در حدود سه سالگی هاجر خانم مادرشان برای آنکه هنگام آب بازی در حوض خانه خفه نشود، به او شنا آموخت. خاطرات دوستان ایشان هم حاکی از آن است که تا قبل از تبعید به ترکیه وقتی تابستانها به ییلاقهایی نظیر امامزاده قاسم شمیران، درکه یا محلات می رفتند، برخی روزها با بعضی هم محلیها در رودخانه های اطراف شنا می کردند و اگر عمق لازم را می یافتند به گونه ای مهارتهای خود را در شیرجه و پشتک زدن به نمایش می گذاشتند که دیگران بر سر شوق می آمدند و این ورزش مفرح که در اسلام به آموختن آن سفارش شده را جدی می گرفتند.
در حدود چهار سالگی خاور خانم مادر رضاعی ایشان به او فنون سوارکاری آموخت. البته در آن زمان که خودرو کمتر یافت می شد، آموزش سوارکاری هم به منظور زودتر رسیدن به مقصد و هم به عنوان یک ورزش مفرح و هم به عنوان ورزشی که در دفاع نقش موثر داشت، تلقی می گردید. البته بعد از هجرت به قم خاطره ای از سوارکاری ایشان نقل نشده است.
امام از دوسالگی به کشتی گرفتن با برادرش نورالدین علاقه نشان داد که البته یک بازی کودکانه بود اما وقتی به مدرسه احمدیه رفت، با همکلاسی های خود تیم کشتی درست کرده بود و خانواده ایشان محلی را با کاه فرش کرده بودند تا بچه ها هنگام کشتی گرفتن صدمه نبینند. همچنین بسیاری از مواقع اعضای خانواده و آشنایان در مسابقه کشتی گرفتن آنها شرکت می کردند.
مسابقه دو و پرش از ارتفاع هم ورزش دیگری بود که تا هجرت به اراک ایشان به آن علاقه نشان میداد و مرحوم حاج احمد آقا نقل کردند که هر دو دست و دو پای ایشان در اثر پرش از ارتفاع شکسته بود که البته خانواده بسیار مراقبت کردند که خوب درمان شود.
توپِ کار و چوگان بازی هم از بازیهای متداول آن زمان بود که ایشان تا هجده سالگی به این ورزشها علاقه نشان می داد.
کوهنوردی ورزش دیگری بود که از دوران دبستان به آن مبادرت میکرد و خاطراتی وجود دارد که تا سال 41 هم هر گاه فرصتی دست میداد، کوه نوردی میکردند و برخی بحثهای علمی خود را با دوستان در هنگام پیادهروی و کوهنوردی مطرح میساختند.
در جریان جنگ جهانی اول که قشون روس در اطراف خمین خیمه زده بود و هر از چندی به شهر حمله می کرد و نیز برای مقابله با اشرار، گروههایی برای دفاع از شهر تشکیل شده بود و امام در حدود 12 تا 16 سالگی در یکی از این گروهها عضو بود و تیراندازی را آموخته بود. البته ممکن است به علت استحباب یادگیری تیراندازی قبل از 12 سالگی او را با این ورزش رزمی آشنا کرده باشند.
با مهاجرت به قم تا 1315 که به تازگی والیبال و فوتبال باب شده بود، ایشان در این نوع بازیها به سبک جدید آشنا شدند. چنانکه خاطره ای طنزآمیز در زمینه فوتبال هم به این نحو از ایشان نقل شده که یکی از همبازیها نزد مرحوم آیت الله حائری شکایت کرده بود که آقا روح الله چند بار با توپ به دماغ او زده؛ و امام(س) در پاسخ گفته بودند عمداً که نمی زنم، بلکه هر جا که توپ را شوت میکنم دماغ این رفیق ما همان جا است.
در دوران مرجعیت که مشغله ایشان فراوان شده بود، فقط یک نوع ورزش از ایشان دیده می شد که تا آخر عمر ادامه یافت و آن پیاده روی و کمی نرمش بود. حتی وقتی سال 42 در یک اتاق بسیار کوچک زندانی شدند، در همان سلول قدم می زدند و حتی در هفته های پایانی عمر به جز روزهایی که به علت شدت بیماری به تجویز پزشکان باید استراحت مطلق می کردند، حداقل روزی نیم ساعت در حیاط خانه و در روزهای بسیار سرد در همان اتاق کار خود پیاده روی می کردند و در عین حال یا به اخبار رادیو گوش می دادند و یا با برخی بستگان خود هم سخن می شدند. با عنایت به موارد فوق می توان گفت که اولاً ایشان را باید جزو ورزشکاران تلقی کرد و ثانیاً در تحلیل شخصیت ایشان این جنبه را مورد ملاحظه قرار داد. و ثالثاً در پی کشف این معنا بر آمد که مبانی اندیشه ای یک فقیه، فیلسوف، عارف و سیاستمدار چرا، چگونه و تا چه حدودی به موضوع ورزش توجه داشته و تجویز ایشان در مورد ورزش چه خاستگاهی دارد.
انتهای پیام/