به گزارش خبرنگار گروه مجله سر گرمی باشگاه خبرنگاران جوان، نزدیک به سه دهه در مجاورت مرگ و پشت میلههای زندان زیست. دولت نژادپرست آفریقای جنوبی جسم او را به اسارت گرفته بود، اما هر چه کوشید وسعت اندیشه و روحش را نتوانست به بند کشد و همان بود که میلهها را درنوردید، از جزیره رابن عبور کرد و آفریقای جنوبی و چه بسا تمامی قاره سیاه و حتی جهان را در بر گرفت.
او شعله امید را در میانه سیاهی زنده نگاه داشت و بر علیه چیزی تلاش کرد که دیرزمانی بود مردم به آن عادت کرده بودند و در برخی از کشورها به ویژه آفریقای جنوبی به شکل قوانین حقوقی و کیفری در آمده و حتی خود سیاهان به عنوان بخشی از تقدیر خود در حال تن دادن به آن بودند. تا آن زمان الغای آپارتاید به رویایی مانند بود که گاهی سیاهی شورشی در گوشهای آن را در سر میپروراند و چه محدود بودند کسانی که حاضر به برداشتن گامهای عملی در این مسیر باشند. ماندلا به گونهای زیست که تاریخ بخشی از مردم جهان را به پیش و پس از فعالیتهای خود تقسیم کرد.
نلسون ماندلا، چریکی که پیرو گاندی شد
کسی که میراث نبرد.نلسون رولی لالا (رولیهلا هلا) ماندلا در ۱۸ ژانویه ۱۹۱۸ در ترانسکی آفریقای جنوبی دیده به جهان گشود. پدر وی چهار همسر، چهار پسر و نه دختر داشت. گادلا هنری مپها کانیسوا به صورت موروثی عضو شورای سلطنتی مردم تمبو بود و ماندلا نیز قرار بود وارث همین شغال پدر شود. زمانی که رولیهلاهلا در هفت سالگی وارد مدرسه شد، نخستین عضو از خانواده بود که به مدرسه میرفت و نام نلسون نیز توسط معلمش بر وی گذاشته شد.
تنها نه سال داشت که پدرش را از دست داد و شانزده ساله بود که به موسسه شبانه روزی کلارک بری وارد شد و در آنجا با فرهنگ غربی آشنایی پیدا کرد. او برای ادامه تحصیل به کالج فورت هیر و دانشگاه ویت واترز راند رفت، اما به سبب فعالیتهای دانشجویی از دانشگاه اخراج شد و در نتیجه اختلافات قبیلهای از شهر خود فرار کرد و به ژوهانسبورگ رفت.
در آنجا مدتی در معدن به کارگری پرداخت و سپس به عنوان منشی دفتر حقوقی مشغول به کار شد و موفق شد تحصیلاتش را در رشته حقوق به اتمام رساند و از آن پس به وکالت مشغول شد.
ماندلا در مجموع سه بار ازدواج کرد. ازدواج نخست او با «اولین نتو کو میس» پس از ۱۳ سال به دلیل اوج گیری فعالیتهای انقلابی ماندلا و مذهبی بودن همسرش که موافق با بی طرفی سیاسی بود به پایان رسید. وی از همسر اولش دو پسر و یک دختر داشت. همسر دوم او «وینی مادیکیزلا ماندلا» مددکار بود. این ازدواج نیز تحت تاثیر فعالیتهای سیاسی ماندلا موجب اختلافات خانوادگی شد و در زمانی که ماندلا در زندان بود، پدر وینی در منطقه خود به پست دولتی دست یافت و این امر موجب تشدید اختلافات و در نهایت طلاق آنها در ۱۹۹۶ شد. پس از آن ماندلا در تولد هشتاد سالگی خود با گراسا ماشل بیوه رییس جمهور اسبق موزامبیک ازدواج کرد.
مبارزات رازیانه سیاه. با ورودهلندیها در قرن هفدهم به آفریقای جنوبی و استعمار این کشور، استعمارگران همواره خود را در موقعیتی برتر از مردم قرار میدادند و به ویژه در وجه نژادی میکوشیدند تا با تحقیر سیاهان، آنان را از دایره قدرت و ثروت حذف کنند. این تلاش در سال ۱۹۴۸ با پیروزی حزب ناسیونالیست که متعلق به سفیدپوستان بود رنگ سرکوب تمام عیار گرفت.
در این دوره که با قوانین آپارتاید (آپارتس در زبان آفریقای جنوبی) بازشناسی میشود، قائل به نوعی تقسیم نژادی میان سفیدپوستان، سیاه پوستان و رنگین پوستان بودند. به گونهای که مردم را بر اساس این تفاوت نژادی از یکدیگر جدا میکردند. فشارهای اجتماعی از سوی اقلیت سفیدپوست بر اکثریت سیاه پوست مدام افزایش مییافت و غیر سفیدپوستان از اغلب حقوق انسانی محروم شدند و در بدترین و محرومترین نواحی اسکان یافتند.
ماندلا در سال ۱۹۹۴ به کنگره ملی آفریقا (آ ان سی) پیوست و به سمت دبیرکلی «سازمان جوانان رزمنده» انتخاب شد. در سال ۱۹۵۲ به ریاست کنگره ملی آفریقا در ترانسوال و به عنوان مسئول امور داوطلبان «عملیات تخلف از قوانین غیرعادلانه» برگزیده شد. در ۵ دسامبر ۱۹۵۶ به همراه چند نفر دیگر از مخالفان عمده آپارتاید دستگیر و به «خیانت علیه کشور» متهم شدند. سرانجام در ۲۹ مارس ۱۹۶۱ به پرونده آنان رسیدگی شد و همگی از این اتهام تبرئه شدند.
ماندلا بار دیگر در سمت دبیری «شورای اقدام ملی» به فعالیتهای خود علیه آپارتاید ادامه داد. این شورا در پی تشکیل یک کنوانسیون ملی بود تا از طریق آن، اتحادیه غیر نژادی به سود تمامی مردم آفریقا تشکیل شود. این شورا در ابتدا به صورت مسالمت آمیز درخواست هایی را به دولت آفریقای جنوبی ارائه داد، اما بی با توجهی دولت وارد فاز جدیدی شد و در قالب آن، مردم را به اعتصابات عمومی فرا میخواند.
در چنین شرایطی چند شورش جدی در میان سیاه پوستان شکل گرفت و دولت با خشونت هر چه تمامتر این شورشها را سکوب کرد. قتل عام شارپ ویل در سال ۱۹۶۰ و شورش سووتو در ۱۹۷۶ دو نمونه از اعتراضاتی بود که با کشتار مردم و دستگیری برخی از رهبران تا حدودی خاموش شد.
در همین زمان بود که ماندلا به نوعی مشی چریکی برای گسترش مبارزات علیه رژیم آپارتاید معتقد شد و گروه «زوبین ملت» را به منظور خرابکاری در تاسیسات دولتی راه اندازی کرد. او بعدها در رابطه با توسل به خشونت در مبارزاتش گفت: «در تاریخ ما چند قتل عام دیگر مانند شارپ ویل میتوانست روی بدهد؟ تجربه ما را متقاعد کرد که شورش بهانه و امکانات نامحدودی را به منظور قتل عام کور کورانه هموطنان مان در اختیار حکومت قرار خواهد داد.
از سوی دیگر شورش دقیقا به این دلیل بود که خاک آفریقای جنوبی به خون آفریقاییهای بی گناه آغشته بود و ما احساس میکردیم متعهدیم به عنوان وظیفهای دراز مدت، مقدمات اعمال زور را به منظور دفاع از خود در برابر زور فراهم آوریم. از آنجا که وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود، طبعا ما مایل بودیم مبارزه در مسیر و وضعی قرار بگیرد که تا حد ممکن به سود هموطنان ما باشد و برای هر دو جناح کمترین تلفات جانی را در پی داشته باشد.»
او به منظور آگاهی و آشنایی با روشهای مبارزه به خارج از آفریقا نیز سفر کرد. پلیس بر سر هر کوی و برزن به دنبال دستگیری ماندلا بود، ولی او به مدت ۱۵ ماه موفق به فرار و فریب آنان شد تا آنجا که به «رازیانه سیاه» شهرت یافته بود.
با این حال سرانجام در ۵ اوت ۱۹۶۲ گرفتار شد و به جرم تحریک مردم به راه اندازی اعتصاب غیرقانونی و خروج از کشور بدون گذرنامه معتبر به سه سال حبس محکوم شد، اما بار دیگر با بازداشت تعدادی از رهبران کنگره ملی آفریقا در ریوونیا (در شمال ژوهانسبورگ) پای او نیز به پرونده تازهای کشیده شد و در جریان دادگاهی در سال ۱۹۶۳ که به «محاکمه ریوونیا» شهرت دارد، به حبس ابد محکوم و در جزیره رابن زندانی شد.
دفاعیات جسورانه وی در دادگاه که از حق آزادی مردم و ناعادلانه بودن حکومت آپارتاید با منطقی محکم سخن گفت، راه مبارزات را روشنتر ساخت، اما قوانین آفریقای جنوبی به ماندلا اجازه تجدیدنظر و فرجام خواهی نمیداد و حتی وی نمیتوانست مورد عفو و بخشش قرار گیرد و یا با قید ضمانت آزاد شود.
سالهای زندان
ماندلای در بند به نمادی از اسارت آفریقای جنوبی مبدل شد. او کوشید از پشت میلههای زندان جنبش ضد آپارتاید را رهبری کند و به این منظور با فاصله گرفتن از تفکرات چریکی دوران مبارزات در خارج از زندان، تلاش کرد تا حدودی از روش گاندی برای مواجهه با دشمن بهره ببرد. اعتصابات غیر خشونت آمیز در قالب نافرمانی مدنی بهترین روشی بود که کمترین خسارت را برای مردم و کشور به بار میآورد.
صاحبان کسب و کارهای عمده در آفریقای جنوبی اغلب سفیدپوست بودند و این اعتصابات ضربهای جدی بر منافع آنان وارد میکرد و موجب میشد تا با سیاستهای دولت در تشدید فشار و تبعیض علیه سیاهان همراهی نکنند.
در این روش هیچ کس را نمیشد به جرمی متهم کرد و همان گونه که رییس اطلاعات پلیس گفته بود: «اگر نخواهند خرید کنند چه جنایتی مرتکب شده اند؟ یک کنش تودهای است، شما چه میتوانید بکنید؟ نمیتوانید همه آنها را به گلوله ببندید یا همه آنها را زندانی کنید.»
البته این نافرمانیها گاه با افزایش فشار دولت در نهایت به خشونت میانجامید، ولی همین فشارها بود که توجهات جهانی را به آفریقای جنوبی جلب کرد و فشار افکار عمومی در سطح بین المللی نیز با جنبش سیاهان در داخل همگام شد و وضع زندانها تا حدودی بهبود یافت.
چنین شرایطی موجب شد تا بارها به ماندلا پیشنهاد آزادی مشروط داده شود. زندگی تحت لوای حکومت آپارتاید و دوری از فعالیت سیاسی از جمله شروطی بود که بر سر راه آزادی وی قرار میدادند. حتی در یک مورد «بوتا» رییس جمهور وقت آفریقای جنوبی طی یک سخنرانی که در مجلس آن کشور در ۳۱ ژانویه ۱۹۷۵ انجام شد، پیشنهاد آزادی مشروط ماندلا را مطرح کرد. او گفت: در صورتی که ماندلا به کارگیری خشونت در مبارزات را بدون قید و شرط محکوم کند، آزاد خواهد شد. تمامی این پیشنهادات از سوی وی رد شد. او در پیامی که از زندان برای مردم فرستاده بود ضمن تاکید بر عضویتش در کنگره ملی آفریقا تا زمان مرگ، اینگونه گفته بود:
«من از شرایطی که دولت قصد دارد برای آزادی من تحمیل کند متعجب شدم. من یک فرد خشونت طلب نیستم. من به همراه همکارانم در سال ۱۹۵۲ به رییس جمهور وقت نامه نوشتیم و درخواست کنفرانسی برای انجام مذاکره را مطرح کردیم تا راه حلی برای وضعیت کشور پیدا کنیم، اما تقاضای ما رد شد... من بسیار دوست دارم آزادی ام را به دست آورم، اما بیش از هر چیز آرزوی آزادی شما مردم را دارم... تنها یک انسان آزاد میتواند مذاکره کند. کسی که زندانی است، نمیتواند قرار و پیمانی را متعهد شود و تا زمانی که من و شما مردم واقعا آزاد نباشیم تعهدی نخواهم داد.»
ماندلا در سراسر این زمان که در حدود ۲۸ سال به طول انجامید، بر حقوق برابر سیاهان و اصل آزادی برای همه تاکید کرد. او در این ایام کوشید به جامعهای خشونت زده که واکنشی به جز خشونت نمیدانست، آرامشی توأم با اطمینان از پیروزی تزریق کند. ماندلا جامعهای را که میتوانست از درون خشونت افسار گسیخته اش تروریسمی وحشی متولد کند به گونهای هدایت کرد که اگر به خشونت نیز متوسل میشد، نوعی مهار شده از خشونت بود.
آزادی و ریاست جمهوری.
ماندلا بالاخره در ۱۱ فوریه ۱۹۹۰ با تلاشهای کنگره ملی آفریقا و فشارهای بین المللی با شعار «نلسون ماندلا را آزاد کنید!» از زندان آزاد شد، اما این آزادی مقارن با ممنوعیت ادامه فعالیت کنگره ملی آفریقا بود. او در سخنرانی خود در روز آزادی در کیپ تاون بار دیگر با صراحت بر مواضع خود پافشاری کرد و خط مشی مسلحانه کنگره ملی آفریقا را مورد تاکید قرار داد و آن را نوعی اقدام دفاعی دانست.
وی همچنین گفت: «مبارزه ما به لحظاتی سرنوشت ساز رسیده است. ما از مردم خود میخواهیم این فرصت را غنیمت بشمارند تا جریان حرکت به سمت دموکراسی و برابری سرعت و تداوم یابد. ما برای آزادی خود بیش از آنچه باید انتظار کشیده ایم و دیگر نمیتوانیم منتظر بمانیم. حالا زمان آن است مبارزه را در تمام جبههها تشدید کنیم.
کاستن از شدت تلاشهای مان در این مرحله اشتباهی خواهد بود که نسلهای آینده قادر نخواهند بود آن را ببخشند. دورنمای آزادی که در افق پیدا است باید ما را برای مضاعف کردن تلاشهای خود دلگرم و تشویق کند... حرکت ما در جهت آزادی برگشت ناپذیر است. نباید اجازه دهیم ترس مسیر ما را سد کند. تضمین حق رأی برای همه مردم در یک آفریقای جنوبی متحد دموکرات و غیرنژادی تنها راه برای تحقق صلح و هماهنگی نژادی است...»
سرانجام مبارزات جنبش ضد آپارتاید به ثمر نشست و نخستین انتخابات آزاد در آفریقای جنوبی در ۲۷ آوریل ۱۹۹۴ برگزار شد. در این انتخابات کنگره ملی آفریقا اکثریت را به دست آورد و ماندلا به عنوان رهبر این کنگره نخستین رییس جمهور سیاه پوست کشوری شد که برای سالها اقلیت سفیدپوست در آن صاحب قدرتی بلامنازع بودند.
ماندلا در کشوری که در آن انسانیت به سود نژاد عقب نشینی کرده بود زیست، مبارزه کرد و سرنوشتی دیگرگونه را برای آن طلب کرد. کشوری که اکثریت جمعیت آن تقریبا از هیچ حقوقی برخوردار نبودند. امکان کسب ثروت و شغل مناسب نداشتند. تحصیل برای آنان دشوار بود و در مدارسی با کیفیت پایین و شهریه بالا درس میخواندند و راهی در سیاست نداشتند. مردم این کشور هر روز با تحقیر و خشونت میزیستند و تاوان چیزی را میدادند که خود در ایجاد آن هیچ سهمی نداشتند.
ماندلا عمر و خانواده اش که مهمترین سرمایههای زندگی هر انسانی هستند را در راه مبارزات قرار داد و بخش عمده حیات خود را با کیفیتی زیست که شاید کمتر انسانی را یارای آنگونه زیستن باشد و در حالی که در بند بود، آزادی کلیدواژه تفکرش بود تا آنجا که گفت: «آرمان برخورداری از جامعهای آزاد و طرفدار برابری را گرامی داشته ام... این آرمانی است که امیدوارم برایش زندگی کنم و به آن دستی ابم. اما اگر لازم باشد، این آرمانی است که آماده ام برای آن بمیرم.»
زمانی که در قدرت قرار گرفت نکوشید تا از دشمنان دیروزش انتقام بگیرد بلکه تمام تلاش خود را برای اجرایی کردن طرح آشتی ملی به کار برد. او بخشید، اما تا زمانی که در ۶ دسامبر ۲۰۱۳ چراغ زندگی اش خاموش شد، فراموش نکرد و به یقین تاریخ نیز کوششهای او را در مسیر برابری برای انسانها و آزادی آنها هرگز از یاد نخواهد برد.
منبع:هفته نامه صدا
انتهای پیام/