به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، گروهها، دولتها، مسئولان و شخصیتها یک روز میآیند و روزی دیگر میروند اما داستان پر رمز و راز حفاظت از شخصیت همچنان ادامه دارد. اگر تابهحال روایتی از یک فرماندهی مهم در حفاظت از شخصیتها را نخواندهاید و از شرایط عجیبوغریب آن بیخبرید، اشکال از شما نیست. مردان این جبهه، هیچگاه از خود نگفتهاند. مطالبهای نداشتهاند. بغض فرو خوردهاند و عاشقانه خدمت کردهاند. همشهری پایداری برای اولین بار پای خاطرات شخصی نشسته است که تا فرماندهی عملیات سپاه انصارالمهدی پیش رفته. نهادی که بدون شناختنش، مورد قضاوت قرار میگیرد. با ما، پای سفرهی حرفهای این چهرهی مرموز اما دوستداشتنی بنشینید.
جناب آقای سلمان صادقی، چطور با انقلاب آشنا شدید و درواقع مقدمهی ارتباط شما با انقلاب چگونه شکل گرفت؟
در اواخر سال 57 با حاج عبدالله عزیزیان آشنا شدم که در حال حاضر از سرداران سپاه است. ایشان حکم استادی بنده را داشت و در همان سالهای ابتدای انقلاب بهطور متوسط، شش ماه در سال در بازداشت ساواک به سر میبرد. بهواسطهی آشنایی با آقای عزیزیان، با نام امام خمینی(ره) آشنا شدم و فعالیتهای مبارزاتیشان را دنبال میکردم.
در سال 59 بنا به درخواست امام جماعت محل و برخی از اعضای نیروی هوایی ارتش وارد کمیته شدم، اما با فاصلهی کمی از آن خارج شدم. نظرات برخی اعضای کمیته را نمیپسندیدم. بعد از مدت کوتاهی بنا به پیشنهاد شهید قدیری در مقر سپاه چهارصد دستگاه هم وارد سپاه شدم که بیشتر موارد برای شناسایی و پاکسازی گروهکهای وابسته به منافقین اقدام میکردیم که مقرر شد محل خدمتم نامشخص باقی بماند؛ که بر همین اساس تحت عنوان عمومی فعالیت در بسیج فعالیت میکردم. جالب است که نه درکمیته، نه در بسیج و نه در سپاه تا به امروز چیزی بهعنوان حقوق دریافت نکردهام البته بهجز عیدی که حضرت امام(ره) به بچهها دادند.
تعدادی از نیروهای حفاظت از شخصیتها در جبهه
جدیترین فعالیت شما در سالهای ابتدایی انقلاب مربوط به چه اتفاقی است؟
بعد از اولین آموزشها در سال 60، تحت عنوان گردان8 یا گردان الحدید به شکل سازمانی درآمدیم. در آن زمان مأموریتهای سپاه در محافظت از جماران و بیت امام(ره)، مجلس و نخستوزیری و... بهصورت گردانی انجام میشد. بههرحال وارد حفاظت فیزیکی مجلس شورای اسلامی شدم که اشخاصی چون مهندس بازرگان و تعدادی دیگر از اعضای نهضت ملی در آن مجلس حضور داشتند.
حدود سال 59 طی عملیاتی 96 نفر از منافقین را دستگیر کردیم و عجیب اینکه تعدادی از آنها از هممحلیهایم بودند. یکی از آنها به نام سعید حین فرار، خودش را از طبقهی چهارم ساختمان به پایین پرت کرد که چند نقطه از بدنش دچار شکستگی شد و البته بعد از محکومیت ده ساله در زندان، توبه کرد و بیرون آمد و برخی دیگر هم کارشان بهجاهای باریکتر کشید.
قرار بر این بود که گردانهای حفاظت بهصورت نوبتی به جبهه اعزام شوند چرا که درخواست زیادی برای حضور در جبهه ارائه میشد. بعد از بازگشت از سفر زیارتی مشهد، قرار بود به جبهه اعزام شوم اما یکباره به بنده گفتند که به حفاظت جماران منتقل شدهام و نمیتوانم به جبهه بروم. مخالفت کردم. به یاد دارم حدود 24 ساعت تحصن کردیم. فکر میکردم که جبهه اولویت دارد. صحبتهایی صورت گرفت و متقاعد شدیم که حفاظت از امام کماهمیتتر از حضور در جبهه نیست. بعد از چند ماه اولین حضور در جبهه را در مرحلهی دوم عملیات رمضان بهعنوان کادر تیپ حضرت رسول تجربه کردم که عنوان فرماندهی دسته در آن حضور داشتم. در مرحلهی آخر بهعنوان معاون گروهان وارد کار شدم.
نیروهای حفاظت از شخصیت با نام «انصارالامام»، از بین نیروهای رزمندهی حاضر در جبهه انتخاب میشدند. متوجه شدم که قرار است بهطور رسمی به مجموعهی حفاظت منتقل شوم. یک روز به مسئول گزینش گفتم تمایل دارم در جبهه حاضر باشم و او هم خیلی خونسرد پاسخ داد که نه! دست شما نیست. گفت شما نمیتوانید که نیایید و باید در این مجموعه باشید. به شهید موسوی- مسئول نیروی انسانی منطقهی 10 – مراجعه کردم، اما آن بزرگوار توضیح داد که این دستور حضرت امام(ره) است و الان هم باید بروید. باز هم طاقت نیاوردم. قبل از عملیات بدر از لشکر 27 به دنبال من آمدند و درنهایت اجازهی حضور 45 روزهی بنده در جبهه صادر شد، اما حدود هشت ماه در جبهه حضور داشتم.
بهترین خاطرهای که از دوران حضور در جبهه دارید، چیست؟
بعد از بازگشت از جبهه در بار اول بهعنوان جانشین تیپ حفاظت قوهی قضاییه انتخاب شدم و مدتی بعد توسط خود آقای محسن رضایی مسئول تیم حفاظت از او شدم. خاطرات بنده از جبهه بسیار است. یکی از بهیادماندنیترین آنها مربوط به سالهای حفاظت از آقای محسن رضایی است. یکی از مهمترین اتفاقاتی که در آن سالها به وقوع پیوست، رفتن ما به خاک عراق بود که با آقای رضایی صورت گرفت. بعد از تهیهی لباسهای مخصوص و اسامی مستعار برای آقامحسن و تیم حفاظت به سمت عراق حرکت کردیم. بیش از دو شبانهروز پیادهروی انجام دادیم تا اینکه به منطقهی «زاخو»ی عراق رسیدیم. دقیقا چند روز قبل از شروع عملیات در پنجوین. آقامحسن تصمیم داشت با مسئولان اصلی اکرادِ عراق مانند آقای ادهم بارزانی و جلال طالبانی دیدار کند. در همان شب آقای بارزانی اطلاع داد که صدام از حضور آقامحسن مطلع شده و اگر الان کاری نکند، فردا اینجا را با خاک یکسان میکند. قرار بود صبح روز بعد بهوسیلهی هلیکوپتر از منطقه خارج شویم. صبح روز بعد دو هلیکوپتر به محل آمدند که خلبانان آن یک نفر سپاهی بود و دیگر ارتشی که در اغلب عملیاتهای ما حضور داشتند. ظرفیت هلیکوپتر تکمیل شد. سردار مسجدجامعی سعی داشت وارد هلیکوپتر شود، از ارتفاع دو متری او را به سمت پایین هل دادم که با اعتراض آقامحسن روبهرو شدم که برای اولین بار با من پرخاشگری کرد. بههرحال به ارومیه آمدیم اما بعد از خروج ما، صدام آن منطقه را گلولهباران کرد. درنهایت اینکه این توفیق را داشتم حدود 21 ماه در خدمت آقامحسن بودم.
آیا مسئولیتهای دیگری در مجموعهی حفاظت از شخصیتها داشتهاید؟
اواخر سال 65 و بعد از اتمام مأموریتم در مسئولیت حفاظت از آقای رضایی، بهعنوان فرماندهی تیپ ویژه و وزرا منصوب شدم که مصادف شد با دوران ریاست جمهوری مقام معظم رهبری. درواقع مسئولیت حفاظت از مجموعهی هیئت دولت، نمایندگان حضرت امام(ره) در نهادهای مختلف، فرماندهان کل سپاه و شهید سیدمحمدباقر حکیم به عهده من بود. این شرایط تا سال 68 ادامه داشت.
در زمان اوج کسالت حضرت امام(ره)، بنده به جهت نگرانی شدیدی که داشتم اخبار لحظهبهلحظهی وضعیت امام را در بیمارستان از طریق مسئول حفاظت آقای ریشهری-وزیر اطلاعات وقت- پیگیری میکردم که نیمههای شب خبر رحلت امام به ما رسید. ستادی با مسئولیت وزارت کشور تعیین شد که حضرت آقا و تقریبا دیگر تصمیمگیران در آن ستاد حضور داشتند. آقای عروج، بنده و چند نفر دیگر از طرف سپاه انصار در آن جلسه حضور داشتیم. مسئولیت برقراری حفاظت محل دفن حضرت امام(ره) به عهدهی بنده و آقای سیدشمسالدین حائری بود. با چیدن کانتینرهای مخصوص سعی کردیم شرایط را مهیا کنیم گرچه با هجوم جمعیت اتفاقات زیادی رخ داد. برادر عزیزمان آقای گنجی حدود دو ساعت در زیر یکی از کانتیرها گیر کرد که البته بعد نجات پیدا کرد.
تفاوت ایران با دیگر کشورها در حفاظت از شخصیتها چیست؟
نوع تهدیدات موجود در ایران با تمام دنیا تفاوت دارد. مجموعههای اطلاعاتی در جهان احاطهی کاملی نسبت تهدیدات دارند و در شرایط کاملا سازمانیافتهای قرار گرفتهاند. در ایران، شروع گزینش در حفاظت انصار با یک اجبار تکلیفی و شرعی آغاز شد. نیروهایی که آموزش تخصصی حفاظتی را طی نکرده بودند و درعینحال بسیاری از آنان تمایل داشتند در جبهه حضور داشته باشند. این مجموعه در آن زمان پیش از اینکه یک سازمان حرفهای متکی بر امکانات و تجهیزات باشد، متکی بر اعتقاد به اسلام و انقلاب بود. حفاظت در ایران دارای بعد اعتقادی است، قبل از اینکه شغل، حرفه و تخصص باشد. این وجه تمایز بین حفاظت از شخصیتها در ایران و جهان است. در ابتدای دههی 60 بسیاری از شخصیتهای نظام را از دست دادیم چرا که نوع تهدیدات بسیار متفاوت بود. تهدیداتی که توسط اشخاص امین و مورد حمایت مسئولان رخ میداد. یعنی مجموعه در چنین وضعیتی شکل گرفت.
امروز شرایط بسیار متفاوتی را تجربه میکنیم. مجموعههای حفاظتی ما در تمام ابعاد متحول شدهاند. میتوانم ادعا کنم که در بعد آموزش از دنیا جلوتر هستیم. یکی از استادان امنیتی و حفاظتی اروپایی زمانی که به ایران آمد و مدتی هم مهمان حفاظت بود، اعتراف کرد که برای آموزش نیروهای کشورش به مأموران و فرماندهان ما نیاز دارند. ما بهطور عملی بحث جلوگیری از ترور را تجربه کردیم اما در کشورهای اروپایی این موضوع بهصورت فرضی است.
براساس آنچه گفته شده است، حفاظت از برخی شخصیتها که بهنوعی مخالف مسیر انقلاب یا ولایت فقیه هستند، به عهده سپاه انصار قرار دارد. آیا این مسئله، در نوع اجرای مأموریت تأثیرگذار است؟
یکی از ابعاد حرفهای سپاه حفاظت انصارالمهدی این است که عاری از تمام خط و خطوط و گرایشهای سیاسی است. میدانید کسانی بودند که یار نزدیک امام بودند اما بعد از رحلت امام در مقابل تفکرات و راه ایشان ایستادند. بعد از عزل آقای منتظری، آقای عبدالله نوری بهصورت شبانه از طریق تلفنگرام به بنده گفتند که اگر تا فردا صبح یکی از تصاویر آقای منتظری در مجموعهی کل سپاه باشد، برخورد میکنم. حتی کنار رانندهی لودر نشست و گفت که دیوارهای پیرامونی اطراف خانهی آقای منتظری را خراب کنید. اما همین آقا بعدها مدافع آقای منتظری شد و به مخالف صریح انقلاب تبدیل شد. حفاظت چنین شخصیتی هم در تمام مقاطع به عهدهی ما بود. درزمانی که مردم انقلابی ما از آقای عبدالله نوری شکایت و گله داشتند و عصبانی بودند، وقتی به او هجوم میآوردند، محافظان با تمام توان از او محافظت کردند و کتک خوردند و زخمی شدند اما اجازه نمیدانند کسی به عبدالله نوری نزدیک شود.
محافظان ما در جریان فعالیتهایی که داشتند، از شدت فشار گریه میکردند. مادر یکی از محافظان به او گفته بود که باید از محافظت آقای نوری کنار بکشد اما او پاسخ داد که من باید به تکلیفم عمل کنم و تا زمانی که این مأموریت را دارم، به تکلیفم عمل میکنم. مادرش او را تهدید کرده بود تو را عاق میکنم. این محافظ پیش من آمد و بهشدت گریه میکرد. مدتی زمان برد تا او را جابهجا کنیم اما تا پایان مأموریت کارش را بهدقت انجام داد. حتی حفاظت از آقای گنجی هم به عهدهی ما بود. تمام این مشکلات در شرایطی بود که حداقل حقوق را میگرفتند. الحمدلله تا امروز هیچ محافظی تحت تأثیر گرایشهای فکری، سیاسی و حتی اعتقادی خود، قرار نگرفته است. خون دل میخورند اما به تکلیف عمل میکنند.
بهعنوان سؤال آخر، چرا بین سپاه حفاظت انصارالمهدی و مردم فاصله احساس میشود؟ چگونه باید این موضوع را حل کرد؟
به نظر میرسد حفاظت از شخصیت و مأموریتهای آن بهخوبی معرفی نشده و مردم نگاه درستی به آن ندارند. متأسفانه خود مجموعهی سپاه هم در معرفی کامل حفاظت از شخصیتها نتوانسته بهطور کامل به مأموریت خود عمل کند. این شناخت در بین مردم و در بین مسئولان، اهمیت بسیار بالایی دارد. مردم شناخت خوبی از مأموریتهای ما ندارند که ناشی از وجود عدم شناخت در بین مسئولان است. بسیاری از محافظان در مأموریتهای خود به شهادت رسیدهاند اما گمنام باقی ماندهاند. هنوز برخی از نهادهای متولی شهادت این عزیزان را تأیید نکردهاند. البته اخیرا مقررات و قوانین خوبی تعیین شده است اما درگذشته اصلا اینطور نبود.
نمیخواهم وارد این بحث شوم که کلیات سپاه پاسداران در نظام، واقعا مظلوم است اما مجموعهی سپاه حفاظت انصارالمهدی از همه مظلومتر است. در کشور تااندازهای نگاه کاملا منفی به مجموعهی سپاه انصار وجود دارد، چرا که این مجموعه را نمیشناسند و از وضعیت بچهها بیاطلاع هستند. نمیدانند که ما هم شهید دادیم و هم آزاده. بخش اعظمی از جانبازان ما برای اعلام درصد و تشکیل پرونده حاضر نشدند اقدام کنند. در همان روزهای اول جانبازی چنین تصمیمی گرفتند. درعینحال آمار بالایی از تعداد شهدا وجود دارد. درزمانی که تعداد کل نیروهای ما فقط 700 نفر بود، بیش از 330 نفر از آنها در دفاع مقدس شهید شدند. من به سهم خودم از جوانهایی مثل شما تشکر میکنم که باانگیزه و اعتقاد میخواهید این مجموعه را بشناسانید که واقعا کار ماندگاری است.
*میثم امینی – اردیبهشت96
منبع: ماهنامه همشهری پایداری
انتهای پیام/