به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در آغاز مهر ماه هر سال شور و شوق رفتن به مدرسه مخصوصاً بچههای سال اول ابتدایی یکی از بهترین، شیرینترین و خاطرهانگیزترین لحظات از عمر انسان است که شاید در دوران کودکی آدم نفهمد اما در دوران بزرگسالی بیشتر شیرینی و خاطره آن دوران به یاد میآید. اما مدرسه به عنوان نهادی فرهنگی و آموزشی، زمانی اهمیت پیدا میکند که از آن به عنوان نهادی یاد کنیم که وظیفه جامعهپذیر کردن نسلهای جدید را بر عهده دارد. پرسش اینجاست که نظام آموزش و پرورش ما آیا واقعاً این کارکرد را به نحو درستی انجام میدهد.
مدرسه نهادی است که با بازار و محل تجارت فرق میکند. در بازار اگر سرمایه افراد پول باشد در مدرسه سرمایه فرد فرهنگ است، چراکه در مدرسه بیشتر آگاهی در جریان است البته از نسلی به نسل دیگر. به عبارت دیگر اگر از منظر جامعه شناختی به نظم اجتماعی نگاه کنیم، نظم اجتماعی دارای چهار بعد شامل ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
نقشی که نظام فرهنگی در نظم اجتماعی ایفا میکند این است که آن نظام ارزشی و فرهنگی که هر یک از ابعاد نظم اجتماعی بر پایه آن استوار است از نسلی به نسل بعدی انتقال میدهد تا از طریق نظام ارزشی و فرهنگی بقای خود را حفظ کند و از این طریق از بروز شکاف نسلی در جامعه جلوگیری میکند.
از نظر بینشی جامعهشناسانه به این کارکرد بخش فرهنگی نگهداشت یا حفظ الگو گفته میشود یعنی اینکه این بعد از نظم، الگوهای فرهنگی و هنجاری را به عنوان بخشی از نظام ارزشی و فرهنگی در تعاملات اجتماعی حفظ میکند. نمونه بارز تجربی تعریف مفهومی بعد فرهنگی نظم، مدرسه است. در مدرسه اندیشهها در روابط گفتمانی رد و بدل میشوند. واحد بسیط فرهنگ در جایی به نام مدرسه، معانی و کنشگران است که به صورت روابط علی در تعاملات گفتمانی غالبا بین معلم و متعلم اعمال میشود. در فرهنگ ما انتظاری که از یک معلم یا یک فرهنگی وجود دارد این است که باید به گونهای فکر کند که یک وسعت نظر داشته باشد و به ایدهآلهایی فکر کند تا از طریق آن نسلهای آینده نسلی پویا از نظر فکری و فرهنگی باشند.
با توجه به اهمیتی که مدرسه و نهادهای آموزشی در جوامع توسعهیافته دارند و نقش این نهادها در توسعه و پیشرفت هر جامعه این است که هر چه کیفیت آموزش و پرورش در هر جامعهای بیشتر باشد احتمال اینکه آن جامعه بتواند از موانع توسعه عبور کند بیشتر خواهد بود. آن مدرسه و نظام آموزش و پرورشی متعالی است که در آن، نظام آموزشی مبتنی بر تفکر و فهم استوار باشد تا از این طریق بتوان نسلهای جدید را با فکر کردن و به نوعی با شیوههای تفکر آشنا ساخت. چیزی که متأسفانه در جامعه ما کمیاب است تفکر انتقادی است چون ما را با تفکر آشنا نکردند چه رسد به تفکر انتقادی. اگر یکی از موانع توسعه را در جامعه ایران در نظر بگیریم همان نارساییهای فرهنگی در ارتباط با آموزش و پرورش خواهد بود. از جمله مهمترین نارساییهای آموزش و پرورش در ایران این است که نظام آموزشی از مهدهای کودک تا دانشگاه مبتنی بر حافظه و تسلیم است از این نوع ساختار آموزشی نمیتوان انتظار داشت که متفکر تولید کند زیرا حافظه با لفظ سر و کار دارد و فهم و تفکر با مفهوم و فکر سر و کار دارد.
به عنوان مثال دانشآموزی که مبتنی بر حافظه و تسلیم است اگر در مدرسه به او بگویند شیر آنی است که در جنگل زندگی میکند وقتی در خانه از لفظ شیر به معنای شیر گاو استفاده کنید قبول نخواهد کرد و خواهد گفت معلم ما اینگونه گفته است. این یعنی تسلیم شدن محض در برابر بزرگتر. بنابراین آدمی که مبتنی بر حافظه و تسلیم است متوجه نخواهد بود اقسام مختلف شیر به لحاظ لفظی و ظاهری اشتراک دارند اما به لحاظ معنا و مصادیق متفاوتند یا در کنکور و آزمونهای مدرسه، دانشآموزی که خوب حفظ کند نمره بیشتری میآورد و دانشآموزی که درس را مفهومی بخواند نمره نمیآورد. این نوع نظام آموزشی مایه ننگ یک مملکت است و حتماً خللی در این نظام آموزشی وجود دارد، چراکه با تفکر هیچ سر و کاری ندارد چه رسد به ادراک.
بنابراین برای اینکه بتوانیم در حوزههای علوم نظری خصوصاً در علوم انسانی، فلسفه، ادبیات و هنر در آینده متفکر داشته باشیم، لازمهاش این است که از همان ابتدا از مهد کودک شیوه نظام آموزشی را از حافظه و تسلیم به سمت فهم و تفکر تغییر دهیم و بسیار با اهمیت است که به دانشآموزان و دانشجویان تفکر انتقادی را در کنار دروس عمومی و معارف یاد دهیم تا بتوانند با نظریات علمی، فلسفی و ایدئولوژیهای گوناگون به خصوص در حوزه علوم انسانی فعالانه و نقادانه برخورد کنند و از طریق تفکر نقادانه بتوانند فرآوردههای علم و دانش خود را نقد کرده و نقاط قوت و ضعف آن را نشان داده و موضع خودشان را در برابر این قوت و ضعف حتی بزرگترین فیلسوف یا بزرگترین جامعهشناس یا اقتصاددان به روشنی بیان کنند.
در بُعد کلان نیز نهادهای آموزشی اگر نتوانند در جامعهپذیر کردن نسلهای جدید موفق باشند نظام اجتماعی از قوام باز خواهد ایستاد. بنابراین امروزه اگر میبینیم که سن آسیبهای اجتماعی از جمله اعتیاد کاهش پیدا کرده و به 15 سال رسیده یا اگر نرخ طلاق و خشونت در جامعه ما روندی روز افزون به خود گرفته است اگر دقیقاً به دلایل و ریشههای شکلگیری این نوع آسیبها پرداخته شود، حتماً یکی از مهمترین ریشهها و دلایل اصلی این آسیبها نارساییها و کمبودهای موجود در نهادهای جامعهپذیر از جمله نهاد آموزش و پرورش خواهد بود. نهادی که نتوانسته کوچکترین مهارت زندگی را به کودکان یاد بدهد تا بتوانند در بزرگسالی در مواجهه با موقعیتهای مختلف زندگی موفق شوند.
اگر دانشآموزان از مدرسه فراریاند به این علت است که مدرسه محیطی سرد و کسلکننده است. برای اینکه بتوانیم در آینده به رشد و توسعه جامعه ایران امیدوار بمانیم، ضروری است خلاقیت، نوآوری و متکی بودن به دانش و مهارت را در کودکانمان نهادینه کنیم. البته از طریق تفکر انتقادی و خود انتقادی نه مانند آموزش و پرورش کنونی که بیشتر در فضای ایران دهههای قبلی از جمله دهه 60 و 70 مانده که دانشآموزان درسها را میخوانند تا در آینده کارمند دولت شوند و سهمی از درآمدهای نفت داشته باشند. ساختار کنونی آموزش و پرورش تا اصلاح نشود و همچنان مبتنی بر حافظه و تسلیم باشد و دانشآموزان نیز برای اینکه در سازمانهای دولتی استخدام شوند درس بخوانند در این شرایط فضیلت دانشاندوزی و رشتههای علمی از جمله علوم انسانی در جایگاه واقعی خود نخواهد بود.
منبع: جوان
انتهای پیام/