به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مهدی ملكمحمد روانشناس، نوشت: «دوربينها بر پيكر مرحوم آيتالله هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تهران زوم كردهاند. سه پسر ايشان با حالتی زار در كنار پيكر پدر نشستهاند. دقايقی ديگر قرار است با حضور مقام معظم رهبری و مقامات عالی نظام و مردم نماز ميت بر پيكر پدر خوانده شود.
با آغاز نماز ميت، پسرها ديگر اجازه ندارند كه در كنار پيكر پدر باشند. نماز ميت خوانده ميشود و دوربينها چهرههای گريان پسرها را در صفوف دوم و سوم نشان ميدهند. به عنوان روانشناسی كه خانواده برايش اهميت بسيار دارد، نگران ميشوم كه چهره هاشمی پدر در افكار عمومی زير چهره هاشمی سياستمدار قرار بگيرد.
مرحوم هاشمی بيشك از خانوادهاش جدا نيست. چه پيش از اين، نه او خود خواست كه اين جدايی اتفاق بيفتد و نه رسانهها و سياستمداران موافق و مخالف ايشان دوستدار نشاندادن اين جدايی بودند.
انتخابات رياستجمهوري سال ۸۴، ۸۸ و حتي ۹۲ خانواده هاشمی در كنار او در صدر اخبار بودند. او اما به گواه اصول روانشناسی خانواده، پدري بسيار موفق بود. سياست باعث نشد كه از عشق به خانواده اندكي كاسته شود. كه حتی وقتی پسران و دختران رفتاری بر خلاف اصول سياسی او انجام ميدادند كه برايش هزينههای بسيار داشت، از آنها كناره بگيرد.
اصل برجسته روانشناسی خانواده براي والدين موفق، عشق غير مشروط به فرزندان است. مرحوم هاشمي علاقهاش به خانواده مشروط به رعايت اصول سياسي او نبود. همين شد كه پسران و دختران با مواضع متفاوت با او، علاقهشان اندكي به پدر كاسته نشود و مطيع امر پدر باشند اما پدر حواسش بود كه استقلال فرزندان را نقض نكند.
در جايی در بيان اين اطاعت در عين استقلال ميگويد: «محسن که در اروپا جزو انجمن اسلامی بود، به ایران آمد و مشغول کار در موشکسازی شد. رشتهاش مربوط به بدنه موشکسازی بود و به همین خاطر تحصیلش را نیمهکاره رها کرد و آمد. چون به او نیاز داشتیم. کارش مخفی بود و بعد به بازرسی رئیسجمهوری آمد که آن هم کاری مخفی بود. کسی را میخواستیم که از اطلاعات سوءاستفاده نکند. بعد به مترو رفت. مهدی به صنعت علاقه داشت و فهمید که وضع ما در دریا ضعیف است. او دنبال سکوسازی و لولههای کف آب و حفاری در دریا رفت که وابسته بودیم. آخرش به پارس جنوبی و عسلویه رسید و سپس به CNG رفت که برای صرفهجویی و محیط زیست خوب است. یاسر هم با آقای فروزش، وزیر سابق جهادسازندگی درباره خودکفایی پنیر کار میکرد. آن موقع مشکل ما در کشور این بود که کسی دنبال صنایع تبدیلی نمیرفت. دامداران مشکل داشتند و پنیر هم وارداتی بود. مشاور وزیر بود ولی این سمت برای راهاندازی کارش بود. الان هم در دفتر من است.
پس، بچههای ما در کار سیاست نیامدند. اما حُسن یا اشکالی در كارشان وجود دارد که خیلی بیرودربایستی برخورد میکنند. مخفیکاری و ریاکاری نمیکنند و هر چه هستند، نشان میدهند و در کارهایی که به آنها مربوط نیست دخالت میکنند. این روش در جامعه ما باب نیست. به معنای مصطلح وارد سیاست نشدند، ولی وارد میدان شدند.
البته یک بحث اساسی دارم که میتوانستم جلویشان را بگیرم که معلم شوید یا درس بخوانید و این که پسر رئیسجمهور هستید، برایتان بس است. اگر این تفکر عام شود، بچههای شخصیتها نمیتوانند کار کنند که نوعاً دلسوز هستند. فرهنگ درستی نیست. البته شاید بعضیها سوءاستفاده کنند. شاید بعضیها راضی باشند که بچههایشان هیچ کاری نکنند و نانی بخورند و بگردند. چرا باید اینگونه باشند؟ حداقل باید مثل مردم عادی کار کنند. جرمشان این است که پدرشان مسئولیت بالایی دارد. هر مدیری در سطح خود میتواند این مشکل را داشته باشد.
آن طرفش هم سخت است. دستشان به خاطر قدرت باز باشد و سوءاستفاده کنند، که نقطه فسادانگیزی است. خودم مواظبت میکردم که آلوده نشوند. ضمن این که نمیخواستم جلویشان را بگیرم که برای مملکت کار نکنند. دلم برای مملکت میسوزد و هر کسی که کار میکند، خوشم میآید. مثلاً در ورزش بانوان شاید کسی جز فائزه من نمیتوانست این طلسم را بشکند. همین بنیاد بیماریهای خاص، ده، پانزده سال است دارد کار میکند ولی هنوز در کشور فاجعه است. بیماریهای بد هموفیلی، تالاسمی، سرطان و کلیوی متولی مشخص نداشتند. در خانواده ما هیچ چیز تحمیلی نیست. در مورد خود من هم نبود. همیشه با انتخاب و آزادی کار کردیم. گاهی پدرم سختگیریهایی میکرد. ما سختگیری نمیکنیم که بچهها چه شغلی انتخاب میکنند. البته تا حدی که کار بدی نکنند و مباح و عادی باشد. از دور مواظبم که مسائل دینی و عقاید و اعمال عبادی را رها نکنند. مثلاً به گونهای ترتیب میدهم که صبحها برای نماز بیدار شوند. اما سعی میکنم خودشان انتخاب کنند. احتیاجی به اوقات تلخی نداریم که فضای عاطفی خانواده را به هم بزنیم. میدانند که اگر خلافی از آنها ببینم، نمیگذرم.
اینکه چگونه جبران کنند، بستگی به شرایط من دارد. لذا مجموعهای داریم که هم مواظبت مرئی و غیرمرئی در آن هست و هم آزاد میشوند و هر کاری که میخواهند – ولو با سلیقه من نسازد – دنبال میکنند. مثلاً دلم میخواست یکی از بچههایم طلبه شود. اما آنها انتخاب نکردند و من هم نگفتم حتماً بروید طلبه شوید. معمولاً روحانیون معروف یکی از بچههایشان را طلبه میکنند تا وارث آنها در آن بخش باشند. من به خودشان واگذار کردم.»
هاشمي پدر، شايد اگر نقشش از هاشمي سياستمدار پررنگتر نباشد، كمرنگتر نيست. در جامعه امروز كه به وضوح شاهدم پدران بسياري تربيت فرزندانشان را به دلايلي مثل استرسهاي كاري، رفتارهاي نامناسب فرزندان و استقلالطلبي آنها و ديگر دلايل رها كردهاند و باعث به وجود آمدن نسلي ميشوند كه نه علاقهاي به خانواده دارد و نه فعاليت هدفمند اجتماعي، نشاندادن الگوي هاشمي پدر بسيار مهم است.
كاش از همان نماز ميت شروع ميكرديم كه پسران در صف اول در كنار سياستمداران قرارداشتند، نه پشت آنها. ولي حيف كه خانواده در اين جامعه پشت سياست قراردارد.»
منبع: فرارو
انتهای پیام/