وی در پست اینستاگرام خود نوشت: "زود قضاوت نكن.مرد مسنی به همراه پسر بیست و پنج سالهاش
در قطار نشسته بود، در حالی كه مسافران در صندلیهای خود قرار داشتند قطار
شروع به حركت كرد.به محض شروع حركت قطار پسر بیست و پنج ساله كه
كنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و
در حالی كه هوای در حال حركت را با لذت لمس میكرد، فریاد زد: پدر نگاه كن
درختها حركت میكنند. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین كرد، كنار
مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند كه حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از
حركات پسر جوان كه مانند یك كودك پنج ســاله رفتار می كرد، متعجب شده
بودند. ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه كن دریاچه،
حیوانات و ابرها با قطار حركت میكنند. زوج جوان، پسر را با دلسوزی نگاه
میكردند باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چكید. او
با لــــذت آن را لمس كــــرد و چشمهایش را بست و دوباره فریـــاد زد: پدر
نگاه كن باران میبارد، آب روی من چكیــــد. زوج جوان دیـــگر طاقت
نیــــاوردند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشك
مراجعه نمیكنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان برمیگردیم. امروز پسر من برای اولینبار در زندگی میتواند ببیند."