به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛عباس على الماسى مقدم سال 1343 در محله دهنو آران در خانوادهاى عاشق اهل بيت عليهم السلام متولد شد . تولد او مقارن با تاسوعاى حسينى و شهادت علمدار كربلابود و به همين علت نامش را عباسعلى نهادند .
او تا هفت سالگى در كنار پدر و مادرى كه همه زندگى شان با ذكر ائمّه و امام حسين عليه السلام مى گذشت ، سپرى كرد . در سال 1349 بود كه وارد مدرسه شهيدچمران شد اما تنها مدرسه ، روح بلند او را تأمين نمى كرد . لذا دنبال مكتب خانه اى مى گشت كه او را سيراب كند كه سرانجام در سال 1354 وارد مدرسه علميه مرحوم آيت اللّه يثربى كاشان شد و پس از چند سال در كاشان و مدت سه سال در حوزه علميه قم تحصيل علوم حوزوى را ادامه داد .
او در حين تحصيل علوم حوزوى ، ازكمك به پدرش در حرفه نانوايى نيز دريغ نداشت .عباس على در تمام جلسات مذهبى ، قرائت قرآن ، دعاى كميل و ندبه و سايرمراسم مذهبى ، حضورى فعال داشت . او طلبه اى مأنوس با اصول كافى بود ومبلغى بود كه در شهر و ديارش به تبليغ مسائل دينى و مذهبى مى پرداخت و جوانان را با مسائل شرعى آشنا مى نمود .او در عمليّات هاى رمضان و محرم ، بر اثر اصابت تركش مجروح شد و درعمليات والفجر مقدماتى با پدر بزرگوارش هم سنگر شد و پدرش به عنوان راننده تانكر آب مشغول خدمت بود و سعادت آن را داشت كه روزهاى آخر عمرش را كنارپدرش باشد .
پدر شهيد در اين باره مى فرمايد : «زمانى كه گردان به طرف عمليات حركتمى كرد ، من ايستاده بودم و او را نگاه مى كردم كه يك لحظه به من گفت : بابا ،مى ترسم محبت پدر ـ فرزندى مانع شود كه من در عمليات شركت كنم .من رفتم وشما هم مشغول كار خودت باش و كمك رسانى به رزمندگان اسلام را ادامه بده .بالاخره عمليات شروع شد . صبح عمليات هرچند منتظر ماندم كه فرزندم از صحنهعمليات برگردد ، ديگر او را نديدم ، گويا مفقود مى گردد .
عباس على براى عمليات والفجر 1 آماده مى شود و با پدر خداحافظى مى كند . لحظه اى فراموش نشدنى است و جدا شدن پدر از پسر و پسر از پدر براى سفرى كه ديگر معلوم نيست ملاقاتى باشد ، مشكل و سخت بود . بالاخره از پدرخداحافظى كرد .
در تاريخ 25/2/62 در عمليات والفجر 1 شركت كرد وجاوید الاثر شد و پس از هشت سال چشم انتظارى ، تنها عمامه و پلاكش موجب شناسايى او شد و بالاخره در تاريخ 11/5/74 با مشتى استخوان كه سند غيرت و مردانگى در دفاع از ايمان و شرف است ، همراه با پلاك و لباس و پارچهاى كه به عنوان عمامه دورش پيچيده بود به خانواده اش بازگشت كه پدر پس از آن آخرين خداحافظى ها در منطقه عملياتى باز هم بوسهاى به او زد ، اما نه بر صورت كه بر استخوانهايش نثار كرد .
فرازى از وصيتنامه شهيد عبّاسعلى الماسى مقدم
اكنون كه آمريكاى جنايت پيشه براى خالى كردن عقده دل ، به وسيله صدامخائن دست به عمل جنايتكارى زده است . حالا بايد هريك از ما وظيفه خود را
شناخته و به آن عمل كنيم .
وظيفه ما اين است كه از هر نظر كه شده با مال و جان كمك كنيم و درنتيجه بايدكوشش كنيم كه در اين هنگام و هر موقعى كه بلايى بر سر ما مى آيد ، خوب و به نحواحسن امتحان پس بدهيم .
اينطور نباشد كه اگر فرزندانمان خواستند به جبهه بروند ، جلوگيرى كنيم . بايدخوشحال باشيم چون كه در روز قيامت نزد امام حسين عليه السلام و فاطمه زهرا عليه االسلام سرافراز خواهيم بود .
«كلّ نفس ذائقه الموت» يعنى هر كس طعم مرگ را خواهد چشيد ، پس چه بهتر كه اين مرگ ، مرگ با عزّت و در راه خدا باشد .
نمى گويم گريه نكنيد ، اگر خواستيد گريه كنيد ، به ياد امام حسين عليه السلام گريه كنيد .
پدر و مادرم ، مى دانيد كه انفاق در راه خدا از نشانه هاى مؤمن است و بهترين انفاقها با ارزشترين آنهاست . پس چه بهتر كه عزيزتان را كه از هر چيز بهتر و بيشتر دوستش داريد ، در راه خدا انفاق كنيد كه اين بهترين انفاق هاست . چه معامله اى از اين بالاتر كه خريدار خداوند عزّوجل باشد .
عباس على الماسى مقدم
روحش شاد و یادش گرامی
انتهای پیام/