثل پهلوان مرحوم تختی که از پوسته ورزشش درآمد و شخصیت مانایی شد در ذهن مردم.
تولد و بازگشتت مبارک؛ استاد. منبع: مشرق
انتهای پیام/
روحت شاد استاد!!!سعادت نداشتم از نزدیک زیارتت کنم وِلی دلخوشم به شنیدن صدای آسمانیت