به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ابتدای مصاحبه خودش را این طور معرفی میکند: «من ابوطاها اهل خرمشهرم. شهر خون، شهر ایستادگی و مردانگی با دستان خالی در برابر دشمن تا بن دندان مسلح.» ابوطاها اهل ایستادگی است. گوش به امر ولی زمان دارد و یک روز میدان جهادش میشود خاکهای تفتیده جنوب و روزی دیگر خاکهای غریب حلب، رزمندهای که امروز هر دو دامادش همرزمش شدهاند تا نکند دست حرامی به حرم باز شود. در گفتوگو با ابوطاها به روزهای حضورش در دفاع مقدس تا مجاهدت در جبهه مقاومت اسلامی پرداختهایم.
آیین رزمندگی در جبهه روحالله از خانوادههای عموماً مذهبی ریشه میگیرد که بار انقلاب همیشه روی دوششان سنگینی میکرد، شما هم چنین خانوادهای داشتید؟
من در خانوادهای مذهبی و معتقد به دنیا آمدم و رشد کردم که هیچگاه صدای صوت قرآن پدرم در آن قطع نشد. خانوادهای که عاشق امام خمینی(ره) بود و زمزمههای این ارادت از سالهای 1342یعنی سه سال قبل از تولد من شنیده میشد. پدر اصالتاً اهل خمین و از همشهریان و مریدان امام خمینی بود.
زمان انقلاب چند سال داشتید؟
متولد 1345 هستم و زمان انقلاب من تقریباً 13 سال داشتم. خیلی شور و شوق داشتم و با دوستان در تظاهراتها شرکت میکردیم. قبل از اینکه در تظاهراتها حاضر شویم اشعار مورد نظر را آماده میکردیم. من روی دوش مردم میرفتم و شعار میدادم و مردم جواب میدادند. همزمان کارهای فرهنگی زیادی انجام میدادم تا جایی که خانواده ما زیر ذرهبین ساواک بود .
بعد از انقلاب و شروع جنگ هم که به عنوان یک خرمشهری بدون اینکه خودتان بخواهید در بطن جنگ قرار گرفتید.
زمان جنگ من و برادرم سعید در خرمشهر بودیم و بقیه خانواده به تهران رفته بودند. برادرم همراه با شهید محمد جهانآرا در سپاه خرمشهر بود و من به خاطر مردودی در یکی از دروسم در خرمشهر مانده بودم تا اینکه دشمن با توپخانه و خمپاره شهر را زیر آتش گرفت. تقریباً نصف شهر در تصرف دشمن بود که با اصرار از برادرم خواستم من را با خود به خط درگیری ببرد. موافقت نکرد و به خاطر تصادف پدرم مجبور شدم به تهران بروم.
چطور شد به عنوان رزمنده وارد میدان جنگ شدید؟
اواسط سال 60 بود که در تهران در منطقه خانیآباد منزل عمهمان زندگی میکردیم. من به پایگاه بسیج ناحیه ابوذر رفتم و ثبت نام کردم و راهی جبهه شدم. کمی بعد در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کردم. در این عملیات از ناحیه چشم، صورت و ستون فقرات مجروح و دچار موجگرفتگی شدم. چهار تا از مهرههای کمرم آسیب جدی دید. کمی بعد از بهبودی در تهران وقتی شنیدم که عملیاتی در راه است مجدداً اعزام شدم و خودم را به عملیات والفجر یک رساندم. در این عملیات هم بر اثر اصابت موشک کاتیوشا کمرم آسیب دید و موجی شدم اما تمام فکرم جنگیدن بود. یک بار هم در عملیات والفجر6 در تنگه چزابه از ناحیه پهلو مجروح شدم. حدود چهار سال در جبهه بودم، دو سال جنوب کشور و دو سال غرب کشور. یک بار هم زمان بازپسگیری فاو به دست عراقیها شیمیایی شدم. آخرین عملیاتی که در آن حضور داشتم عملیات مرصاد بود. الان چند درصد جانبازی دارم اما وقتی مجاهدت جانبازان قطع نخاعی را میبینم نمیتوانم خودم را جانباز معرفی کنم.
شما دین خودتان را به انقلاب و نظام در سالهایی که کشور درگیر جنگ با بعثیها بود ادا کردید، چه لزومی داشت که باز هم لباس رزم پوشیده و وارد میدان جهاد شوید؟
من با خدای خودم و با خون همرزمانم عهد بستم تا جان در بدن دارم یک رزمنده باقی بمانم و هر زمانی که به وجودم نیاز باشد تا آخرین قطره خون در رکاب ولایت و امام خامنهای باشم. خب واضح است که وقتی امام و رهبر ما تکلیف میکند، باید به تکلیف عمل کنیم. من هم جزو همانهایی هستم که به امر ولی زمان گوش جان سپرد و به ندای هل من ناصر امام خود لبیک گفتم و انشاءالله که لایق باشم به ندای منادی زمان مهدی (عج) هم لبیک بگویم.
در دفاع از حرم هم مجروح شدید؟
در روند اجرای یک عملیات دچار موجگرفتگی شدم. ظاهراً این موجگرفتگی همیشه با من بوده و خواهد بود. در یکی از مناطق از ناحیه گوش دچار مجروحیت شدم. من رزمنده کوچک این میدان رزم هستم و تا زمانی که جان در بدن دارم تا زمان نابودی اسرائیل، آلسعود و انشاءالله برافراشته شدن پرچم زیبای یا لثارات الحسین(ع)، یا زهرا(س) و یا مهدی(عج) در جبهه مقاومت اسلامی حضور خواهم داشت.
به نظر شما چه شباهتی بین رزمندگان دیروز و مدافعان امروز وجود دارد؟
وجه مشترکشان این است که هر دو برای رضای خدا سلاح به دست میگیرند و برای گرفتن داد مظلوم و مسلمانان و شیعیان از ظالم در هر جای دنیا که باشد به فرمان ولی امر مسلمین آماده جانفشانی بوده و هستند.
تجربیات سالهای جنگ دیروز در میدان نبرد امروز به کارتان میآید؟
بله تا حد توانم تجربیات دوران دفاع مقدس را در اختیار دوستان مدافع حرم قرار میدهم چراکه میدانیم همه این تجربیات در این میدان به کار میآید. جنگ شوخیبردار نیست.
کمی از حال و هوای شبهای عملیات برایمان بگویید. چه در جبهههای جنگ هشت ساله و چه در جبهه مقاومت اسلامی.
شبها و لحظات خیلی قشنگی بود و هست. خدا را قسم میخورم حال بچههای رزمنده هم چون تازهدامادی است که به وصال یار میرسند. آن قدر خندان و خوشحال هستند که گویی مجنونند و به دنبال لیلی خود هستند. من شب عملیاتهای دوران دفاع مقدس را به خوبی یادم هست که چطور حنا میگرفتیم و به سر و دست همدیگر میزدیم. شب عملیات مدافعان را هم دیدهام که چطور با لب خندان وارد بزم میشوند. برخی از آنها نیز حنا میبندند. رزمندههایی که بار اولشان است در جبهه حضور مییابند حالشان دیدنی است. از آنجایی که من عربی بلد هستم از همان ابتدا برای حفظ روحیه بچهها شروع به رجزخوانی میکردم و فریاد لبیک یا حسین(ع) سر میدادم. مدافعان حرم و رزمندهها هم پاسخ میدادند و لرزه بر اندام داعش میانداختند.
کمی از خانوادهتان بگویید. راضی کردن خانواده و همسرتان برای حضور در میدان نبرد کار دشواری نیست؟
من چهار فرزند دارم. دو دخترم ازدواج کردهاند و در حال حاضر هر دو دامادم جزو مدافعان حرم هستند. یک دختر دیگر و یک پسر هم دارم که در دبیرستان تحصیل میکند و از الان همه عشق و علاقهاش این است که به سنی برسد که بتواند من را در جبهه مقاومت اسلامی همراهی کند. همه آرزویش جنگیدن با داعش است. ایشان حتی وصیتنامه خودش را هم نوشته و از خانم حضرت زینب(س) خواسته کمکش کند برای راهی شدنش به سوریه. همسرم هیچ مخالفتی با حضور من در جبهه مقاومت اسلامی ندارد. دخترهایش را هم طوری تربیت کرده که خودشان امروز همسر مدافعان حرمند و رزمندههای این جبهه را راهی میدان نبرد میکنند اما تنها نگرانی من این است که بتوانم یک سقفی بالای سر خانوادهام مهیا کنم و از خدا میخواهم بعد از شهادتم بچهها دچار مشکلات بیخانمانی نشوند.
نگران اسارت جانبازی و شهادت نیستید؟
نه تنها نگران نیستم بلکه لحظهشماری میکنم برای شهادت. من طعم جانبازی را چشیدهام اما اگر اسارت هم نصیبم شود، رضایم به رضای خداست، شاید قسمت باشد تا اینگونه ما هم ذرهای از درد و رنج اسارت عمه سادات را درک کنیم.
سخن پایانی؟
در پایان از شما که رسانه در دست دارید و دلسوزانه برای جبهه مقاومت اسلامی و رزمندگان مدافع حرم قلم میزنید تقاضا دارم تا میتوانید از غربت و مظلومیت بچهها در سوریه و عراق بنویسید. امیدواریم روزی فرابرسد که کاروانهای راهیان نور برونمرزی راه بیفتد. انشاءالله تاریخ سالها بعد خواهد نوشت و این مظلومیت و گمنامی را قضاوت خواهد کرد.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/