احساس میکنم من و عوامل این فیلم انگار از طرف خدا و پیامبر (ص) دعوت شدیم/ مجیدی وقتی فیلم تست مرا دید، گریه کرده بود/ به نظرم پدر و مادرم کار نیکی کرده بودند که این نقش به من رسید/ حدود سه سال و نیم درگیر فیلمبرداری بودیم/ از بازی بازیگر نقش ابولهب بسیار لذت بردم.
به گزارش خبرنگار
حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ فیلم «محمد رسولالله» به کارگردانی مجید مجیدی پروژهای بود که توانست نگاه منتقدان و مخاطبان بیشمار ایرانی و خارجی را از همان ابتدا تا به امروز به خود جلب کند، این فیلم در کارنامه مجیدی و دیگر بازیگران و عوامل به گفته خودشان جایگاه ویژهای دارد و شاید آرزوی هر سینماگری باشد تا با چنین پروژهای همکاری کند.
در این فیلم بازیگران متعدد با نقش های مختلفی حضور داشتند یکی از این نقشها که میتوان گفت در جایگاه خودش کلیدی است، نقش حضرت محمد (ص) در سن12 سالگی بود و عوامل برای جستجوی آن زحمات زیادی کشیدند.
بالاخره بعد از انجام مراحل انتخاب و تعلیم، امیر حیدری نوجوانی که در آن زمان حدود 11 سال داشت و امروز 18 ساله است کلید کار و این نقش زده شد و ما با این بازیگر گفتگویی را انجام دادیم که در گزارش میخوانید.
شما تجربه بازی در سینما و تلویزیون را نداشتید. چطور شد برای بازی در این فیلم بسیار مهم انتخاب شدید؟در ابتدا بگویم که من و همه عوامل ایرانی و خارجی این فیلم انگار از طرف خدا و حضرت محمد (ص) دعوت شدیم. ما در شهرستانی در اردبیل زندگی میکردیم و انتقال ما از آنجا به تهران نیز از شگفتیها و برکت فیلم مجیدی بود. یعنی پدر من چند سالی بود که قصد مهاجرت به تهران را داشت، اما هر بار بنا به دلایلی زمینه فراهم نمیشد اما مثل اینکه قرار بود من برای بازی در فیلم محمد رسولالله انتخاب شوم و خانواده من بدون مشکل به تهران بیایند.
ده سالم بود و روز ورود ما به تهران روز اول مدرسه بود که به خاطر خستگی پدرم تمایل نداشت، آن روز را به مدرسه بروم اما رفتم. بعد از گذشت یکماه دستیار مجیدی یعنی حسن نجفی به مدرسه ما آمدند و بین بچهها به دنبال چهرههایی که شبیه عکس حضرت محمد (ص) بود، میگشتند چون با کت و شلوار وارد کلاس شدند فکر کردم از طرف آموزش و پرورش برای بررسی کلاسها آمدند. به این جهت زیاد توجه نکردم. نجفی به محض ورود به کلاس چشمش به من خورد و من را صدا کرد و پیش بابک نبیزاده (عکاس) برد و از من عکس گرفتند و رفتند. فقط گفتند که پروژهای است به کارگردانی مجید مجیدی و من پیش خودم گفتم از من بهتر زیاد است و بعید میدانم انتخابم کنند.
بعد از گذشت یک ماه نبیزاده به ما زنگ زد و گفت که برای تست به برج اسکان بروم. در آنجا 3 نفر بودیم و بعد از تست گریم و بازیگری که با فیلمبرداری همراه بود به خانه برگشتم.
فیلمم را به مجیدی نشان داده بودند، میگویند وقتی فیلم را دیده حالت گریه به او دست داده و گفته که این خودشه و دنبال همین میگشتم.
از تجربه کار با مجیدی بگویید؟
مجیدی در انجام کارهایش بسیار حساس است. چنانچه اگر مشکلی در کارش پیش بیاید، از ابتدا دوباره شروع به انجامش میکند و در سکانسها نیز فیلمبرداری را از سر میگیرد. به عنون نمونه زمانی که به عسلویه رفتیم و برخی سکانسهای مربوط به آنجا را گرفتیم. زمانی که به تهران برگشتیم مجیدی سکانسها را دیده بود، اما با کمبودی در جاهایی مواجه شد. این کمبود باعث شد که گروه مجدداً به عسلویه برگردد و آن سکانسها را فیلمبرداری کند.
از اینکه در پروژه عظیمی بازی کردید، چه حس و حالی دارید؟
حس و حال آن زمان که حدود 11 سال داشتم با الآن فرق میکند، آن زمان اول به معروفیت فکر کردم. در صورتی که نقشم را نمیدانستم فقط عشق بازی و شهرت بعد از پیشنهاد در سرم موج میزد، اما جای تعجب و خوشحالی داشت. زمانی که به من گفتند قرار است نقش حضرت محمد (ص) را بازی کنم؛ چون بین تمام پیامبران و امامان از همه بیشتر دوستش دارم و در خصوص زندگی این حضرت اطلاعات وسیعی داشتم و دارم، اما الآن اگر بخواهم حس و حالم را توصیف کنم، بسیار سخت است و نکته جالب و قابل تأمل انتخاب شدن من بین آن همه بچه خوشتیپ، خوش رو و ... بود.
به نظر شما دلیل انتخاب و نقشآفرینی شما در نقش یکی از بزرگترین و محترمترین بندگان خدا چیست؟
به نظرم پدر و مادر من در زندگی کار نیکی را انجام دادند که مورد پسند درگاه حق قرار گرفته و این کار خیر باعث شد، من برای این نقش انتخاب شوم.
پس تجربه و سابقه بازیگری قبل از پروژه مجیدی نداشتید؟
نه نداشتم.
آیا قصد ادامه کار در سینما را دارید و آیا پیشنهادی در این خصوص داشتید؟
باید بگویم بعد از بازی برای این نقش مهم، محدودیت دارد که هر نقشی به خصوص کاراکترهای منفی را بازی کنم. منظورم از منفی آنهایی است که منفور هستند و مخاطب آنها را پس میزند. به عنوان نمونه حسن نجفی نقش کاراکتر منفی را برای من در نظر گرفته بود که بازی نکردم.
بعد از پروژه محمد رسولالله پیشنهاد سینمایی داشتم که هیچکدام به قطعیت نرسید.
بعد از اتمام کار و بازی در نقش حضرت محمد (ص) چه بازخوردی را از طرف اقوام و مردم دریافت کردید؟
تا به امروز چه غریبه و چه اقوام اعتقاد بر این دارند که چهره من شباهت زیادی با عکسی دارد که چهره حضرت محمد (ص) را نشان میدهد و اینکه خانواده و اطرافیانم بسیار خوشحال و راضی هستند و همه بازخوردها مثبت بود.
بازی در این نقش چه تأثیری در زندگی شخصی شما گذاشته است؟
زمانی که قرار شد نقش شخصیت به این مهمی را به مردم منتقل کنم، باید زندگی، افکار، روحیات و تمام زندگی حضرت محمد (ص) را در ذهنم تصور و بعد سعی میکردم تا جایی که در توان دارم به بهترین شکل ارائه کنم و به آن اخلاقیات نزدیک شوم. همه دنیا میدانند تمام اعمال حضرت محمد (ص) مثبت و به نفع مردم و دین اسلام بوده است.
کار من فقط تمرین کردن در این خصوص بود نه اینکه خدای نکرده بخواهم مثل آن بزرگوار باشم.
پس مطالعه، تمرین و آشنایی با زندگی حضرت محمد (ص) در زندگی شخصیام بسیار کمک کننده بود و هست و سعی میکنم آنها را در کارهایم پیاده کنم و رو به مثبت زندگی کردن حرکت کنم.
چند بار این فیلم را دیدید؟
سه بار، یکبار در اکران خصوصی، بار دوم با دوستان طراحی و نقاشیام و بار سوم با خانوادهام.
بعد از دیدن فیلم، آیا نقطه ضعفی در بازی خود پیدا کردید؟
بله دیدم و این امری عادی است که برای هر بازیگری اتفاق میافتد و الآن به طور دقیق به شما میگویم کجای فیلم مشکل بیشتری داشتم. در سکانس بردهفروشها و زمانی که ابولهب در حال فروختن سویبه بود من دیالوگ داشتم و باید آنها را با توجه به شخصیت حضرت محمد (ص) سنگینتر و با متانتتر میگفتم که بعد از دیدن فیلم متوجه شدم، آنطور که باید دیالوگها را بیان نکردم و از خودم در آن لحظه راضی نیستم.
چه کارهایی برای رسیدن به نقش انجام دادید و در این راستا چه کسی بیشترین کمک را به شما کرد؟
قبل از بازی در فیلم در کلاسهای کاظم سیاحی و زیر نظر او شرکت کردم و آموزشهای لازم را دیدم، اما انگار در راه رفتن بیشتر از بیان دیالوگها به نتیجه مطلوب رسیدم. آقای مجیدی هم برای رسیدن به نقش و جلوی دوربین به من کمکهای فراوانی کرد.
خاطرای هست که از این پروژه داشته باشید؟
خاطرات زیادی دارم، اما از همه جالبتر زمان حضور در عسلویه و هتل اقامت ما بود. هتلی که در کنار دریا قرار داشت، هر روز بعد از انجام فعالیتهای طاقتفرسا در آن هوای گرم به هتل میرسیدیم و بعد از خوردن شام دور هم جمع میشدیم و در آنجا آقای مجیدی به بیان خاطرات یک عمر فعالیتهای هنری و دلچسب میپرداخت و همه ما میخندیدیم. به خصوص زمانی که از همکاری با حسن نجفی تعریف میکرد. به نحوی این خاطرات خوب بود که انگار 2 سال جوانتر میشدیم، جالب اینجاست که فقط مجیدی خاطره تعریف میکرد و من بلندبلند میخندیدم و او از خنده من قهقهه میزد.
دیگر خاطره من از شترسواری است که زمین خوردم. دستم ضرب دید و چند روزی بازی نداشتم. خاطره چوپانی کردن من هم جالب است به خصوص زمانی که با بزها این کار را میکردم. این حیوان در ابتدا اصلاً زبان نمیفهمید و فقط شاخ میزد و باید چند روز بگذرد تا با شما خو بگیرد، در غیر این صورت اذیت میشوید.
آیا اتفاق افتاد قبل، حین فیلمبرداری یا در انتهای بازی در فیلم خوابی از حضرت محمد (ص) یا یکی از پیامبران و امامان ما ببینید؟
یک شب حین فیلمبرداری در اواسط پروژه، شخصی به خوابم آمد که چهرهاش مشخص نبود اما میگفت طوری این نقش را بازی کن که بعداً نتوانی از خودت ایراد بگیری و بگویی چرا در برخی مواقع مرتکب اشتباه شدم. فردای آن شب دقیقاً شب سکانس بردهفروشان و آن سکانسی که به شما گفتم در بیانم بیشترین مشکل را داشتم، بود. اگر میدانستم چنین خوابی چنین حکمتی دارد، بهتر بازی میکردم البته شاید به خاطر کمتجربگی من بوده است.
همکاری با عوامل خارجی چگونه بود؟
آنها در کار خود بسیار حرفهای بودند، در مصاحبه قبلی راجع به بازیگران ایرانی گفته بودم که بیشتر با محسن تنابنده گپ و گفت خودمانی داشتم. در صورتی که اینطور نبود بلکه با همه آنها احساس نزدیکی میکردم و با آقای عسکری راحتتر بودم.
آقای استرارو فیلمبردار فیلم چگونه شخصیتی داشت؟
او سر صحنه بسیار جدی و کاربلد، اما پشت صحنه بسیار شوخ طبع و خوش برخورد بود و وقتی من را میدید، پیش سلام بود و بسیار احترام میگذاشت.
زمانی که عازم عسلویه بودیم در یک لحظه حس خوشحالی به درون هر دوی ما آمد و همدیگر را بغل کردیم اما دست من به عینکش خورد و روی زمین افتاد و شکست. حرف جالب و همیشگی استرارو به من این بود که تو حیفی مراقب خودت باش.
در آن زمان اتفاق افتاد که خسته شوید. بالاخره شما در سنی بودید که احتمال بروز چنین اتفاقی هست؟
زمانی که لوکیشن ما عسلویه بود، بسیار خسته میشدم؛ چون از هتل تا آنجا 4 ساعت فاصله بود و من را اذیت میکرد. اما یک روز با محسن تنابنده در این مسیر همراه بودیم که راه 4 ساعته ما 2 دقیقه بیشتر طول نکشید و در نوع خودش جالب بود.
آیا دلت برای خانواده تنگ میشد؟
اگر سفری مانند عسلویه بود آره، با پدرم تماس میگرفتم و از او میخواستم به آنجا بیاید.
از ابتدای انتخاب تا پایان کار درکل چند سال درگیر این پروژه بودید؟
حدود سه سال و نیم درگیر بودم.
کدام بازی بازیگران ایرانی این فیلم را بیشتر از همه دوست داشتید؟
از بازی آقای عسکری بسیار لذت بردم و بین آن همه ستاره اصلاً انتظار چنین بازی از او نداشتم. به قول خودش (عسکری) او عموی بد منه، اما من بیشتر با عمو بده رابطه خوبی داشتم.
اولین بار بعد از شنیدن صدای «صدا دوربین حرکت» چه احساسی به شما دست داد؟
حس بسیار بدی داشتم؛ چون فکر میکردم همزمان با فیلمبرداری همه مردم فیلم و بازی من را میبینند، اما بعد از چند بار برای من عادی شد.
البته اولین صحنه من در عسلویه چون سوار شتر بودم سخت نبود، اما از جایی که در همان صحنه دیالوگم شروع شد و آن دیالوگ هم در تدوین حذف شد، ترسیدم؛ به نحوی که زانوهایم سر جایش نمیایستاد.
احساس و صحبت شما به عنوان کسی که نقش حضرت محمد (ص) را بازی کرده، چیست؟
مسئولیت نه تنها من بلکه همه مردم باید این باشد که در همه روزها به خصوص چنین ایامی سنت حضرت محمد (ص) را توسعه دهیم و از آن تبعیت کنیم و امانتداری، پاکدامنی، درستکاری، راستگویی و ... را سرلوحه کارمان قرار دهیم.
حرف پایانی؟
من در فیلم محمد رسولالله کار بزرگی انجام ندادم اما چون در آن بازی کردم مسئولیت بزرگی را با خودم میکشم و انتظارات مردم و نزدیکانم در انجام کارهای مثبت از من بیشتر شده و باید این انتظارات را برآورده سازم.
گفتگو از اشکان منصوری
انتهای پیام/
من هزار بار هم ببینم بازم سیر نمیشم
مخصوصا با بازی آقای مهدی پاکدل در نقش ابوطالب
امید دارم آقای مجیدی بازم فیلم هایی مثل این رو بسازن❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
احسنت اقای مجیدی⚘✅
شما لطف کردید و این مصاحبه متنی رو چندسال پیش دقیقا بعد از پخش و اکران فیلم محمد رسول الله آقای مجیدی، با ایشون مصاحبه ای داشتید که آن موقع به دلیل موانع، اجازه مصاحبه ویدیو نبود و آن مصاحبه الان به صورت متنی است
خواستم خواهش کنم، به بهانه اعیادی که خواهیم داشت و با توجه به رفع موانع انتشار تصویر ایشون رو دعوت و باهاشون مصاحبه ای کامل و به صورت کلیپ و ویدئو داشته باشید
متشکرم
افرین
من این فیلم رو خیلی خیلی دوست داشم وهمش بخاطر بازی خوب شما بوده
دور اطراف سر بازیگر پیامبر گرامی نورانی باشد .
چون از پیامبر شنیدم .کسی نباید چهره ما را بشناسند .