به گزارش خبرنگار
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شهید محمودرضا بیضایی از شهدای مدافع حرم مطهر حضرت زینب (س)، در 18 آذر 1360 در تبریز و خانوادهای مذهبی و دارای ریشه روحانیت به دنیا آمد. از همان دوران نوجوانی با حضور در جمع بسیجیان پایگاه مقاومت شهید بابایی تبریز؛ عشق و علاقه او به فرهنگ مقاومت، ایثار و شهادت احساس می شد. از جمله فعالیت های فرهنگی این شهید در آن دوران، گردآوری خاطرات شهدا، جمع آوری کتابها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس بود.
وی علاوه بر فعالیتهای فرهنگی و مطالعات دینی و سیاسی، ورزشکار و ورزش دوست بود. به طوری که از سن 10 سالگی در رشته مورد علاقه خود (کاراته) مشغول به فعالیت شد. شهید بیضایی پس از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با انتخاب خود به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. در آن دوره بود که نام مستعار «حسین نصرتی» را برای خود انتخاب کرد. نامی که به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن علی (ع) و کنایه از لبیک به این ندا بود.
این شهید بزرگوار در 25 اسفند 87 مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) با همسری فاضله از خانوادهای ولایتمدار ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دختری به نام «کوثر» است. اما علاقه و عشق وصف ناشدنی وی به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی به وجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت فراوانی داشت. از سال 90 و با آغاز جنگ در سوریه برای دفاع از حرم های آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که در تاسوعای سال 92 در منطقه «حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س) انجام گرفت و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیریها شد.
وی در آخرین اعزام خود در دی ماه 92 به یکی از یاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بیبازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام، به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام پس از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر 29 دی ماه 92 همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در حالیکه فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد. این شهید گرانقدر در حالی به شهادت رسید که نگاه خود را به شهادت اینگونه ابراز کرده بود: «برای شهید شدن باید شهادت را آرزو کرد. من خودم به این رسیده ام و با اطمینان و یقین می گویم: هر کس شهید شده خواسته که شهید بشود، شهادت شهید فقط دست خودش است.»
* خاطراتی از شهید بیضایی: **یکی از علایقی که محمودرضا در نوجوانی داشت، تعقیب لیگ بسکتبال حرفهای آمریکا بود. جمعهها قید خواب را میزد و از صبح زود می نشست پای تماشای بسکتبال. اطلاعاتش در مورد این مسابقات زیاد بود و علاوه بر تلویزیون، اخبار مسابقات را در نشریات ورزشی هم تعقیب میکرد. از اسامی و بیوگرافی بازیکنان و مربیان بگیر تا جدول لیگ و...
یکبار با هم نشسته بودیم مسابقه تیم «اورلاندو مجیک» را که تیم محبوب محمودرضا بود، تماشا میکردیم. محمودرضا به «شکیل اونیل» بازیکن معروف این تیم علاقه زیادی داشت و طبق معمول شروع کرد به تعریف کردن از این بازیکن که من حرفش را قطع کردم و گفتم: هر چقدر هم حرفهای باشد، به مایکل جردن که نمیرسد! گفت: شکیل اونیل با همه فرق دارد. گفتم: چه فرقی دارد؟ گفت: مسلمان است و هر هفته در نماز جمعه شرکت میکند. بعد گفت: یکبار روز جمعه مسابقه داشت که هر چه مسئولان تیم به او اصرار میکنند که آن روز نماز جمعه نرود، نمیپذیرد و مسئولان تیم مجبور میشوند چند نفر را همراه او بفرستند که به محض تمام شدن نماز، شکیل اونیل را سوار ماشین کنند و سریع برگردانند تا به مسابقه برسد. هر طوری بود محمودرضا آن روز به من ثابت کرد که شکیل اونیل از مایکل جردن سرتر است.
** شهید محمودرضا بیضایی قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره کوثر. بعد ازدواجش هم خدا بهش دختری داد و اسمشو کوثر گذاشت. شب یکی از عملیاتها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولو رو بشنوی؟؟؟ گفت: از کوثرم گذشتم ...
** وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیهای که از آقا گرفته با او دفن شود، جا خوردم نمیدانستم از آقا چفیه گرفته. رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند، مانده بودم با پیکرش چه بگویم؟ همیشه در ارادت به آقا خودم را بالاتر از او میدانستم. چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیدهام.
وصیتنامه شهید محمودرضا بیضایی: تنها چیز مکتوبی که از شهید بیضایی موجود است، نامهای است که برای همسر خود نوشته است. همسر معزز شهید، در مورد وصیتنامهاش می گوید: یکبار در خانه صحبت وصیت نامه شد، به پوستر «حاج همت» روی کمدش اشاره کرد و گفت: «وصیت من این است». روی این پوستر که هنوز هم آنجاست، نوشته: «با خدای خود پیمان بستهام تا آخرین قطره خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.»
روحش شاد و یادش گرامی
انتهای پیام/
۱۴ ساله با این سن هر روز به شهادت فک میکنم
اگه شهید نشم میمیرم
پدرم چون طاقت دوری من رو نداره میدانم که اگر توی هلال احمر هم برم نمیزاره به شهر های دیگه برم ، اما خدا شاهد که عشق شهادت هنوز درونم هست .