به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ کم هستند آدم هایی که وارد دهه هفتم زندگی شان شوند و به فکر تغییر و تحول در خودشان بیافتد. نهایت حکایت ناصرخسرو را می توان به یاد آورد که او هم در سن چهل سالگی تصمیم گرفت تغییر کند. حالا در عصر تکنولوژی و قرن و بیست و یکم و حکومت فضای مجازی بر دنیا؛ مردی 62 ساله تصمیم می گیرد تمام زندگی اش را تبدیل به یک کوله پشتی کند و همپای سفرش هم دوچرخه ای باشد که او را به مکان های دور دنیا ببرد.
او از حدود 10 سال پیش تصمیم می گیرد تمام موانع نرفتن به سفر دور دنیا با دوچرخه را از سر راهش بردارد. با همین هدف تمرینات ورزشی خود را افزایش داد، تغذیه خود را به سمت گیاه خواری پیش برد، زبان انگلیسی اش را تقویت کرد و آرام آرام بار سفری که یک دوچرخه سوار جهانگرد نیاز دارد را جمع آوری کرد تا بشود ناصرخسروی 62 ساله زمانه خودش. او با این کار نشان داد هیچ زمان برای تغییر و تحول دیر نیست و می شود بعد از بازنشستگی که همه الک خود را می آویزند باز هم دست به کار شد و زندگی را از نو شروع کرد. حمیدرضا میرسعید قاضی بعد از آنکه تصمیم می گیرد نخستین مسیر سفر جهانگردی اش را از ترکیه شروع کند سعی کرد با زبان ترکی استانبولی هم آشنا شود تا در آن کشور به عنوان یک جهانگرد دچار مشکل نشود. 2 و ماه نیم پیش نیز عزم سفر می کند و در این مدت کل ترکیه و قبرس را رکاب می زند. چیزی حدود 1600 کیلومتر. حالا بعد از این مدت بازگشته تا هم تجربیات خود را در اختیار دیگران بگذارد و هم سفر بعدی خود به سمت قاره آفریقا و کشور سنگال را بعد از یک بازآفرینی مجدد آغاز کند. حتی تصمیم دارد کتابی در زمینه اینکه چگونه با هزینه کم سفر کنید را بنویسد تا از این طریق راهکارهای سفر ارزان را به دوست داران سفر کم هزینه نشان دهد.
حمیدرضا میرسعید قاضی، نظامی بازنشستهای است که پس از 27 سال خدمت در ارتش جمهوری اسلامی ایران و تجربه فعالیت در زمینه هنر و چاپ تصویر شهدا و چهرههای مشهور روی کاشی و سرامیک، حالا هفتمین دهه زندگیاش را با دوچرخه سواری، گیاهخواری و حضور فعال در محیط زیست سپری می کند. خرسند است از بدن سالمی که با ورزش همچنان آن را حفظ کرده و حالا تصمیم دارد با انجام سفرهای جهانگردی به وسیله دوچرخه این شعار را به تمام دنیا برساند که ورزش را جایگزین سیگار و قلیان کنند. همچنین قصد دارد در طول سفرهایش فرهنگ ایران را به دنیا معرفی کند. از او درباره نحوه تصمیم گیری اش برای دوچرخه سواری آن هم به شکل جهانگردی سوال می کنیم می گوید: «من ذاتا فرد پرجنب و جوشی هستم. باید انرژی ام را تخلیه کنم و چه روشی بهتر از ورزش کردن. فکر می کردم با توجه به توانایی بدنی ام می توانم کاری را انجام دهم که کس دیگری نمی تواند از پس آن بربیاید. انتخابم سفر با دوچرخه بود. 10 سال پیش مقدمات این سفر را فراهم کردم و کتاب کیمیاگر پائولوکوئیلو به من در این تصمیم گیری خیلی کمک کرد. ایشان در کتاب خود نوشته است خداوند شما را با تاس ریختن به دنیا نیاورده و حتما یک هدفی برای شما گذاشته است. من هم چون دیدم در این سن دارای بدن سالم هستم با خود گفتم حداقل می توانم از این توانایی برای پیام آوری به مردم روی زمین استفاده کنم.»
دوچرخه سوار به سن من در جهان از انگشت های دست هم کمتر است
او معتقد است دوچرخه سواری اش در این سن و سال برای مردم جهان می تواند انگیزه امید به زندگی باشد: «کسی که می تواند در سن 60 سالگی کار یک جوان 25 ساله را انجام دهد به دیگران انگیزه می دهد. افرادی مانند سن و سال من در جهان شاید به انگشتان دست هم نرسد. اگر هم این کار را کرده باشند با پشتیبانی های مالی فدراسیون ها، انجمن ها و دولت این کار را می کنند تا پیام آور باشند و پرچم کشورشان را به نقاط مختلف دنیا ببرند. در کشور ما اما چنین حمایت های صورت نمی گیرد و برای همین سفرم را با حداقل هزینه شروع کردم.» میرسعید قاضی درباره کول بار سفرش گفت: «وسایل سفر ما خیلی غیراستاندارد است. یادم می آید چند سال قبل میزبان دو جوان دوچرخه سوار، حدودا 25 ساله بلژیکی بودم. من با آنها در جاده سمنان ملاقات و برای استراحت به خانه ام دعوت شان کردم. در آن زمان که مهمان من بودند متوجه شدم تمام وسایلی که با خود دارند از دوچرخه تا کفش، کوله پشتی و محتویات سفری شان تمامی برندهای مطرح دنیا هستند. دوچرخه شان بالای 15 میلیون تومان قیمت داشت. از آنها سوال کردم چطور توانسته اند این وسایل را تهیه کنند؟ گفتند با دو ماه حقوق شان تمام این وسایل را خریده اند. وقتی وسایل من را دید تعجب کردند و گفتند: «شما می خواهید با این وسایل دور دنیا بگردید؟ من با اینها از در خانه هم بیرون نمی آیم!» آنوقت امثال من بخواهند برای حمایت مالی به فدراسیون دوچرخه سواری برود پاسخ شان این است ما بودجه ای برای این کار نداریم... جهانگردی با دوچرخه علی رغم ظاهر ارزانی که دارد فعالیت گرانی به حساب می آید. کسی که بخواهد وسایل مقدماتی ساده این سفر را تهیه کند به 10 میلیون تومان می رسد. من به دلیل آنکه توان مالی آنچنانی نداشتم و با حقوق بازنشستگی ام امورات می گذرانم به مرور توانستم این وسایل را تهیه کنم. آنهم نه کامل و استاندارد. با این حال تلاش کردم وسایلم کامل باشد؛ چون کسی نیستم که در جاده برای کمک از مردم دست دراز کنم. من حامل پرچم کشورم هستم و این کار را دون از شان غرور کشورم می دانم.»
رسانه های ترکیه به من لقب «مرده خنده» دادند
قاضی از توجه رسانه های ترکیه ای به یک دوچرخه سوار ایرانی 62 ساله می گوید که از او به عنوان مرد خنده یاد کرده و مصاحبه هایی نیز انجام داده اند: «در ترکیه چون سن من نسبت به جهانگردهای دوچرخه سوار بیشتر بود توجه مردم را جلب می کردم. اما رمز سلامت من در این است که ورزش یوگا در جوانی انجام دادم، نوع تغذیه ام را هم به سمت گیاه خواری بردم و دخانیات مصرف نمی کنم. دلیل دوم توجه مردم به من به دلیل حمل دو پلاکاردی بود که با خود داشتم. روی یکی از آنها نوشته بودم «ورزش را جایگزین سیگار و دخانیات کنید» در میادین می ایستادم و به شکل فیکس پانتومیم پلاکارد را در دست می گرفتم تا توجه مردم جلب شود و متن را بخوانند. همین کار من باعث شد مطبوعات ترکیه ای به سراغم بیایند و به من می گفتند شما یک کتاب مصور هستید و چون با این کوله بار این شعارها را حمل می کنید برای مردم ما جالب است و تاثیر مثبت خیلی خوبی دارد. همانجا با من مصاحبه مطبوعاتی انجام می دادند که در دو نشریه posta و kibris منتشر شد. چون در هر شرایط لبخند به لب داشتم به من لقب «آقای خنده» داده بودند.»
مردم کشورهای دیگر حق دارند بگویند ایرانی ها مهربان هستند
میرسعید قاضی، سفر جهانگردی اش را از مرز بازرگان شروع می کند که البته لب مرز با تجربه بدی روبرو می شود و بخشی از وسایل سفری اش همان زمان به سرقت می رود: «من ابتدا از تهران تا مرز بازرگان را با اتوبوس رفتم و در شهری که 40 کیلومتر تا مرز فاصله داشت پیاده شدم. کارهای گمرکی را انجام دادم و شب برای خواب چادر زدم. صبح که خواستم وسایلم را جمع کنم متوجه شدم از چادر من سرقت شده است. نزدیک به 10 قلم وسایل مانند شارژر موبایل، دوربین، کیف کمک های اولیه و... را برده بودند! اما این اتفاق تنها در مرز برای من رخ داد و بعد از آن هیچ وقت از من سرقتی نشد. بعد از مرز راهم را در جاده ای پیش رفتم که اولین شهرش به شهر دُغو بایَزید می رسید. در آنجا مردم برایشان جالب بود کسی مثل من با دوچرخه سفر می کند و با من خیلی مهربانی کردند.» او از مهربانی ایرانی ها حتی در خارج از کشور می گوید و اینکه باید قدر مهربانی ایرانی ها دانست چون تجربه هم به او ثابت کرده است مهربان تر از ایرانی وجود ندارد: «در این شهر یک خانم و آقای ایرانی به استقبالم آمدند و از آنها پرسیدم شما از ایران خاطره خوبی دارید؟ خانم در جوابم گفت: «مردم ایران آنقدر مهربان هستند که در هیچ کجا اینقدر مهربانی ندیده ام. اگر بتوانم باز هم به ایران می روم.» این حرف واقعا درست است. به من هم مهربانی مردم ایران ثابت شده است. به عنوان مثال تجربه ای که در ترکیه داشته ام این بود که هیچ ترکیه ای مسافر جهانگرد را به خانه اش راه نمی دهد. همچنین در اولین مسیری که می رفتم چون راه را بلد نبودم و 50 کیلومتر باید طی می کردم دچار بی آب شدم. قوطی ام را در جاده برعکس گرفتم که نشان دهم آب ندارم. اما در جاده هیچ کس نیاستاد. بالاخره یک کامیون در مقابل من توقف کرد و متوجه شدم آن فرد ایرانی است و بدون آنکه بداند من ایرانی هستم ایستاد تا به یک انسان بی آب کمک کند. یک ماه بعد بار دیگر هم این اتفاق برای من در جاده ای افتاد و باز هم بی آب شدم. 4 ساعت برای آب ایستادم باز هزار کیلومتر دورتر از ایران برای من یک تریلی که صاحب آن ایرانی بود ایستاد. خیلی برایم این اتفاقات جالب بود. واقعا وقتی خارجی ها از مهربانی ما ایرانی ها صحبت می کنند حق دارند. در کنار انتقادهایی که از هم می کنیم نباید به این نقاط مثبت هم بی توجه بود و ساده از روی آن عبور کرد.»
کمک مالی یکی از شهرهای ترکیه را قبول نکردم
تسلط به زبان انگلیسی و ترکی استانبولی در سفر این جهانگرد 62 ساله بسیار امتیاز مثبتی بود؛ به طوری که می گوید: «چون به زبان های ترکی استابولی، آذری و انگلیسی تسلط دارم و ترک ها به زبان انگلیسی تسلط ندارد برایشان جالب بود که من به عنوان یک غیر ترکی می توانم به زبان خودشان صحبت کنم. همین موضوع باعث شده بود اعتماد به نفس من بالا برود و به مقامات دولتی مخصوصا شهردارها مراجعه می کردم. رزومه ای برای خودم درست کرده بودم و ابتدا به منشی شهردار می دادم و برخی از شهردارها می پذیرفتند با آنها ملاقات داشته باشم. یکی از شهردارها به من گفت شما که تسلط به زبان های مختلف دارید چطور وقت کردید این کار را انجام دهید؟ گفتم من مردم ترکیه را خیلی دوست دارم و وقتی تصمیم گرفتم سفر جهانگردی ام را شروع کنم و شروع سفرم هم از ترکیه باشد دو سال روی این زبان کار کردم. بعد از صحبت های من بار دیگر از جایش بلند شد و دوباره با من دست داد. از کار من خیلی خوشش آمد. برای همین به من پیشنهاد داد بخشی از هزینه های سفرم را تقبل کند؛ اما چون غرورم را ترجیح می دهم و به عنوان الگویی از کشورم هستم و پرچم ایران را در دست دارم قبول نکردم در صورتی که به من حداقل هزار دلار می داد.
او درباره کمک نگرفتن از مردم در سفرش خاطره دیگری را تعریف می کند: «شهر دیگری که رسیدم آن زمان عید قربان بود و برای نماز به روستایی رفتم. مسجد آنجا خیلی باشکوه و زیبا بود. هر کس هم وارد می شد حداقل برای کمک به مسجد 20 لیر پرداخت می کرد. وقتی من را دیدند که توریست دوچرخه سوار مسلمان هستم به مناسبت آنکه مسلمانم از من خواستند اجازه دهم برایم عیدی جمع کنند. اما من باز هم قبول نکردم. با اینکه می گفتند عیدی است اما برایم سفر با صرفه جویی لذتبخش تر است تا اینکه کمک به هر شکل را قبول کنم.»
در کل سفر 5 وعده غذای گرم نخوردم
قاضی درباره چگونگی و نحوه کمک های مردم اینطور توضیح می دهد: «تا جایی که می توانستم غذای کسی را نمی خوردم. چون وقتی در یک وعده غذایی با آنها می نشستم می دیدم معذب می شوند و فکر می کنند می خواهم وعده بعدی را هم بمانم. نخوردن غذا در بین راه از طرف کسانی که به من تعارف می کرند موجب می شد امکاناتی در اختیارم بگذارند که به هر حال برای من بهتر از غذایی بود که تصورشان را نسبت به من تغییر می داد. در این دو ماه نیم خیلی خیلی کم چایی خوردم. چطور می شد که با اصرار زیاد کسانی که در بین راه می دیدم می ایستادم و دعوت چای شان را قبول می کردم. جالب است برایتان بگویم در این دو ماه و نیم شاید 5 بار غذای گرم خورده باشم. دوچرخه سوار غذایی که آشپزی بخواهد را نمی تواند با خودش حمل کند چون نیاز به پیک نیک، وسایل شستشو، ظروف و... دارد که با دوچرخه امکان حمل این وسایل نیست. مجبور بودم غذای عمده ام نان، خرما، زیتون و ارده باشد. یادم می آید یک زمانی هم که غذای گرم خوردم نتوانستم با دوچرخه راهم را ادامه دهم و سنگین شده بودم. با خودم می گفتم واقعا اگر توان خرید هر روز غذای گرم را هم داشتم نمی توانستم این کار را بکنم. چون دیگر توان رکاب زدن به من نمی داد. علی رغم تمام اتفاقاتی که به نوعی جبر بود و برایم رخ می داد؛ اما همه چیز به نفع من تمام می شد. زبانم را کامل کردم، بدنم را با ورزش آماده نگه داشتم و خودم را در مسیر زیبایی ها قرار دادم. من با دوچرخه می توانستم بهترین مناظر را تماشا کنم کاری که شاید با اتومبیل امکان آن برایتان نیست. وقتی با دوچرخه سفر می کنید مانند آن است که یک ال سی دی 50 اینچ در مقابل تان گذاشته باشد. شما تمام اعمال گذشته جلوی چشمتان ظاهر می شود. اگر اعمال تان خوب باشد تصویر زیباست اما اگر اعمال خوبی نداشته باشید ممکن است پای رکاب زدن را هم از شما بگیرد.»
تریلی ها به شوخی از کنارم رد می شدند که خطر مرگ برایم داشت
سفر در عین لذتبخش بودن آن هم با دوچرخه به هر حال خطراتی را هم به همراه دارد. او درباره این خطرات گفت: «دوچرخه سواری بی خطر نیست. مخصوصا که شما در یک جاده پرتردد باید حرکت کنید و حداقل با خودتان 40 کیلو بار حمل می کنید. دفعتا پیش می آمد که تریلی ها برای شیرین کاری مویی از کنار من رد می شدند که باد این ماشین ها گردباد ایجاد می کرد و خطراتی که حتی مرگ آفرین بودند را به وجود می آوردند. چندبار این اتفاق برای من افتاد که خطر از بیخ گوشم رد شد. علاوه بر آن شب هایی که طبعیت من را میهمان باران های مدیترانه ای می کرد کم نبود. شب هایی که من در چادر بودم و بارش باران امانم را می برید. کاری هم از دستم برنمی آمد و منتظر صبح می شدم. همچنین زمانی که دوچرخه در سرپاینی حرکت می کند دور می گیرد و باید خیلی مراقب باشید. چون کافی است یک سنگ مانند گردو زیر چرخ دوچرخه بیافتد شما را پرت می کند. یک بار در سفر دیگری این اتفاق برایم افتاد و 300 دلار برای 3 بخیه پول دادم. با وجود تمام این سختی هایی که وجود دارد من همیشه با حمایت فرشته های خودم مسیر را طی کرده ام و آنها مراقب من هستند.»
به کسی که کمک کردم قطعا در آینده به یک ایرانی کمک خواهدکرد
میرسعیدقاضی با کمترین امکانات سفر با دوچرخه اش را انجام داد اما با این حال کمک به هم نوع خود را در طول سفر فراموش نکرد به این امید که نگاه ملیت های مختلف را نسبت به مردم کشورش هرچه بیشتر مثبت کند: «تاجایی که امکان داشت به مردم کمک می کردم. در یک بیابان داشتم می رفتم به یک پاکستانی برخوردم که به دلیل نداشتن پول مجبور بود 700 کیلومتر تا استابول را پیاده برود. به او تا جایی که در توانم بود کمک کردم و آب و غذا دادم. وقتی به من گفت اهل کجا هستم گفتم ایران بسیار خوشحال شد. همین برای من کافی است. اگر دور گردون بگردد و در جلوی راه این مرد پاکستانی در آینده یک ایرانی پیدا شود که نیاز به کمک دارد حتما به او کمک خواهدکرد و همین برای من کافی است.»
در تدارک سفر به آفریقا
این مرد بازنشسته در نهایت تصمیم دارد سفر خود را ادامه دهد و اینبار کشور انتخابی اش در قاره آفریقا و اول از همه کشور سنگال است. همچنین تصمیم دارد تجربیات سفرش را در یک کتاب با عنوان «چطور یک سفر ایمن با حداقل هزینه داشته باشیم» منتشر کند: «از قبل برای این سفر خودم را خیلی آماده کرده بودم. در حال حاضر هم برای آنکه خودم را برای سفر بعدی آماده کنم به روستایی در دامغان آمدم تا در هوای تازه و تمییز به تمرین های خودم ادامه دهم. به هر حال این سفرها نیاز به هزینه دارد و من حامی ندارم برای همین باید آهسته و پیوسته پیش بروم و به آینده امیدوار باشم.» سفر به سلامت آقای جهانگرد...
منبع:مجله مهر
انتهای پیام/