به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، جاودانگی در همه ادوار تاریخی بشر از زمان هبوط آدم یکی از بزرگترین خواسته های انسان بوده است تا جایی که آدم ها برای رسیدنش دست به کارهای متفاوتی زده اند وحتی خط سیر تاریخ را هم جور دیگری رقم زده اند تا بعدها و آیندگان اسم آنها را در گوشه وکناری از حافظه شان نگهدارند.
شاید بشود گفت که این روزها «اهدای عضو» راهی است برای جاودانگی آدم های عصر ما، اتفاقی که انتهایش می شود نجات جان دیگران و ادامه زندگی آنها حتی بعد از مرگشان. پدیده ای که همه گیر شدن و گسترش آن در دنیا قدمت تاریخی چندانی ندارد اما با همه این ها و در این مدت کوتاه فرایند پیوند اعضا در دنیا توانسته جان آدم های زیادی را نجات دهد.
اولین عمل پیوند اعضا در ایران به سال ۱۳۱۴ برمی گردد اما با این حال هنوز که هنوز است آمار این حرکت خیرخواهانه در کشور ما با استانداردهای جهانی فاصله دارد. روز ۳۱ اردیبهشت ماه در تقویم ملی به عنوان روز ملی اهدای عضو نامگذاری شده است.
به بهانه همین روز در یکی از روزهای بهاری پای صحبت های آقای همتی نشستیم کسی که در تیم اهدای عضو به او و همکارانش کردیناتور می گویند یعنی کسی که واسطه بین دهنده و گیرنده عضو قرار می گیرد و از پروسه جلب رضایت و صحبت با خانواده بیمار مرگ مغزی تا انتقال و انجام پیوند هر دو طرف را همراهی می کنند. او در این گفت و گو از تلخی ها و شیرینی ها کارش برایمان حرف می زند.
آموزش جلب رضایت با مربیان اسپانیایی
«من روی بچه ها خیلی حساسم. همین چند وقت پیش یک بچه ۱۸ ماهه را از همدان برای اهدای عضو به تهران آوردم تا خود مقصد برایش اشک ریختم.
این تلخ ترین خاطره من تا به امروز بود.» تمام روزهای کاری افرادی که در تیم پیوند عضو کار می کنند پر است از اتفاقاتی که می تواند توامان برایشان اشک داشته باشد و لبخند. اشک برای آدم های از دست رفته و لبخند برای آنهایی که فرصت دوباره دیگری پیدا کرده اند برای ادامه زندگی.
آقا همتی یکی از همین افراد است او می گوید تا پیش از اینکه کوردیناتور اهدای عضو باشد چیزی نزدیک به ۱۸ سال سابقه فعالیت درمانی و پرستاری در بیمارستان را داشته است و حالا پنج سال است که مسئول رضایت گیری و انتقال بیماران مرگ مغزی برای اهداست.
« نحوه رضایت گیری دوره های آموزشی خاص خودش را دارد. ما حتی از اسپانیا مربیانی را داریم که به ایران می آیند و برای این کار به ما آموزش می دهند؛ کشور اسپانیا در زمینه اهدای عضو رتبه اول را دارد ولی کشور ما طی چند سال گذشته بااینکه در زمینه اهدای عضو ارتقا پیدا کرده ولی هنوز هم با چیزی که باید باشد فاصله زیادی دارد.»
نشانه ای ببینم، خانواده هم رضایت بدهد ما نمی دهیم
با وجود همه اطلاع رسانی هایی که در سال های گذشته درباره اهدای عضو انجام گرفته ولی هنوز هم این فرهنگسازی به قدر کفایت در بین مردم کشور ما صورت نگرفته است تا جایی که آقای همتی معتقد است:« خیلی ها فکر می کنند که همه مردم نسبت به اهدای عضو آشنایی دارند در صورتی که این طور نیست و مثلا عده زیادی می گویند ما آدم های زیادی را می شناسیم که توی کما بوده اند و برگشته اند.
این در حالی است که مرگ مغزی با کما کاملا با هم فرق دارند. یکی از وظایف ما در این کار تایید مرگ مغزی بیمار است کاری که ما به واسطه نوار مغزی آن را چک می کنیم یعنی حتی اگر خانواده بیمار هم به این موضوع رضایت بدهند ما اگر کوچکترین نشانه ای از علائم حیاتی فرد ببینیم خودمان اجازه به این کار نمی دهیم.»
فکر می کنند ما اعضای بدن خرید و فروش می کنیم
یکی از سوالاتی که در مواجهه با خانواده دهنده ها برای آقای همتی پیش می آید این است که از او می خواهند که بیاید برای مردم آن منطقه درباره اهدای عضو توضیح بدهد؛ چون هنوز هم در کشور ما مناطقی وجود دارد که از این اتفاق اطلاعات کافی ندارند.
«یکی از سوالاتی که از من بسیار پرسیده می شود این است که اگر بچه و خانواده خودت هم بودند اعضایش را اهدا می کردی؟ من هم در جواب می گویم که برای همه اعضای خانواده ام وحتی پسر شش ساله ام هم کارت اهدای عضو گرفته ام؛ اما یکی از مشکلاتی که در این رابطه ما با آن رو به رو هستیم اطلاعات نا کافی درباره اهدای عضو است علی الخصوص در شهرستان ها، به عنوان مثال ما با موردی رو به رو بودیم که خانواده بعد از اهدای عضو فرزندشان از ما خواستند که بیایم برای آدم های شهرشان توضیح دهیم که آنها اعضای بدن فرزندشان را نفروختند.
چیزی که در هیچ جای دنیا برای بیمار مرگ مغزی از لحاظ قانونی درست نیست یعنی شما امکان فروش ندارید بلکه فقط و فقط می توانید آن را اهدا کنید. در کشورهای دیگر شاید هزینه بیمارستان گیرنده را از او بگیرند ولی ما در ایران حتی چنین چیزی هم نداریم.»
مریضی که از شدت درد خودکشی کرد
وقتی از آقای همتی می خواهیم برایمان از حال و روز گیرنده ها و یا افراد حاضر در لیست انتظار بگوید. او برایمان از امیدی حرف می زند که دائم برایشان کمرنگ و پر رنگ می شود.
« شاید خیلی از مردم ندانند در همین لحظه آدم هایی در لیست ما قرار دارند که اگر تحت عمل پیوند قرار نگیرند تا یکی دو روز آینده از دست می روند.
مثلا ما کسی را داشتیم که در لیست پیوند کلیه قرار داشت و انقدر از دیالیز خسته شده بود که حتی دست به خودکشی زد یا حتی موردی بوده که خانواده اهدا کننده به پیوند رضایت داده اند و خانواده گیرنده امیدوار شده اند ولی روز عمل افراد دور و بر نظر اهدا کننده را تغییر داده اند و او را منصرف کرده اند.»
در این راه کتک هم خورده ایم
یکی از ویژگی های افرادی که در زمینه اهدا عضو فعالیت می کنند نداشتن زمان کاری مشخص است؛ تا جایی که آنها در هر زمانی که لازم باشد باید در محل حضور داشته باشند تا برای معاینه و یا نقل و انتقالات بیمار اقدام کنند؛ اما آقای همتی در کنار این ویژگی برایمان از سختی کارشان هم حرف می زند.
«پیش آمده که بارها در گیر و دار رضایت گرفتن و فراهم کردن شرایط برای بیمار حتی کتک هم خورده ایم. به خاطر می آورم که در تجربه اولم برای صحبت با خانواده فرد مرگ مغزی شده در یکی از شهرستان ها خانواده اش رضایت داده بودند.
ما داشتیم او را به تهران منتقل می کردیم که یکی از اقوام به خانواده او گفتند که این ها فرزندتان را می برند تکه تکه کنند که خرید و فروش داشته باشند.
پدر پسر هم وقتی شنید عصبانی شد، عصا برداشت و محکم زد توی سرم که من هم حالم بد شد؛ ولی نهایتا باز پسرهایش او را راضی کردند و ما رفتیم.»
آنهایی که رضایت نمی دهند به ما می گویند پشیمان اند
کسانی که با پدیده پیوند رو به رو می شوند چند دسته هستند کسانی که از همان ابتدا رضایت دارند، کسانی که مردد هستند و کسانی که رضایت نمی دهند؛ ولی مدتی بعد از اینکه این کار را انجام نداده اند پشیمان می شوند.
تا جایی که آقای همتی می گوید:«خیلی ها فکر می کنند که بیمار مرگ مغزی زمان زیادی دارد در صورتی که بعد از مرگ مغزی نهایت زمانی که با آن بشود قلب بیمار و سایر ارگان های او را اهدا کرد نهایتا یکی دو روز تا یک هفته است. برای همین در طول این سالهایی که من در این زمینه فعالیت داشته ام بیست درصد بیماران مرگ مغزی کارت اهدای عضو داشته اند.
عده دیگر هم کسانی بودند که به انجام این کار رضایت داده و خوشحال بودند و بعدها از ما برای اینکه با آنها صحبت کرده ایم تشکر می کردند؛ اما در این بین دسته دیگری هم هستند که مردد اند و این تردیدشان انقدر زمان می برد که بیمار مرگ مغزی از دست می رود. جالب است بدانید که ما حتی با خانواده هایی رو به رو هستیم که بعدا از رضایت ندادن پشیمان شده اند و به ما گفتند که چرا آن موقع بیشتر تلاش نکردید که رضایت ما را جلب کنید.»
منبع:مهر