به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سالها قبل از آنکه خاتون خیدر تفنگ بر دوش بگیرد و در صف اول مبارزه با تروریستهای داعشی بایستد، به نوازندگی و خوانندگی شهره بود. او همراه خانوادهاش در یکی از روستاهای اقلیتنشین ایزدی در شمال اربیل زندگی میکرد. تا اینکه سه سال پیش گروهک تروریستی موسوم به داعش به خانه و کاشانهشان هجوم برد. خاتون خیدر، فرمانده گروه نظامی "دختران خورشید" به همراه اعضای گروهان خود که تعدادی از دختران ایزدی هستند در پادگانی نظامی در دامنه کوههای سینجَر زندگی میکند. زندگی او کاملاً تحتالشعاع جنگ قرار گرفته اما وقتی روزهایی را به یاد میآورد که تروریستها به روستایشان حمله کردند و کشتند و غارت کردند و به اسارت بردند، مصممتر از قبل به هدف خود میاندیشد.این زن مبارز ایزدی میگوید: امور خانواده از راه چوپانی میگذشت. به دلیل شرایط سخت زندگی در دوران حکومت صدام حسین، مجبور شدم درس و تحصیل را در مقطع ششم کنار بگذارم و بهعنوان کارگر روزمزد در مزرعهای مشغول به کار شوم. پس از مرگ صدام اوضاع کمی بهتر شده بود تا اینکه سه سال پیش تروریستهای موسوم به داعش به روستاهایمان حمله کردند. من به چشم خود شاهد وحشیگریها آنها بودم. دیدم که مردان روستا را شکنجه کردند و کشتند و زنان را به بردگی و اسارت بردند. خاتون راحت میخندد، واقعبین است و لاغرتر از بقیه فرماندهان به نظر میرسد چون معتقد است برای مبارزه با داعش باید همیشه در حال آمادهباش باشد. او قسم خورده تا آخرین لحظه و تا آزادی کامل مردمانش لباس نظامی را از تنش در نیاورد. خاتون معتقد است در حال حاضر فکر میکنم سربازی و خط اول مبارزه با داعش مهمتر از هر چیز دیگری است.زن جوان ایزدی وقتی از خاطرات تلخ آن روز حرف میزند اشک در چشمانش حلقه میزند. او میگوید: به چشم خودم دیدم که زنان از ترس اینکه به اسارت داعشیها درنیایند کودکانشان را رها و فرار میکردند. دیدم که کودکان از گرسنگی و تشنگی میمردند و پیرمردها و پیرزنها تنها و بیکس رها شده بودند. پس از قتل و غارت مردان و به اسارت بردن زنان و خالی شدن روستا از وجود داعشیها، خاتون خیدری به زادگاهش بازگشت تا کار بزرگی انجام دهد. او مصمم بود تا انتقام خانواده و دوستانش را از داعشیها بگیرد. برای رسیدن به این هدف گروهک نظامیای با نام "دختران خورشید" تشکیل داد که تعدادی از دختران جوان ایزدی در آن عضو هستند. این دختران جوان در دورههای کوتاهی کار با اسلحه را آموزش میبینند. زندگی در شرایط سخت چیزی است که آنها به آن عادت کردهاند و دوری از نزدیکان و اعضای خانواده را نیز برای رسیدن به آرمانشان تحمل میکنند.
رو بازوهاشون پرچم کردستانه