به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، نیروها و رهبران جدید سیاسی در چند دهه اخیر توانسته اند با طرح شعارهای پوپولیستی، موفقیت های قابل توجهی هم در فرایندهای انتخاباتی در کشورهایی نظیر فرانسه، ایتالیا، اتریش و ایالات متحده (پیروزی دونالد ترامپ) کسب کنند.
ترکیبی از فرصت های ساختاری مناسب و بهره برداری های فرصت طلبانه رهبران پوپولیست، موجب شده جریانات راست پوپولیست در برخی کشورهای اروپای غربی همچون فرانسه، سوییس و دانمارک آرای قابل توجهی به دست آورند و در برخی کشورها مانند ایتالیا، استرالیا و هلند برای اولین بار در کابینه دولت حضور داشته باشند.
ترکیبی از وعده ها و شعارهای عوام فریبانه نظیر دموکراسی کامل و حقیقی، حاکمیت مردم، نجات مردم و دموکراسی از تهدیدهای ساختگی، گفتار شدیدا خصمانه در قابل احزاب حاکم و سیاست های آن ها و محدود کردن ورود مهاجران، تبلیغات انتخاباتی آن ها را شکل داده و می دهد.
بازگشت پوپولیسم به صحنه سیاسی کشورهای اروپای غربی و ایالات متحده- که از آن به نئوپوپولیسم تعبیر می شود- ریشه در شکست احزاب سنتی در پاسخ کافی و مناسب به مسائلی چون جهانی شدن اقتصاد، هویت و فرهنگ، سرعت و مسیر ادغام یا جدایی طلبی در اتحادیه اروپا، مسئله مهاجرت و حضور گسترده مهاجران، افول اهمیت ایدئولوژی ها و سیاست طبقاتی، کاهش علاقه مردم به مشارکت سیاسی و بدبینی و عدم اعتماد شهروندان به سیاستمداران دارد.
از این منظر، پوپولیسم یک درک مبهم از دموکراسی است که بر عناصر دموکراسی مستقیم مانند رفراندوم تاکید دارد تا ساختارهای دموکراسی نمایندگی. مردم باید حاکم بر سرنوشت خودشان باشند و نهادهای میانجی مانند احزاب سیاسی و پارلمان ابزارهای ثانوی بوده و موانع تحقق دموکراسی حقیقی هستند.
فهم مسئله ترامپ
برآمدن ترامپ هم به عنوان شخصیتی سیاسی و هم به عنوان برآیند نوعی ساخت سیاسی- اجتماعی که درصدد بازنمایی هویتی جدید برای خود است، موجب شکل گیری ایده های متفاوتی در روزهای اخیر شده است. ایده هایی که در میانه فقدان پیش بینی و تحلیل، تا واکنش اضطراب آلود قابل دسته بندی هستند. عده ای از یکسو هنوز در شوک انتخاب او هستند و بر پیش بینی ناپذیری پیروز ترامپ تمرکز کرده اند. شاید آن ها قصد درک این واقعیت را ندارند که ترامپ کار خود را آغاز کرده.
در نتیجه باید بپذیریم در غیاب ابزارهای تحلیلی برای پیش بینی چنین امری، واقعیت ها منتظر ما نمی مانند و پیش می روند! بیشترین اعضای این طیف، دانشگاهیان هستند و با هدف اعاده حیثیت از خود، پدیده ترامپ را امری غیرقابل پیش بینی می دانند که امکان درک و پیش بینی آن میسر نبوده است. هر چند افرادی از سیاستمداران بین المللی نظیر خانم موگرینی هم در این طیف قرار می گیرند که به این امر پیش بینی ناپذیر اذعان داشته اند.
از سوی دیگر، طیف گسترده ای از دیدگاه ها وجود دارد که با اتخاذ نگرشی تحقیرآمیز، واکنشی یا اضطراب آلود درصدد فهم رفتارها و رخدادهای در حال ظهور هستند. رفتارها و رخدادهایی که می تواند موجب شکل گیری روند هایی جدید در فضای بین المللی شود. این که سرنوشت ناتو چه خواهدبود؟ سرنوشت برجام به کجا منتهی خواهدشد؟ نوع مواجهه ایالات متحده و ایران چگونه خواهدبود؟ پیمان های منطقه ای نظیر نفتا و اوپک چه سرنوشتی خواهند داشت؟ در این طیف که فراوانی آن بیشتر از دسته اول است، می توان افراد مختلفی را از سیاستمداران و بازرگانان تا اقتصاددانان مشاهده کرد.
درک هویت ترامپ
اما به نحوی عجیب آنچه در بحث های جاری مغفول می ماند، درک خود ترامپ اس! درک این که او کیست و چه چیزی در ذهن می پروراند؟ ایده اصلی او در رابطه با مسائل مهم چیست؟ ظرفیت های شناختی او چگونه است؟ چه چیزی شخصیت او را ساخته و می سازد؟ چگونه می توان رفتار او را درک، تحلیل و پیش بینی کرد؟
بدون شک، شخصیت ترامپ با عناصر کاریزمای قوی و گفتاری پوپولیستی، عنصر تعیین کننده ای در انتخاب وی- بدون پشتیبانی و همراهی اعضای برجسته حزب جمهوریخواه- بوده است.
ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است
علاوه بر عوامل شخصیتی، تاکید بر مولفه هایی نظیر فاسد و ضعیف بودن مقامات فعلی، محوریت دادن به مردم و ادراکات و هیجانات آن ها، بدبینی به احزاب سیاسی در قالب چپ و راست، متهم کردن رسانه ها به جانبداری از حزب حاکم، اعتماد به تئوری توطئه، انتقاد تندروانه از نخبگان سیاسی حاکم و دروغگو و فاسد خطاب کردن آن ها یا همان شکل دادن دوگانه ما در برابر دیگران از جمله نخبگان فاسد حاکم، زبان ساده و عوامانه با لفاظی سیاسی، القای بحران و فاجعه جلوه دادن وضع موجود که وضعیتی طبیعی است با لیستی از بحران های ساختگی و فقدان برنامه دقیق، همه از عناصر پوپولیسم است. در چهارچوب تفکری نظامند و راهبردی، عناصر اصلی تفکر ترامپ را می توان چنین برشمرد: تاکید بر ملی گرایی: ملی گرایی که عنصر کلیدی ایدئولوژی راست افراطی است، دولت را شامل و برای بومیان خودی ها) می خواهد باید با غیرخودی ها، به مثابه دشمن برخورد شود. یک دولت- ملت تک فرهنگی و خالص (Mudde، 138: 2007). موضوعات اقتصادی- اجتماعی برای این احزاب، ترکیبی از ناسیونالیسم و بیگانه ستیزی است که می توان آن را به مثابه نوعی سیاست ارجحیت ملی یا شوونیسم رفاهی توصیف کرد.
از این منظر، سیاست های اقتصادی این احزاب، تا حدودی تابه برنامه های فرهنگی- اجتماعی آن ها در چهارچوب حمایت گرایی ملی و اقتصادی یا ترکیبی از آنان است. پیامد این امر در فضای بین المللی، سقوط بورس های جهانی، افزایش نرخ بهره و اعتبار اوراق قرضه ملی در ایالات متحده، کاهش ارزش یورو، افزایش قیمت دلار، افزایش قیمت طلا و کاهش قیمت نفت است.
محوریت تفکر سیاه و سفید: پوپولیسم را باید گفتمانی دارای جهان بینی مانی گونه یا دوانگار دانست که در دوران های بحرانی، اراده مردم را به عنوان خیر معرفی می کند و نخبگان توطئه گر (اقلیت) را به عنوان مظهر شر می شناسند. همچنین این گفتمان و جهان بینی را در تضاد با جهان بینی پلورالیستی ارزیابی می کند که بر اجتناب ناپذیری و مطلوبیت تکثر و تفاوت دیدگاه ها در یک دموکراسی تاکید می کند و از یک نظم دموکراتیک نهادینه و نهادهای میانجی حمایت می کند (Hawkins، 29: 2010)
طرفداری از «الگوی عدم حسن نیت ذاتی»: براساس آن ماهیت اصلی زندگی سیاسی را متعارض دانسته و قائل به نبرد خیر علیه شر هستند و به طور دائم احساس ناامنی، انعطاف ناپذیری و ناسازگاری دارند. مارگارت هرمن معتقد است که «رهبران پرخاشگر شدیدا اقتدارطلب هستند، پیچیدگی فکری اندکی دارند، به دیگران اعتماد ندارند، ملی گرا هستند و احتمالا بر این باورند که بر رویدادهایی که در آن حضور دارند تا حدی کنترل دارند».
بعدها هرمن براساس این پژوهش اولیه، کتاب تحلیل ویژگی رهبران را به رشته تحریر درآورد که در آن شخصیت به عنوان ترکیبی از هفت ویژگی: باور به توانایی خود برای کنترل رویدادها، پیچیدگی فکری، اقتدارطلبی، عدم اعتماد به دیگران، تعصب درون گروهی، اعتماد به نفس و وظیفه مداری در نظر گرفته می شود. این امر در حوزه سیاست داخلی منجر به گسترش تضادهای اجتماعی و در سطح بین المللی به گسترش بحران میان ایالات متحده و برخی دولت ها نظیر چین و ایران می انجامد.
داشتن توهم خودبزرگ بینی و داشتن قدرت مطلق که نشان دهنده «امیال کودک پرورش نیافته و از لحاظ هیجانی ضعیف» است. گفتارهای نیندیشیده، هیجانی و متناقض، تعرض به حقوق دیگران و احساس کنترل بر آن ها شواهد وجود چنین امری در شخصیت ترامپ است. در چنین شرایطی، دونالد ترامپ، دوست یا دشمن دائمی ندارد، بلکه هیجان دائمی دارد! امکان ظهور نشانگان شخصیت دوقطبی که به صورت فعال- منفعل، خودشیفته- نوع دوست، شکاک- قاطع و شیدا- افسرده [اختلال روانی دوقطبی] قابل مشاهده است.
باربر در کتابی با عنوان تحلیل تطبیقی روسای جمهور آمریکا: پیش بینی عملکرد در کاخ سفید، این دسته از روسای جمهور ار افراد خطرناکی به شمار می آورد، زیرا تمایل به مکرر کاری و پرخاشگری داشته و به حدی یکدنده و انعطاف ناپذیر هستند که باری خود و کشور فاجعه به بار می آورند.
باربر ادعا می کند که بین روسای جمهور اخیر، ریچارد نیکسون، و لیندون جانسون هر دو افراد فعال- منفی گرایی بودند که با یکدندگی سیاست های خود را پیش ی بردند که در نهایت باعث سقوط آن ها به ترتیب به دلیل رسوایی واترگیت ویتنام شد. در سال 1970 نیکسون تصمیم گرفت با حمله به کامبوج جنگ ویتنام را گسترش دهد و به این ترتیب در دام سیاستی افتاد که منجر به شکست وی شد. او هم مانند جانسون مبتلا به پارانویا بود و توطئه گران و دشمنان را در همه جا می دید. هر دوی آن ها در تنهایی مطلق به دوران ریاست جمهوری خود پایان دادند.(هاوتن، 1393)
احساس رسالت تاریخی برای بازگرداندن عظمت به ایالات متحده و اعاده عصر از دست رفته: پوپولیسم به عنوان یکی ایدئولوژی، نه یک رویه و روش سیاسی؛ جامعه را به دو گروه همگون (بومی) و ناهمگون (مهاجران) یا مردم پاک در برابر نخبگان فاسد تقسیم می کند و تاکید می کند سیاست باید بیان اراده عمومی مردم باشد. دموکراسی پوپولیستی چیزی نیست جز اهمیت بیشتر به این اراده عمومی و نه حتی حقوق بشر یا تضمین قانونی آن.
در واقع از این منظر، پوپولیسم یک ایدئولوژی است که مردم (مردم این جاباضیلت و همگون تصویر می شوند) را در تقابل با نخبگان فاسد به عنوان دیگری مجسم می کند و نخبگان حاکم را به تلاش در جهت مرحوم ساختن مردم صاحب حاکمیت از حقوق، ارزش ها، پیشتر، هویت و صدا متهم می کند. (Albertazzi and McDinnell، 3: 2008)
دگرستیزی و تلاش برای حذف غیریت، به ویژه در رابطه با مهاجران (به ویژه مکزیکی ها، چینی ها، یهودیان و مسلمانان): از لحاظ داخلی، هر چقدر این جریان قدرت بیشتری بگیرد، به همان اندازه عرصه برای مهاجران به ویژه مسلمانان تنگ تر خواهدشد و از آن جا که این حزب مانند سایر جریانات راستگرا، فضای عمومی را شدیدا با تبلیغات عوامانه علیه مهاجران مسموم می کند، این مسئله می تواند به گسترش هرچه بیشتر اسلام گرایی سیاستی تندرو در فرانسه منتهی شود و موانع جدی را برای پروسه ادغام مهاجران مسلمان در فرهنگ و جامعه فرانسوی ایجاد کند. از طرف دیگر، تقویت نیروهای افراطی هم می تواند به گسترش فعالیت های خشونت بار و تروریستی و بحران مضاعف منتهی شود.
آینده ترامپ چگونه خواهدبود؟
در این نوشتار، 10 دلیل اصلی برای بروز ترامپ گیت ارائه خواهدشد.
قدرت عوامل ساختاری- نهادین در برابر شخص گرایی ترامپ: ساختارسیاسی در ایالات متحده در دو قرن گذشته، دارای ماهیتی نهادین و استوار بوده که بیش از آنکه بازتاب دهنده قدرتش شخصی باشد، منعکس کننده قدرت عوامل بوروکراتیک و سازمانی بوده است. به نحوی که همواره از تعیین کنندگی راهبردهای بلندمدت سخن گفته شده که همه روسای جمهور صرف نظر از تفاوت ها در نوع شخصیت، همواره مقهور آن شده اند.
سخنان اوباما اندکی پیش از ترک کاخ سفید مبنی بر ناگزیری ترامپ از پذیرش قواعد از پیش تعیین شده، شاهدی بر این مدعاست. اما ترامپ از پذیرش قواعد از پیش تعیین شده، شاهدی بر این مدعاست. اما ترامپ به نحوی عمل کرده که به نظر می رسد با تاکید بر اهمیت قدرت شخصی خود در جدال با چنین ساختاری قرار داده است. ساختاری که در نهایت او را زیر چرخ های خود خرد خواهدکرد. عقل سلیم می گوید که دن کیشوت هنگامی که با شمشیر چوبی به جنگ آسیاب های بادی غول آسا می رود، پیش تر عرض خود برده است!
ضعف های شخصیتی (بخوانید: گاف های!) ترامپ: شواهدی وجود دارد که ترامپ هنگام حضور در روسیه برای شرکت در مراسم زیباترین دوشیزه سال و در جریان تعاملات اقتصادی، دچار اشتباهاتی شده که به رغم آن که جنس این اشتباهات را نمی دانیم، اما پذیرفته شده که رخ داده است. اعمال نفوذ روس های در فرایندهای انتخابات و تلاش های ترامپ برای جلب همکاری پوتین با هدف سرپوش گذاشتن بر چنین مسائلی است.
پایان زودهنگام سرخوشی ناشی از هیجان طلبی و آغاز دوران دشوار و مسئولیت پذیری و پاسخگویی: هیجان طلبان در عرصه سیاسی شروع کننده های خوبی هستند که با مهارت مرزهای متمایزی از هویت و کیش شخصیت برای خود می آفرینند. اما پس از چندی که هیجان فروکش کرد، دورانی از اضطراب آغاز می شود که تاوان سرخوشی های اولیه است. این امر موجب می شود هیجان طلب ها به همان سرعت که ظهور می کنند، سقوط کنند. زیرا، دشواری های ناشی از کار و ضرورت پاسخگویی به تقاضاها بیش از پیش آشکار می شود و نمی توان ناتوانی کارکردی را با هیجان مستمر پوشش داد.
ناتوانی در ارتباط یابی موثر با رکن چهارم دموکراسی و از دست دادن حمایت رسانه ها و مطبوعات: از دیدگاه ترامپ، رسانه ها نماد خیانت و توطئه هستند. زیرا نمی توانند او را به عنوان تنها ستاره میدان بپذیرند و در خدمت او عمل کنند. اقتدارطلبانی نظیر ترامپ همه چیز و از جمله رسانه ها را به عنوان بنگاهی تلقی می کنند که باید انعکاس دهنده توانایی های خارق العاده او باشد!
مردم ایالات متحده یک رییس جمهور بد قوی را رییس جمهور خوب ضعیف ترجیح می دهند. اما آن ها خواهندفهمید که ترامپ، یک رییس جمهور بد ضعیف است که با تمارض به قهرمان گرایی، آن ها را فریب داده است. رییس جمهوری که خود را در برابر بن بست هایی می بیند که قدرت مانور او را روز به روز کاهش می دهد و اقدامات شتابزده او را به بن بست می کشاند.
ذهن و زبان ساده ساز و ناتوانی در اقناع افکار عمومی: ناتوانی ترامپ در فهم پیچیدگی های سیاسی و ارائه تحلیل های غیردقیق نظیر اعلام عملیات تروریستی در سود، موجب کاهش روزافزون محبوبیت او خواهدشد. به نحوی که ترامپ در درازمدت نمی تواند دوستان اطراف این خود را نگه دارد و در پایان به عنوان «رییس جمهور تنها» مجبور خواهدشد کاخ سفید را ترک کند. بیش فعالی ترامپ در واکنش به رویدادها، موجب اتخاذ تصمیم های نیندیشیده و موضع گیری های نسنجیده خواهدشد.
خودشیفتگی و خودبزرگ ببنی و عدم بهره گیری از نظارت کارشناسان و مشاوران که زمینه را برا ظهور شخصیت اقتدارگرا فراهم ساخت. دروغگویی و طفره روی از واقعیت ویژگی اصلی رهبران پوپولیست است. رهبرانی که تمایل دارند با داستان سرایی و خیال بافی های فانتزی، محبوبیت خود را حفظ کنند. اما آن ها در درازمدت می یابند که لو رفته اند و نمی توانند مردم را بر پایه آمارهای غیرواقعی یا دروغ متقاعد سازند.
فشارهای مستمر و از دست دادن احساس کنترل و ظهور
علائم فروپاشی روانی: در شرایطی که ترامپ از چند جبهه و در قالب پیام های متناقضی (پوپولیست، جنگ طلب، دموکراسی و فاسد) مورد حمله قرار گیرد، دچار اختلال در تفکر و رسیدن به آستان فروپاشی روانی می شود. ترس تهاجمی و میل به بقای ترامپ موجب خواهدبود که بدترین اشتباهات را در رویارویی با مخالفان مرتکب شود.
بایسته های راهبردی
در شرایط کنونی، تحلیل مسئله ترامپ به جای توصیف و ارائه نگرش های کاربردی ضرورت دارد. از این رو، باید از موضعی راهبردی به انتخاب ترامپ به عنوان رییس جمهور ایالات متحده پرداخت. برخی تحلیل گران معتقدند عملکرد روسای جمهور ایالات متحده بیشتر تحت تاثیر رویدادها و شرایط پیش آمده است تا تحت تاثیر شخصیت آن ها (موقعیت گرایی).
بنابراین، صرف نظر از آن که چه کسی رییس جمهور است، معمولا شرایط کاری- به خصوص شرایط اقتصادی- بیشترین تاثیر را در موفقیت یا ناکامی روسای جمهور دارد. به عنوان مثال، جرالد فورد و جیمی کارتر بدشانس بودند که زمانی تصدی امور را به دست گرفتند که اقتصاد جهانی دچار بحران شده بود، ولی رونالد ریگان پس از سال 1982 و در زمانی که اوضاع اقتصادی جهان رو به بهبود بود، به ریاست جمهوری رسید.
همچنین، عامل شانس در «موفقیت» بعضی روسای جمهور دخیل است: روزولت زمانی به ریاست جمهوری رسید که طرفداران جمهوریخواه هربرت هوور به دلیل بحران اقتصادی عظیم دهه 1930 اعتبار خود را از دست داده بودند و روزولت توانست در آستانه جنگ جهانی دوم را نباید در این زمینه فراموش کرد؛ آن هم ویژگی های شخصیتی ترامپ است.
ترامپ در کارزارهای انتخاباتی نشان داد علاقه مند است بر تمام امور کنترل مطلق داشته باشد و هیچ چیزی خارج از دید او نباشد. بنابراین، می تواند او را در زمره روسای جمهور بیش فعال دانست که علاقه مند هستند حتی فرصت تصمیم گیری درباره جزییات را هم از دست ندهند! ذهنیت افرادی نظیر ترامپ آمیخته با یک رسالت ساده لوحانه برای راه انداختن چرخه تخریب و ساختن است.
این دسته افراد که اغلب دانش فنی- مهندسی دارند، معتقدند بهترین راه برای ساختن، نابود کردن است! از این رو، باید ضمن عطف نظر به تلاش های ترامپ برای بهم ریختن وضعیت کنونی در ایالات متحده، اعمال برخی سیاست های جدید با هدف تخریب زیرنظام های منطقه ای و تغییر موازنه در خلیج فارس را پیش بینی کرد.
سیاست صبر و انتظار تو ام با درک واقع بینانه- نه انفعال یا سکوت- برای انتقال زمینه های بحران و مواجهه ضروری است. درواقع، باید با هدف ارجاع تضادهای هویتی مورد نظر ترامپ به کشورهای عرب منطقه نظیر عربستان و قطر، رویارویی با یهودیان (بسیاری از ناسیونالیست های آمریکایی، مکزیکی تبارها، یهودیان را دشمن درجه یک خود می دانند وای امر در کمپین های انتخاباتی حامیان ترامپ قابل مشاهده بود)، خود را به عنوان محور تمایز و رویارویی، در کانون تضادها قرار ندهیم.
ایرانیان مقیم ایالات متحده به شدت از عملی شدن سیاست های ضدمهاجرت ترامپ در هراس هستند. در وضعیت کنونی، دولت می تواند با اتخاذ نگرشی راهبردی، تلاش های خود را برای بازگشت ایرانیان مهاجر بازبینی کند و از ظرفیت های مادی و معنوی آن ها برای کشور بهره گیرد. سیاست های اعلانی ترامپ علیه ایران به شدت خصمانه و جنگ طلبانه خواهدبود و تلاش خواهدکرد تا مانع از تحقق برجام شود.
در این رابطه، امکان وضع تحریم های جدید از سوی ایالت ها، اعمال سیاست های سختگیرانه تر در رابطه با ورود ایرانیان به ایالات متحده و انجام اقدامات تنش آفرین نظیر برگزاری سمینارها، و همایش های ضدایرانی (با تمرکز بر بحث های قومی و حقوق بشری)، اعطای کمک مالی سالیانه به گروه های معارض نام (نظیر آن چه در دوران کلینتون و بوش پسر وجود داشت)، تلاش برای کاهش اعتبار جایگاه اقتصادی ایران در نظام بین المللی و تضعیف ارزش ریال وجود دارد.
با توجه به نقش تاثیرگذاربودن پوتین در فرایندهای انتخاباتی ایالات متحده و حمایت از ترامپ، می توان شاهد نزدیکی بیش از پیش دیدگاه های روسیه و ایالات متحده بود. این امر می تواند موجب ایفای نقشی دوگانه از سوی روس ها در رابطه با ما شود: الف. براساس شواهد و تجارب تاریخی (نظیر دوران تحریم)، نزدیکی روسیه و ایالات متحده به یکدیگر به معنای اتخاذ سیاست های مشترک، وجه المصالحه قرار گرفتن منافع ملی ایران و نادیده گرفتن نقش جایگاه ایران و امکان کاهش اثرگذاری ما در معادلات منطقه ای شود.
شاید مذاکرات صلح سوریه در قزاقستان نمونه اولیه چنین رویکردی است. ب. روسیه تلاش کند از اختلافات میان ایران و ایالات متحده، فضای جدیدی برای نقش آفرینی ایران ایجاد کند. این فرض کمتر محتمل به نظر می رسد.
پیروزی ترامپ در ایالات متحده می تواند به نضج گیری بیش از پیش راست افراطی در سراسر اروپا و تقویت اعتماد به نفس این نیروها در کشورهای اروپایی و در نتیجه تضعیف سیاست های امنیتی و خارجی اتحادیه اروپا کمک کند. بنابراین، ضرورت دارد با درک این تحولات، چشم اندازهای احتمالی رابطه با اتحادیه اروپا و برخی کشورها نظیر فرانسه، اتریش و آلمان و پیامدهای ناشی از حضور این نیروها و تغییر در ساختار تصمیم گیری در رابطه با برجام بررسی شود. ترامپ تمایل دارد خود را فردی بسیار محبوب و پرطرفدار نشان دهد که همه محو قدرت و شخصیت او هستند.
در تصاویری که اغلب از او پخش می شود، همیشه حلقه ای از دوستان او در کاخ سفید حضور دارند واو خود را میان آن ها می بیند. اما این ظاهر قضیه است. ترامپ بسیار نگران است که دیگران متوجه تنهایی او میان جمع شوند. نوعی اضطراب از تنهایی که به خاطر خودشیفتگی و خودبزرگ بینی او بیش از پیش ظهور خواهدیافت. این امر می تواند موجب تضعیف سیاست های نهادی، میل به تصمیم گیری فردی و اتخاذ تصمیمات شتاب زده و نیندیشیده شود.
هر چند او تلاش خواهدکرد با نمایش حضور دیگران و صدور فرمان های اجرایی، آن ها را در منطق تصمیم گیری و پیامدهای تصمیمات خود شریک معرفی کند! توییت های عجولانه و شتابزده یکی از نشانگان رفتاری ترامپ در میل به شخص گرایی است.
ترامپ در شرایط کنونی بیش از هر چیز نیاز به دیده شدن و درک دارد. نباید او را تحقیر کرد و خوار شمرد. تحقیر و تخفیف شخصیت او می تواند روان رنجوری او را تشدید کند و احساس عدم کفایت و پرخاشگری همزمان به او دست دهد. از یکسو، احساس کند عزت نفس او نشانه گرفته شده و از سوی دیگر، برای جبران این تحقیر و سرخوردگی به ساز و کارهای معطوف به پرخاشگری و تخریب روی آورد. چنان که در رویارویی با دادستان های ایالات متحده در نقض دستور اجرایی منع ورود شهروندان هفت کشور مسلمان، شاهد بروز چنین واکنشی بودیم.
در چنین شرایطی بهتر است از این ادبیات استفاده کرد که ترامپ رییس جمهور منتخب مردم ایالات متحده است و ما به آرای مردم برای تعیین سرنوشت خود احترام می گذاریم. گرچه ممکن است چنین انتخابی در تضاد کامل با ایده ها و منافع ما باشد، ولی می توان از دریچه عقلانیت و دوراندیشی با آن رفتار کرد. عقلانیتی که راهبردی اندیش باشد و با دوراندیشی درصدد سناریوسازی و تحلیل رفتاری باشد تا تحقیر و پرخاشگری متقابل! چنان که بتوان با قدرت منطق و گفتار و مهم تر از آن بینش راهبردی، موجب اعتلای منافع ملی شد.
منبع:خبر انلاین
انتهای پیام/