به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛چند وقتی است که از انتشار خبری ناگوار میگذرد، خبری که پس از شنیدیدن آن اهالی فرهنگ انقلاب اسلامی متاثر شدند؛ خبری با این محتوا«حبیب الله کاسه ساز درگذشت». بعد از آن بسیار احساس همدردی کردند، فردی از دوران دفاع مقدس میگفت، دیگر از کار کردن در کنار آن مرحوم و در نهایت همه آن را با یک نام خواندند«حبیب سینمای ایران». لقبی که اگرچه از نام آن مرحوم نشأت میگرفت، اما به معنای دوست سینمای ایران است.
حبیبی که همه او را با مهربانیهایش میشناختند، بعد از سالها نادیده گرفته شدنها و بیتوجهیها، پس از گذران دورهای بیماری چونان دوست قدیمی دست به دست دوستان شهیدش دارد و زندگی دنیایی را بدرود گفت و به سمت معبود خود شتافت. معبودی که همواره مخاطب درد دلهای حبیب الله کاسه ساز بود و چه حرفهایی که جز به معبودش به هیچکس دیگری نگفت. از حبیب الله کاسه میتواند به اندازه یک کتاب حرف زد که خارج از حوصله این مطلب است.
****
صحبتهایمان را از زمانی آغاز کنیم که حاج حبیب کاسهساز پس از سالها حضور در جبهههای دفاع مقدس، وارد حوزه سینما شد. از این ورود برایمان بگوید و تفکری که پشت این ورود بود؟
محمدجواد: من برادر کوچک خانواده بودم و بزرگترین برادر ما در وزارت دفاع کار میکردند، از طرفی دیگر بسیار علاقهمند به هنر و بخصوص تئاتر بود. این علاقه برادرمان، ما را نیز آرام آرام به این حوزه علاقهمند کرد. حبیب برادر سومم بود و علاقه بسیار به هنر مخصوصاً سینما داشت. در سالهای انقلاب انجمن ندای اسلامی در محله قدیمی ما شکل گرفت که حبیب در آن انجمن کارهای انقلابی خود را آغاز کرد. انجمن ندای اسلامی هم کارهای تبلیغاتی انجام میداد و هم کارهای نظامی؛ اما کارهای تبلیغاتیاش بیشتر بود. در حال حاضر بسیاری از افرادی که در انجمن ندای اسلامی فعالیت میکردند مسئولان ارشد کشور هستند و خدمتگزاری میکنند. ندای انقلاب به نحوی آغاز کننده هنر، نمایش و سینمای انقلاب بود و برادر بزرگترم مسئول این بخش از ندای انقلاب بود.
حبیب در سالهای جنگ وارد لشکر عاشورا شد؛ در همان لشکر عاشورا هم دغدغه مسائل هنری و تبلیغاتی داشت. از آنجا بحثهای تبلیغاتی وارد جبههها شد. حبیب در 3 سالی که در جبهه حضور داشت هم کار تبلیغاتی انجام میداد و هم اسلحه به دوش داشت و با دشمن میجنگید. خاطرات بسیار از سالهای جنگ داشت و برایمان تعریف میکرد. بعد از جنگ حبیب وارد حوزه سینما شد و یکی از مؤسسان انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس بود که اوایل به انجمن سینمای دفاع مقدس معروف بود. خاطرم هست که دفتر انجمن سینمای دفاع مقدس را در خیابان فاطمی راهاندازی کردند و این انجمن باب حضوری شد تا هنرمندانی که علاقه داشتند در عرصه سینمای دفاع مقدس، مجال فیلم سازی پیدا کنند. سینمای ایران مدیون سینمای دفاع مقدس است،چرا که در سالهای دفاع مقدس سوژهای برای فیلم سازی وجود نداشت و عاملی که باعث سینمای کشورمان رشد داشته باشد سینمای دفاع مقدس بود که به مضامینی چون ایثار، شهادت، از خود گذشتگی و رفاقتها میپرداخت.
شکلگیری سینمای دفاع مقدس به این شکل انجام شد و بسیاری از کسانی امروز از بزرگان سینما به حساب میآیند کارشان را از آن سالها آغاز کردهاند. فعالیت در سینمای دفاع مقدس مخصوصاً در روزهای دفاع مقدس کار آسانی نبود؛ چرا که متاع آثار جنگی اسلحه و انفجار بود، این موضوع بسیار خطرناک بود. البته در آن سالها به برخی از افراد تهمت هم زده میشد.
چه تهمتی میزدند؟
محمدجواد:مثلاً به برخی از دوستان ما میگفتند که بخاطر رانت میخواهند اولین اثر خود را دفاع مقدسی ساختهاند و بعداً مسیرشان را تغییر میدهند. به نظرم کسی که عاشق حوزه دفاع مقدس باشد چنین اتفاقی برایش نمیافتد، بسیاری از آن آدمهایی که در آن روزها مورد تهمت قرار گرفتند امروز از بزرگان فیلمسازی دفاع مقدس هستند و کسانی که به آنها تهمت میزدند از مسیر انقلاب خارج شدند. وقتی جنگ به پایان رسید بسیاری تصور کردند که سینمای دفاع مقدس نیز با آن به پایان میرسد و این موضوع بسیاری از کسانی که به نظام جمهوری اسلامی پایبندی نداشتند را خوشحال کرد. درباره عدم لزوم سینمای دفاع مقدس هم صحبتهای بسیاری میکردند، مثلاً میگفتند یک تاریخی بود تمام شد رفت، دیگر نیازی نیست درباره آن فیلم یا سریالی بسازیم. بعد از این صحبتها مقام معظم رهبری در سخنرانی خود درباره اهمیت پرداخت به دفاع مقدس پس از اتمام جنگ صحبت کردند، مخصوصاً درباره ساخت آثار هنری در این زمینه. صحبتهای آن روزهای مقام معظم رهبری بسیار راهگشا بود چرا که به گونهای حجت را تمام کرد. خاطرم هست که مقام معظم رهبری میفرمودند که «مضامین دفاع مقدس برای نسلهای آینده درس آموز است.»سینمای دفاع مقدس فراز و نشیب بسیاری را پشت سرگذاشته است. هر دوره که دولت تغییر میکرد، نگاه به سینمای دفاع مقدس نیز دستخوش تغییر میشد. متاسفانه در کشورما وقتی جناح دیگری قدرت را دست میگیرند از صدر تا ذیل را تغییر میدهد و مهرههای خود را جایگزین میکند.
زمانی که آقای ضرغامی به عنوان معاون سینمایی انتخاب شد، از حبیب در خواست کرد که در کنارش حضور پیدا کند. حبیب هم قبول کرد و مسئولیت معاونت تولید سازمان سینمایی را عهده دار شد. آقای ضرغامی از بچههای سپاه بود و سالهای بسیاری را در جبهه گذرانده بود؛ اما در آن سالها تخصصی در حوزه هنر و سینما نداشت. برای همین حبیب بسیار به او کمک کرد و سالها به او در امور سینمایی مشاوره میداد. حبیب در آن سالهایی که در سازمان سینمایی مسئولیت داشت حامی بسیاری از فیلمسازان بود، به خصوص فیلمسازان دفاع مقدسی، هنوز بسیاری از بچهها وقتی من را میبینند میگویند دوران مدیریت حبیب بهترین دوران برای فیلمسازان دفاع مقدس بود. بعد از مدتی حبیب در سازمان سینمایی ارتقا گرفت و مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی شد. مدیر قبل از حبیب فردی بسته و به اصطلاح دُگم بود، مثلاً اگر کسی از او وقت میگرفت به او دو ماه دیگر وقت ملاقات میداد، در نهایت هم کار انجام نمیداد. وقتی حبیب این مسئولیت را عهده دار شد اولین کار که انجام داد به منشیاش گفت درب دفترم باید همیشه باز باشد و هر کسی خواست میتواند وارد شود. خاطرم هست بچههای سینما به حبیب میگفتند که انگار از زندان آزاد شدهاند. واقعاً هم اینطوری بود. روزهای سه شنبه جلسات آزاد داشت و همه میآمدند میآمدند و در آن جلسه شرکت میکردند. حبیب آدم فرا جناحی بود، اینطور نبود که فقط به بچههای دفاع مقدسی اهمیت دهد، او هوای همه را داشت.
یعنی منظورتان این است که رونق بار دیگر به سینمای کشور بازگشت؟
محمدجواد: بله؛ سینما در آن سالها رونق خوبی گرفت. حبیب در تمام طول مدیریتش یک بار هم بین سینماگران تفکیک قائل نشد، او همه آنها را با یک چشم نگاه میکرد. در آن سالها سانسور در فیلمها بسیار بیشتر از حال حاضر بود، حبیب همواره تلاش میکرد که این سانسورها کم شود چون میدانست اگر سانسورها زیاد شود به شیرازه اصلی داستان یک فیلم ضربه میخورد. حتی در برخی موارد خود در مینشست پشت میز لابراتوآر و میگفت مثلاً فلان بخشی که گفتهاند باید حذف شود، ایراد الکی است و آنها را حذف نمیکرد.
زمانی که آقای حاتمیکیا سیناپس فیلم سینمایی«آژانس شیشه» را ارائه داده بود برای دریافت مجوز ساخت، افراد بسیاری ایستادند و گفتند این فیلم علیه جمهوری اسلامی است و نباید ساخته شود. حبیب خود فیلم نامه نویس بود و یک تنه جلوی آن افراد ایستاد. دست آخر هم با اختیاراتی که داشت به حاتمیکیا مجوز دارد که آژانس شیشهای را بسازد. آژانس شیشهای که امروز همه بهترین فیلم کشور میدانند.
محسن: مجوز آژانس شیشهای را هیچ کدام از اعضای شورای پروانه ساخت آن سالها امضا نکردند. تنها کسی که امضا کرد پدرم بود که به عنوان مدیرکل نظارت و ارزیابی امضا کرده بود. آن زمان که هنوز آژانس شیشهای هنوز ساخته نشده بود، یکی از دوستان به پدرم گفته بود حبیب با این کاری که کردی و مجوز آژانس شیشهای را امضا کردی فاتحه خودت را در سینما خواندی و این موضوع شاید باعث برکناریات شود.
محمدجواد: حبیب آدمها را میشناخت. شاید اگر فیلمنامه «آژانس شیشهای» را کارگردان دیگر میآورد برای مجوز ردش میکرد. اما حاتمیکیا جنسش فرق میکرد، او آدمی نیست که علیه جمهوری اسلامی قدمی بردارد. به همین خاطر مجوز «آژانس شیشهای» را به ابراهیم حاتمیکیا داد و شد فیلمی که امروز همه آن را میشناسند. مدتی گذشت و با تغییر دولت، حبیب هم از معاونت سینمایی بیرون آمد، ولی فعالیتهای سینماییاش را ادامه داد. از آن سالها به بعد حبیب به سمت تهیهکنندگی آمد و فیلمهای دفاع مقدس مطرحی را تهیه کرد. یکی از فیلمهایی که حبیب ریسک کرد و آن را ساخت فیلم سینمایی «اخراجیها» بود که بعد از ساخت آن دشمنان بسیار پیدا کرد. خاطرم هست زمانی که آقای دهنمکی میخواست اخراجیها را کارگردانی کند، هیچ تهیهکنندگیای او را به عنوان کارگردان قبول نداشت که کنارش قرار بگیرد و اخراجیها را تولید کند. آقای دهنمکی مظلومانه پیش حبیب آمد و از او خواهش کرد که به او اعتماد کند تا اخراجیها را بسازد، حبیب هم پس از مطالعه فیلمنامه به دهنمکی اعتماد کرد و تهیهکننده اخراجیها شد. اخراجیها از آن فیلمهایی بود که نمیشد آن را دست هر کسی داد که آن را تولید کند. چرا که در بسیاری از سکانسها روی خط قرمزها حرکت کرده بود. مدیریت حبیب کاسهساز بود که باعث اخراجیها هم جذابیت داشته باشد و هم این که ضد نظام نباشد. اخراجیها اتفاق بزرگی را رقم زد و آن این بود که بسیاری به سبب آن بار دیگر با سینما آشتی کردند. اخراجیها فیلمی بود که در کنار این که میخنداند حرفش را هم مطرح میکرد، در شرایطی هم مخاطب را با خود همراه میکرد و باعث گریه مخاطب میشد.
حبیب در سالی که تهیهکنندگی اخراجیها را برعهده گرفت، همزمان تهیهکننده سریال درچشم باد که کارگردان آن آقای جعفری جوزانی است را برعهده داشت. راجع به سختیهایی که حبیب در سریال در چشم باد کشید میتواند به اندازه یک کتاب نوشت. من در آن سریال مسئولیت برنامهریزی داشتم. در چشم باد پروژه بسیار سنگینی بود، حدود 250 نفر عوامل داشت. اتفاقی که بعد از اخراجیها برای حبیب الله کاسه ساز افتاد بسیار ناگوار بود و آن افرادی بودند که دست به دست هم دادند که او دیگر فیلمی نسازد. البته این موضوع علنی نبود، خیلی نرم این کار را انجام دادند. حبیب به یک باره متوجه شد هر جا میرود به او اجازه نمیدهند که فیلم بسازد. مثلاً به او میگفتند«ان شا اللّه ببینیم چه میشود!» کم کم یک مدت زیادی بیکار شد. بیکاریای که خودش هم دلیلش را نمیدانست. در افرادی با حبیب درگیر شدند، افرادی که همه از دوستان حبیب بودند، در زمان دولت آقای احمدینژاد گفتند که خانه سینما ثبت قانونی نشده است، در دورهای افرادی گفته بودند که ما خودمان دولت هستیم، به همین خاطر نیازی نیست که خانه سینما ثبت قانونی شود. دولت آقای احمدینژاد گفت که خانه سینما باید مدتی بسته شود تا به ثبت قانونی برسد، بعد درب آن را باز میکنیم.
در دولت بعدی شورای مرکزی خانه سینما شکل گرفت و آن شورا به این نتیجه رسید که باید دولت بعدی که آمد گفت که باید خانه سینمایی بازگشایی شود. شورایی تشکیل شد و آن شورا حبیب الله کاسه ساز را به عنوان مدیرعامل خانه سینما انتخاب کردند. افرادی آمدند و اعتراض کردند که ما حبیب کاسه ساز را به صلاحیت نمیشناسیم و به نظرمان انتخاب او به عنوان مدیرعامل خانه سینما انتخاب شایستهای نیست. درگیریها بالا گرفت و دشمنیها بیشتر شد. در آن روزها دوستان بسیار نزدیک حبیب پشتش را خالی کردند. حبیب فردی بود که وقتی عصبانی میشد خود خوری میکرد، بخاطر همین حرص و جوشها سرطان معده گرفت. یادم هست جشنواره فیلم فجر سال گذشته اولین باری بود که حبیب راهی بیمارستان شد و ما تازه آنجا متوجه شدیم که او سرطان معده گرفته است، در آن روزها همواره پیگیر اخبار جشنواره فیلم فجر بود. در همان روزهای اول دکترها به ما گفته بودند که بیماری حبیب، سرطان بدخیم معده است و کار زیادی نمیتوانیم انجام دهیم. حبیب بسیار محکم و امیدوار پای بیماریش ایستاده بود و هیچ موقع به ما نمیگفت که درد دارم. هر زمانی پیش او میرفتیم میخندید و میگفت حالم خوب است، این در حالی بود که دکترها میگفتند که درد عجب و غریبی را تحمل میکند. اوایل بیماری حبیب خیلی ناراحت بودم، چرا که فقط فامیلهایمان به دیدن حبیب میآمدند. حبیب در طی این سالها دوستان بسیار در بین سینماگران و بچههای جبهه داشت، اما هیچکدام به دیدار او نمیآمدند. بسیاری از کارگردانان بزرگ سینما مدیون حبیب کاسه ساز بودند اما هیچکدام به دیدار او نمیآمدند. حالا خبر داشتند یا نداشتند را خدا میداند.
بعد از اینکه که ماجرای بیماری حبیب رسانهای شد، افرادی برای انداختن عکس یادگاری میآمدند. انگار که اتاق حبیب آتلیه عکاسی است. آقا اول حال حبیب رو بپرسید بعد خواستید عکس بگیرید، بگیرید نه این که از در داخل نیامده شروع به عکاسی کنید. خبرنگاری از من پرسید که بیماری آقای کاسهساز ارثی است،گفتم نه به خاطر حرص و جوش زیاد است. برای هنرمند کارش حکم جانش را دارد، وقتی کارش را از او بگیری یعنی همه چیزش را گرفتهاید، مخصوصاً برای حبیب کاسه ساز که از سالهای آغازین انقلاب اسلامی در این مسیر گام برداشته بود و نفس به نفس برای آن تلاش کرده بود. خانه سینما اولین کسی بود که پس از درگذشت حبیب الله کاسه ساز به ما زنگ زد و برای برگزاری مراسم اعلام آمادگی کرد. کامران ملکی اولین کسی بود که بالای سر پیکر حبیب حضور یافت، حتی از محسن هم زودتر رسیده بود.
حرف و حدیثهای بسیاری درباره مراسم تشییع پیکر حبیب الله کاسه ساز به وجود آمده است. این اولین باری بود که مراسمی با این رسمیت در خانه سینما برگزار میشد، مراسمی که هم قاری داشت و هم مداح داشت. بسیاری میگفتند که تشییع پیکر مرحوم کاسه ساز مانند تشییع پیکر یک شهید بود. بچههای انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس اصرار بسیار کردند که ما در حیاط انجمن دفاع مقدس این مراسم را برگزار کنیم؛ اما این پیشنهاد زمانی گفته شد که ما تمام برنامههایمان را برای خانه سینما بسته بودیم.
تسنیم: برایمان سؤال است که حبیب الله کاسه سازی که روزی چراغ امید سینماگران بود؛ چرا به یکباره توسط دوستانش مورد بیتوجهی قرار میگیرد؟
محسن: در بحث فراجناحی پدرم همین قدر بگویم که یک فیلمنامهای آقای بیضایی داشت به نام«اشغال» که قرار بود پدرم آن را تهیه کند. شاهدش سعید ملکان است. وقتی به او گفتیم به ایران بیا و این فیلم را کارگردانی کن قبول کرد و گفت میآیم. این فیلمنامه درباره انقلاب بود. این فیلم برآورد زده شود و برای ساخت به فارابی ارسال شد، اما آنها هم یک مدت ما را سرکار گذاشتند و کارمان را انجام ندادند. معمولاً اینگونه است که اگر نمیخواهند کاری را انجام دهند، انقدر میبرند و میآوردندت که خودتان خسته شوید و کار را رها کنید؛ اما این خستگی برای حبیب کاسه ساز معنا نداشت. آنقدر در فارابی رفت و آمد که آخر به او گفتند«قرار نیست کار کنی، برو بشین خانهات. برای چی مدام میای و میری؟». برای پدرم سینما و چیزی که تولید میشود مهم بود، دیگر برایش تفاوت نداشت که کارگردان بهرام بیضایی است یا رسول ملاقلیپور. همیشه میگفت سینمای انقلاب و دفاع مقدس برایم اهمیت دارد.
در زمان دولت آقای احمدینژاد من یک فیلمنامه کوتاه بردم مرکز گسترش، آنجا دوستان نزدیک پدرم حضور داشتند. دوستانی که حتی در یک برهه زمانی رفت و آمد خانوادگی داشتند و به نحوی نان و نمک حبیب کاسه ساز را خوده بودند. آن روز فیلمنامه را به برگردانند و گفتند دوران طلایی کاسهساز تمام شده است. اینها تازه کسانی بودند که ادعای رفاقت چندین و چند ساله با پدرم داشتند. اینگونه حبیب الله کاسه ساز را کنار گذاشتند. حالا حبیب کاسه ساز را کنار گذاشتید خانوادهاش چه؟ من، عمویم و برادرم در این سینما کار میکنیم و همه ما هم اسم کاسه ساز را داریم. من جدیداً فیلمنامههایم را با اسامی دیگری ارائه میکنم؛ چرا که وقتی اسم کاسه ساز را زیر فیلمنامه میبینند آن را رد میکنند. شخصی آمد به من گفت که پدر را ترور بیولوژیک کردند؟ گفتم نه ترور بیولوژیک نبود، خودیها با رفتارهایشان حبیب کاسه ساز را ترور کردند.
یک روز با پدرم رفتیم بنیاد سینمایی فارابی، مسئولی که آن زمان در فارابی مدیر بود زمانی کارمند پدرم در یکی از فیلمهایش بود، با من هم خیلی رفیق بود. آن روز همراه پدرم فیلمنامه«آقازاده» را فارابی بردیم و آن مسئول فارابی نیم ساعت پدرم را پشت درب اتاقش نگه داشت، کسی هم در دفتر نبود که بگوییم جلسه داشته است. من در آن لحظه داشتم دیوانه میشدم، گفتم بابا تو رو به خدا بلند شود بریم، من داره حالم بد میشه! به من گفت بشین بابا، حتماً کاری داره انجام میده. بعد از نیم ساعت که رفتیم داخل دفتر دیدیم هیچکسی در دفترش نیست و بیعلت ما را نیم ساعت پشت در دفترش نگه داشته بود. وقتی وارد دفتر شدم تاب نیاوردم و به او اعتراض کردم. از همانجا متوجهشدم که میخواهند حبیب کاسه ساز را خانه نشین کنند. نمیدانم چرا چنین برخوردی با حبیب کاسه سازی میکردند که حتی در خلوت خودش حرفی علیه نظام جمهوری اسلامی نزده بود.
انتخابات سال 92 شد و پدرم به درخواست آقای چمران و بیادی برای شورای شهر کاندیدا شد. اما پس از ثبت نام او را رد صلاحیت کردند. رفتیم پیگیری کردیم و متوجه شدیم بخاطر پخش فیلم سینمایی اخراجیها برای پدرم در وزارت اطلاعات پروندهای درست شده است. حرفشان هم این بود که چرا اخراجیها را یک شبکه ماهوارهای پخش کرده است. ما رفتیم به آنها گفتیم که نباید بگویید که فلانی پروندهای در اینجا دارد. پدرم پخش بین المللی این فیلم را به یک تهیهکننده دیگر واگذار کرده بود، در بنده قراردادش هم واضح نوشته بود که حق واگذاری آن را به شکبههای معاند و غیره را ندارد. به همین راحتی حبیب کاسه ساز رد صلاحیت شد. بعد از آن فیلمنامهای دفاع مقدسی را بردیم فارابی برای ساخت، بعد از یک ماه دو نفر آمدند و گفتند که این فیلمنامهای که نوشتهاید دفاع مقدس را تلخ نشان داده است، پدرم آنجا ناراحت شد و به آن دو نفر گفت هر ایرادی میخواهید از فیلمنامه بگیرید ولی جنگ را برای من توضیح ندهید، شما سابقه دیدن دو خط فیلم جنگی را نداریم، چطور از جبهه که رنگش را هم ندیدهاید سخن میگویید. از اتاق که بیرون آمدیم به پدرم گفتم اینها قرار نیست اجازه بدهند فیلمی بسیازی چرا انقدر حرص میخوری! بعد از مدتی برای پدرم این موضوع قطعی شد، کم کم شُل شد. اینگونه است که حبیب کاسه ساز تمام این حرص و جوشها را درون میریزد و این حرص و جوشها میشود سرطان معده و او را میکشد.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/