به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سه اردوگاه را در بحث جریانهای سلفی در سوریه میتوان بیان کرد: یک جریان، اردوگاه معتدله یا وسطیه است، یک اردوگاه، اردوگاه سنتی و علمی است، (scientific و traditional ) و اردوگاه سوم، رادیکالیسم جهادی است.
تاریخ جریان سلفی در سوریه مشخص است. در حقیقت ابن تیمیه خود یک شخصیت سوری است و حرکتی را که انجام داد و احکام و فتاوایی را که صادر کرد بالاخره یکی از مبانی حرکت های بعدی جریان های سلفی و تکفیری بود. در دهه هشتاد حوادثی که در حما و حمص اتفاق افتاد و آن کشتار و دستگیری های گسترده ای که از سوی حاکمیت سوریه انجام شد، موجب شد یک رقیب بلامنازع حزب بعث به طور ظاهری از صحنه منازعات سیاسی و مبارزات سیاسی حذف شود، ولی این حذف موقتی بود و ریشه های این تفکر در جامعه باقی و نهفته ماند. هجرت بخش قابل توجهی از رهبران و منتصبین به این جریان به خارج از سوریه و به خصوص به عربستان، زمینه رشد فکر سلفی وهابی در بدنه مذهبی و دینی سوریه را ترغیب کرد.
در مطالعاتی که بنده انجام داده ام، سه اردوگاه را در بحث جریان های سلفی در سوریه می توان بیان کرد: یک جریان، اردوگاه معتدله یا وسطیه است، یک اردوگاه، اردوگاه سنتی و علمی است، (scientific و traditional ) و اردوگاه سوم، رادیکالیسم جهادی است. دو اردوگاه اول، مدرسه فکریشان نزدیک به اخوان است که در واقع با حرکت های مسلحانه جهت براندازی حکومت، خیلی همراهی نمی کنند. البته با اخوان، تفاوت هایی هم در معرفی اسلام سیاسی دارند. نمونه این جریان "حرکت المومنون المشارکون" به رهبری شیخ لویی الزعبی در درعا در جنوب سوریه است. جریان دوم یا جریان سنتی و علمی (scientific و traditional) هم در هدف با جریان سوم که سلفی جهادی است همراهی دارند. ولی در روش و تاکتیک با همدیگر اختلاف دارند حتی بعضاً در مواردی این جریان، لجستیک و کمک لازم را به جریان رادیکالیسم جهادی می دهد. کارشناسان اتباع این جریان را به دلیل طرفداری از محمد بن سرور، جنبش سروریون می گویند. نمونه این جنبش احرارالشام است. گروه سوم یعنی جهادی های رادیکالیسم را می توان به دو جریان تقسیم کرد؛ یک جریان سلفی های جهادی محلی یا ملی یعنی متعلق به داخل سوریه هستند. یک دسته، جریان های فرا ملی یا مهاجرین.
عرض کردم مثلاً ما احرارالشام را یا بخش قابل توجهی از جبهۀ النصره، از طیف اول و داعش، القاعده و جریان های دیگر را که عمدتاً از خارج آمده اند را در طیف دوم تقسیم می کنیم. برای جریان اول، بستر مناطق ریفی بهترین بستر برای ترویج این فکر بود. حالا من دلایل را که بخواهم اشاره بکنم که چرا شکل گرفت، آن جا عرض می کنم که این مناطق ریفی بسیار مورد استفاده ی روحانیون وهابی که برای تبلیغ از عربستان به سوریه آمدند و دولت سوریه هم غفلت کرد و آنها به تبلیغ و ترویج فکر وهابی پرداختند. در واقع یکی از علت های اوج گیری تفکر تکفیری و سلفی، همین مسئله غفلت دولت سوریه از نقشی بود که روحانیت وهابی در قبل از بحران انجام داد و باعث ترویج و فراهم شدن بستر شکل گیری یا به اصطلاح عرب ها حاضنه شعبی این جریان ها شد. به عنوان نمونه، شما تصور کنید در یک منطقه ای یک جریان مسلح با تفکر سلفی می آید در آن جا مستقر می شود و هیچ اتفاقی برای آن نمی افتد، یعنی هیچ واکنش مردمی علیه این جریان را در آن جا شاهد نیستید. مثلاً ادلب در فاصله کمتر از چهل و هشت ساعت این استان به دست همین گروه های مسلحی که عمدتاً ریشه و منشأ فکری آنها وهابی است، سقوط می کند ولی شما کوچک ترین اعتراض مردمی را نمی بینید. بالاخره این فعالیت هایی که جریان وهابی در طول سالیان گذشته انجام داده، بستر را برای حضور جریان های مسلح فراهم کرده است.
عمده این جریان های تکفیری، روی یک سری اصول اتفاق نظر دارند؛ اول، منتخب بودن به عنوان شعب الله المختار؛ اینها خود را قوم برگزیده می دانند. دوم تعلق به ارض موعود. شما همین داعش را ببینید، منطقه دامق در استان رقه را سرزمین وعده داده شده می داند. اصل دیگر، بقیه امت را در خدمت خود گرفتن، یا خشونت به عنوان برگه ی رسیده از جانب خداوند متعال؛ یعنی خداوند متعال امر کرده که «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنۀ». اصل دیگر انعزالی بودن این هاست آنها شعاری دارند تحت این عنوان که «تعیش فی العزله فی جمیع المجتمعات» یعنی در هر جامعه ای که هستی گوشه گیری بکن! بنیه های فکری دیگری هم هست که می توان احصاء کرد.
درباره تقسیمی که عرض کردم محلی و فرامحلی، در میدان تناقضات و اختلافاتی بین این دو جریان شکل گرفته است. در ابتدای تحولات، جریان ملی احساس می کرد که مهاجرین می توانند در جهت تحقق اهداف حرکت به آنها کمک کنند ولی به مرور باعث شد که اختلاف نگاه پیش بیاید و انشقاق ایجاد شود . محلی ها به این تصور رسیدند که مهاجرین بیش از آن که کمک کننده باشند، باری بر دوش انقلاب هستند. به همین خاطر در نقاط مختلف شاهد این هستید که درگیری پیش می آید یا در دعوت ابوبکر بغدادی، آقای محمد جولانی مخالفت می کند؛ می گوید تو اصلاً سوریه را نمی شناسی، با جامعه سوریه آشنا نیستی. رفتار و آگاهی نداشتن نسبت به شاکله های اجتماعی سوریه باعث شده که روند گرایش جامعه به ما کاهش پیدا بکند و با مشکل مواجه شویم.
حتی به عنوان مثال می گویند در بحث حلب، یکی از علت های سقوط این شهر نوع رفتاری بود که مهاجرین داشتند و این واقعیت دارد یعنی قبل از حوادث حلب، ترکیه به خاطر این که با مشکلات جدی در شمال با کردها مواجه شده بود، دستورالعمل صادر کرد که نیروها حلب را تخلیه کنند و به سمت منطقه الباب برای دفاع از منافع ترکیه در برابر کردها بروند. به همین خاطر آنها معتقدند صحنه حلب پشتوانه ی خود را از دست داد و همین امر باعث سقوط حلب شد. یا این که نحوه رویکرد این ها باعث انشقاقات زیادی در بدنه ی جریان های داخلی سوریه شد؛ یعنی خیلی از عناصر ارتش آزاد یعنی افسران سوری، رفتند جذب گروه هایی مثل داعش شدند. یا این که می گفتند شما اقلیت های مذهبی و دینی را که مورد تهدید قرار می دهید، برای ما مشکلاتی ایجاد کرده است. یا تهدیدی که کشورهای دیگر را می کنید این تهدید باعث شده است که در واقع به اصطلاح شرایط انقلاب را برای حمایت خارجی از ما سخت می کند.
دلایل رشد این تفکر در سوریه را به دو دسته تقسیم کرده ام یکی دلایل کلی و عمومی است و یکی هم دلایل اختصاصی، که خاص سوریه است. در رابطه با دلایل عمومی می توانیم از حوادث مصر یاد کنیم و رفتاری که سادات داشت در رابطه با جریان های اسلامی تند؛ یعنی استفاده از جریان های اسلامی تند علیه ناصریست ها انجام داد، یکی از علت های دیگر در واقع به همین منطقه بر می گردد که حوادث افغانستان است. رسانه های جهان عرب و توسعه ماهواره و برنامه های دینی آن، خیلی در رشد این فکر سلفی تأثیرگذار بود. حتی یکی از علل تعمیق و ترسیخ حوادث سوریه، همین رسانه ها بودند که در واقع سناریوسازی می کردند و بر اساس آن سناریو طراحی هایی انجام می شد و سیاست دولت ها و کشورها را براساس آن مدیریت می کردند. شما جامعه سوریه را اگر در بیست سال گذشته می دیدید با جامعه سوریه در اول بحران، زمین تا آسمان از نظر ظاهر مذهبی متفاوت بود یعنی به شدت بحث گرایش به دین، حضور در مساجد، آموزش های دینی رشد کرده و کاملاً این قصه محسوس بود. البته رفتار حاکمیت را در بخش دلایل خصوصی عرض می کنم.
سیطره مؤسسات خیریه افراط گرا بر جوامع فقیر و بذل اموال و تبلیغ افکار افراطی نیز یکی دیگر از علل رشد افراط گرایی و اندیشه سلفی بود. بحث پبروزی انقلاب اسلامی را اشاره کردند، یک نکته ای را من این جا مناسب است خدمت شما عرض کنم، ببینید، جمهوری اسلامی ایران وقتی که شکل گرفت و در کنار آن مقاومت را شکل داد این دو پدیده، یک ویژگی های خاصی را در افکار عمومی جهان اسلام عرضه کرد. یک حاکمیت مقتدر و پای کار، که در واقع با قدرت های جهانی منافسه و رقابت می کند و کم هم نمی آورد. در کنار آن یک جریان مقاومتی است که در آزمایش های مختلف، موفق بیرون آمده و توانسته دوره طولانی شکست هایی که اعراب تجربه کردند را جبران کند. جریان مقابل این فکر یعنی تفکر سلفی و وهابی نزد افکار عمومی خود دچار چالش شد؛ بنابراین در صدد یافتن جایگزین بود. جایگزین آن همین جریان های تند افراطی شدند. در یک مقطع، در سال ۲۰۰۶ که بنده سفیر ایران در لبنان بودم، بعد از جنگ سی و سه روزه، موقعی که حزب الله بیروت را برای حمایت از زیر ساخت های مقاومت تسخیر کرد، سعودی ها تهدید کردند که اگر حزب الله از خیابان ها خارج نشود، جریان هایی را به میدان می آوریم که ده برابر قدرت حزب الله قدرت داشته باشد، منظورشان همین گروه القاعده و گروه های تکفیری بود. از این رو است که بعد از آن، ما شاهد حوادث اردوگاه نهر البارد هستیم که همین گروه های مورد حمایت سعودی، با ارتش لبنان درگیر می شوند. یعنی در واقع همین یافتن جایگزین است که سعودی ها در صدد رفع این کاستی خود نزد افکار عمومی بودند.
دلایل اختصاصی را هم من خیلی سریع خدمت شما عرض کنم. درگیری دولت سوریه با اخوان و مهاجرت تعدادی از رهبران این جریان به عربستان و آموزش افکار وهابی؛ کاستی و کم کاری دولت سوریه در ممانعت نکردن از تبلیغ و ترویج فکر وهابی در جوامع روستایی، حوادث عراق و به کارگیری اهرم و گروه های سلفی تکفیری از سوی دولت سوریه علیه آمریکا هم نکته مهمی است. بعد از اشغال عراق و سقوط صدام، دولت سوریه خیلی با این وضع همراهی نمی کرد. به همین خاطر، سوریه یک کانال ارتباطی شد بین جریان های تند افراطی که در اردوگاه های فلسطینی در لبنان به خصوص اردوگاه نهر البارد، آموزش می دیدند و در عراق علیه نیروهای امریکایی عملیات می کردند. خود این وضعیت کانالی را برقرار کرده بود و همین موضوع باعث رشد این جریان ها از یک سو و از سوی دیگر باعث حضور این جریان ها در داخل خاک سوریه شد. خدمت شما عرض شود. این در واقع عمده ی دلایلی را که به نظر من می رسید که در این جلسه خدمت شما عرض بکنم بود. چون در عنوان نشست مسئله پیامدها نیز آمده است، من فکر می کنم ما دو پیامد فکری و پیامد ژئوپولتیک را با رشد این جریان های تکفیری در منطقه را می توانیم متصور شویم:
ایجاد شکاف در رویکرد اسلامی در منطقه جزء پیامدهای فکری، دو قطبی ساختن جوامع اسلامی، رشد منازعات فکری مذهبی، کاهش جذابیت اسلام گرایی، متزلزل ساختن پایه های فکر دینی، عادی شدن ترور و خشونت تحت لوای اسلام. البته نکته ای در این قسمت عرض کنم که مهم است، بالاخره ما در سوریه درست است هزینه های مختلف پرداخت کرده ایم، ولی اگر به بحران سوریه از بعد مثبت نگاه کنیم یکی از نکات مثبت آن این است که چهره ی اسلام آمریکایی در این تحولات به نمایش گذاشته شد. یعنی این چیزی که حضرت امام (رحمت الله علیه) از ابتدای انقلاب می فرمودند که بین اسلام آمریکایی و اسلام اصیل تفاوت وجود دارد، در اینجا نمایان شد. چه هزینه هایی باید پرداخت می شد که در واقع این را ما به افکار عمومی دنیا ثابت کنیم که این اسلام آمریکایی چه اسلامی است این جا این اسلام خشن چهره خود را به افکار عمومی دنیا به نمایش گذاشت.
پیامدهای ژئوپولتیک رشد تفکر تکفیری، غافل شدن جهان اسلام از خطر رژیم صهیونیستی به عنوان مهم ترین دغدغه جهان اسلام، هرز رفتن توان محور مقاومت، استمرار و ریشه دواندن فکر تکفیری در منطقه که این بسیار خطرناک است، همچنین تثبیت این جریان از سوی نظام سلطه در منطقه با هدف به چالش کشاندن جمهوری اسلامی ایران، این جا داخل پرانتز عرض کنم یکی از گزینه هایی که الآن در بحث پسا داعش مطرح است این است که کارکرد داعش را تغییر بدهند. داعش حفظ شود ولی کارکرد آن تفاوت کند، به عنوان مثال کوچ دادن این ها به مناطق جدید برای ایجاد بحران های جدید. یکی از گزینه ها این است که در حدود مرزی سوریه و عراق منطقه ی حایلی ایجاد کنند با هدف دور نگه داشتن ایران از غرب آسیا، این موضوع در واقع یکی از اهداف جنگ در سوریه است که ایران را از محور مقاومت دور کنند ببینید به هر حال ما یک برخورد سخت افزاری با این جریان های تکفیری داریم که در میدان اتفاق می افتد. یکی هم برخورد نرم افزاری است که خیلی مهم است. ماندن فکر تکفیری در منطقه برای منطقه خطرناک است. بایستی روی آن کار شود، چه کاری باید انجام شود که در واقع مهم تر از برخورد اولی است. در سوریه مجموعه ای از علمای اهل سنت هستند که سنتی هستند از شیخ مرحوم رمضان بوطی بگیرید تا آقای شیخ فرفور تا عبدالکریم البزم این افراد بعضا گرایش های سلفی دارند. ما را هم به عنوان شیعه قبول ندارند ولی موافق این حرکت مسلحانه علیه حکومت هم نیستند، باید از ظرفیت اینها استفاده کرد، یکی از کارهایی که می توان انجام داد این است که تغییرات مطلوب را در مناهج درس دینی در سوریه انجام گیرد. یکی هم تبیین فقهی این مسائل مستحدثه ناشی از بحران است که گام هایی برداشته شده است.
یک کنفرانس در قم برگزار شد یک مجموعه چهار جلدی را وزارت اوقاف سوریه تحت عنوان فقه الازمه تدوین کرد که ما هم کمک کردیم که در مقابله با فکر فقهی این جریان هاست. کج سلیقه گی این است که در این کتاب فقه الازمه شما بیایید یک روحانی شیعه مقاله بزند، همه چیز به هم می ریزد این فکر را باید با روحانیون اهل سنت با ادبیات خاص خود پاسخ بدهد. این مجموعه با این نگاه طراحی شد و اثر خیلی بالایی هم گذاشت. این نوع کارها بایستی ادامه پیدا بکند، من از نشست های قم اثر این کار را بیشتر می بینم. اثر قم می تواند در جهان اهل سنت اثر معکوس داشته باشد.
منبع: دیپلماسی ایرانی