به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، زن جوان وقتی روبروی قاضی قرار گرفت، در مورد علت این درخواست طلاق به قاضی عموزادی، رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده میگوید: آقای قاضی من و بهمن 10 سال پیش با هم ازدواج کردیم. ما در زندگی مشترکمان هیچ مشکل یا اختلاف خاصی نداشتیم و زندگیمان روال عادیاش را طی میکرد. همه چیز خوب بود تا اینکه بهمن با خودرواش تصادف کرد. این تصادف تمام زندگی ما را تحت تاثیر قرار داد و در واقع باید بگویم که نابودش کرد.
این زن ادامه میدهد: 6 ماه پیش بهمن با خودرواش با یک دختر جوان تصادف کرد. او آن روز با من تماس گرفت و گفت در بیمارستان است و آن دختر را برای معالجه بستری کرده است. دختر جوان بیهوش بود و از خانوادهاش هم خبری نداشتیم.
من هم به بیمارستان رفتم و آن شب آنجا بودیم. تا اینکه دختر جوان به هوش آمد و کمکم حالش خوب شد. خانوادهاش هم در جریان ماجر قرار گرفتند و در کنارش ماندند.
ما هم به اندازه کافی به این دختر محبت کردیم و تمام خرج و مخارج درمانش را پرداخت کردیم. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. بعد از این تصادف ارتباط دوستی عمیقی بین شوهرم و این دختر بهوجود آمد.
بهمن هر روز با این دختر تماس میگرفت و به بهانه پرسیدن حالش مرتب با او حرف میزد. حتی گاهی اوقات به دیدنش میرفت. اوایل اعتراضی نکردم ولی وقتی تکرار شد دیدم زندگیام دارد از هم میپاشد. برای همین جلوی شوهرم ایستادم و گفتم که حق ندارد دیگر این دختر را ببیند. او هم دلسوزی را بهانه کرد و سرم داد کشید و گفت حق ندارم در این موضوع دخالت کنم. همین ماجرا باعث شد که تصمیم به جدایی بگیرم.
در این لحظه مرد به قاضی میگوید: آقای قاضی من باعث شدم این دختر چند روزی در بیمارستان بستری شود و چند هفتهای هم نتواند راه برود. خوب طبیعی است که من عذاب وجدان داشته باشم و بخواهم به او محبت کنم.
ولی همسرم اسیر یک سری توهمات و حسادتها شده که به خاطر همین احساسش دارد به من تهمت میزند.
بعد از صحبتهای این زوج، قاضی سعی میکند آنها را از جدایی منصرف کند، برای همین به آنها فرصت میدهد تا بیشتر فکر کنند و رسیدگی به این پرونده را به آینده موکول میکند.
منبع:میزان
انتهای پیام/