به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی 8 نجف اشرف و از نیروهای فعال موسسه شهید احمد کاظمی بود. او اهل اصفهان و 25 ساله بود که در منطقه مرزی عراق و سوریه طی یورش داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت همچون سالار شهید اباعبدالله الحسین علیه السلام به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکرش در دست تروریسیت های داعش باقی ماند. از این شهید بزرگوار یک فرزند دو ساله به یادگار مانده است.
حال پس از گذشت کمتر از یک ماه از شهادت شهید حججی, طبق توافق حزب الله لبنان با داعش, حزب الله لبنان پیکر مطهر شهید محسن حججی را از داعش پس گرفت. به همین مناسبت همسر شهید محسن حججی نامهای را خطاب به همسر شهیدش نوشته است که متن این نامه در ادامه میآید:
بسم رب الشهداء والصدیقین
سلام بر حسین و یارانش و سلام بر محسن عزیزم.
میم، مثل حسین
42روز پیش راهی سفرت کردم.سفری پر از خطر، اما پر از عشق.سفری که بازگشت از آن یا برگشتن بود یا ماندن.سفری که برگشتنش زندگی بود و ماندنش هم زندگی.اولی زندگی در دنیا و دومی زندگی هم در دنیا و هم در آخرت.هر چه بود عشق بود و عشق.
خودم هم ساکت را بستم و وسایلت را جمع کردم.از زیر قرآن ردت کردم.آخرین نگاهت هنوز پیش چشمانم هست.ای کاش بیشتر نگاهت کرده بودم، هم چشمانت را، هم قد وبالایت را، هم سرت را.
راستش را بخواهی فکر نمیکردم این قدر پر سر و صدا شود رفتنت. نه فقط رفتنت، حتی آمدنت.
عزیز دلم؛ دروغ چرا؟ خیلی دلم برایت تنگ شده است.میدانم که تو هم همین حس و حال را داشته ای.شب قبل از عملیات زنگ زدی وگفتی:«دلتنگتان شدهام ».
آمدم بی تابی کنم....اما باز کربلا نگذاشت. آخرین دیدار رباب و همسرش.
آمدم بی قراری کنم...اما، به یاد روضه حضرت رباب افتادم.روضه رباب خداحافظی اش فرق می کند.وداع آخرش فرق میکند. خودت هم قبول داری، اصلا رباب جنس غمش فرق می کند. رباب سر، هم سرش را بریده دید. بالای نیزه دید. به دنبالش هم رفت. نمی دانم من هم سر، هم سرم را می بینم یا نه؟! اما ، میدانم به اسارت نمی روم.
همسر خوبم؛ اگر عشق به تو نبود آرامش من هم نبود. قبل از رفتنت به من گفتی :«صبور باش، بی تابی نکن، محکم باش، قوی باش، شیر زن باش».من هم گوش کردم.عشق به تو مرا به این اطاعت رساند.
محسن جان؛ سفیر امام حسین.خبر داری روز عرفه نزدیک است.نمی دانم امسال دعای عرفه را بیاد حاج احمد کاظمی بخوانم یا بیاد تو.چقدر زرنگ بودی و من تازه فهمیدم.عرفه، مسلم، حاج احمد، تو و شهادت.یک رازی پشت پرده هست که شما را بهم گره زده.
میگفتی:« یک شهید را انتخاب کنید، باهم رفیق باشید و تا آخر هم با هم بمانید».
گفتی :«زندگی ات را مدیون حاج احمد هستی»
گفتی:«من سر این سفره نشسته ام ورزق شهادتم را هم از این سفره بر میدارم».
تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را. مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی.
همسر عزیز و پدر مهربان، این روزها حضورت را بیشتر از قبل احساس میکنم.به این باور رسیده ام که شهدا زنده اند.خودت که شاهد بودی.بعضی مواقع علی آقا، پسرمان گریه می کرد، خیلی بی تابی می کرد.خسته که می شدم با تو حرف میزدم و می گفتم:«محسنم، علی را چه کار کنم؟ خودت بیا».تو می آمدی، چون علی آرام آرام میشد.
میدانم که همیشه هم قرار است پیشمان باشی.اصلا خودمانی تر بگویم، زندگی جدیدی را شروع کرده ایم. مثل همه زندگی ها سختی هایی دارد، مشکلاتی دارد.اما، مهم این است که من فقط تو را دارم.این زندگی هم تفاوت هایی دارد، چون زندگی مان با بقیه فرق می کند، مثل همان روزها پیوند این زندگی آسمانی است.
اما میدانم که باز برایم قرآن میخوانی، آن هم با ترجمه.کتاب خواندن هایمان ادامه دارد.گلستان شهدا هم که میرویم.مداحی هم برایم می کنی.
یادت هست چقدر این شعر را دوست داشتی.منم باید برم...آره، برم سرم بره....آن قدر گفتی وخواندی و گریه کردی و به سینه زدی که آخر هم رفتی.هم خودت و هم سرت.
راستی برایت نگفته ام، علی دیگر مثل قبل نیست.آرام تر شده.انگار فهمیده که بابایش قرار است بیاید و هر روز باید سنگ مزار پدرش را ببوسد تا خود صورتت را.همین هم برایش کافی است.
شب ها برایش قصه می گویم.یکی بود ، یکی نبود.پدری بود به نام محسن و ....با خودم قرار گذاشته ام هر شب یک داستان از تو برایش بگویم.موضوع های زیادی دارم.مثل، داستان روزهای گذشت و فداکاری ات در اردوهای جهادی.داستان عروس و دامادهایی که زندگی شان با عکس تو شروع شد.داستان فرزندی بنام امیر حسین که مادرش نامش را تغییر داد و شد محسن.داستان مشکلاتی که به واسطه متوسل شدن به تو حل شد.داستان مرد بودنت، نه ببخشید شیر مرد بودنت.
قصه ها را برایش می گویم تا بزرگ شود، مرد شود، جهادگر شود، ولایتی شود، پاسدار شود، شهید شود و مثل تو شود.
محسن دوست داشتنی ام؛ چه انقلابی به پا کرده ای؟!ببین.دنیا را زیر و رو کرده ای. دل ها را تکان داده ای. نه فقط در دنیای مجازی بیا و ببین برایت چکار کردند.برای آمدنت هم سنگ تمام میگذارند.رهبرمان هم گفتند:«محسن حججی، حجت بر همگان شد».
همسر مهربانم؛ بگذار از سکوت این شب ها هم برایت بگویم.با خودم فکر می کردم که اصلا مگر محسن من چند سال داشته؟ محسن جان، مرد من؛ جوان دهه هفتادی امروز علم اسلام افتاده است به دست تو، به نام تو. چگونه زندگی کرده ای، که خدا عاشقت شد. خدا که عاشقت شد تو را انتخاب کرد.وقتی خدا تو را خرید، اهل بیت هم به بازار آمدند. دوستت داشتند که تو هم عاشق آنها شده ای. عاشق که نه، اصلا تو مثل خودشان شده ای. دلنوشته هایت را خوانده ام. دوست دارم مثل حضرت علی اکبر در جوانی فدای اسلام بشوم...که شدی. میخواهم گوشه ای از مصائب حضرت زهرا (س) را بفهمم ....که فهمیدی.
درد بازو و پهلو را احساس کنم....که حس کردی. شهادت بی درد هم نمیخواهم. دوست دارم مثل ارباب بی کفن بی سر بشوم....بی کفن شدی، بی سر هم شدی.
سر دادی و سردار شدی.
مردانگی را در چشمانت دیدم وقتی که در دست آن ملعون وحشی اسیر بودی و پهلویت زخمی بود. ولی، تو ایستاده بودی.اصلا مگر می شود؟! اما نه، تعجب هم ندارد. از مادرت حضرت زهرا (س)به ارث برده ای. مظلومیت را هم از پدرت امیرالمومنین (ع).
با شنیدن نام تو، عاشورا برای من تکرار میشود. تکرار که نه، تجسم هم میشود.غریب گیر آوردنت.
خنجر...پهلو...زخم...اسارت...تشنگی...رجز خوانی...خیمه...آتش... دود...سر جدا... بدن بی سر....روضه امتکه تکه شده.هر کلمه ای خودش زیارت ناحیه مقدسه است.یک نفر بگوید مگر امروز، روز عاشوراست.
اما همسرم، نگران نباش. ما را به مجلس وبزم شراب یزید نبردند.در حرم امام رضا(ع)برایت مجلس آبرومندانه ای گرفتند.همه این اتفاقات هم از همانجا شروع شد.حرم امام رضا(ع)؛شب قدر. تقدیرات تو آنجا رقم خورد و چقدر هم زیبا.
هنوز ادامه اش مانده. با آمدنت داری دلبری میکنی برای امامزمانت.
محسن جان؛مرد من.در این مدت که نبودی ولی بودی اتفاقات زیادی افتاد. چقدر برایت حرف دارم.ناگفته هایی به اندازه تمام سالهای با هم بودنمان.
تو هم بیا وبرایم بگو.از لحظه لحظه شیرینی های این سفر.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/
محسن دهه هفتاد ی بود ومن دهه شصتی
محسن دنیا رو بیدار کرد من چی؟
هوای ما هارم از اون بالا داشته باش آقا... 7
همسر شهید حججی سلام
شهید حججی شما که به بهترین شکل عاقبت بخیر شدید، شما و خانم تون برای من و نامزدم هم دعا کنید خیلی از لحاظ روحی اذیت و محتاج کمک ، خیلی دوست داره دوباره خوب بشه و همانند شهدا زندگی پر باری داشته باشه شما رو به ارباب مون امام حسین (ع) قسم میدم براش دعا کنید آرامش داشته باشه و بتونه تو این راه حسینی رو تا آخر حسینی وار تموم کنه
به امید دعای خیر شما بزرگواران
بسیار بسیار بسیار التماس دعا دارم
برای خواهر تون دعا کنید
یا حسین
یا علی
یا علی گفتم و عشق آغاز شد عشق من به شهدا و شهادت بی پایانه
محسن جان دوست دارم برای مملکتم مهم باشم دعایم کن
ازاينكه به وصيت شهيد والا مقام محسن حججي عزيز و درخواست رهبر عزيزمان عمل كرديد تشكر مينمايم واين پيوند مبارك را خدمت شما تبريك عرض نموده وانشالله زير سايه خداوند زندگي خوب وموفقي داشته باشيد وازطرف اينجانب يكي اينكه دعاكنيد زيارت اين شهيد بزرگوار نصيب بنده وخانواده ام شود ودوم اينكه روي علي عزيز را ازطرف ما ببوسيد باتشكر التماس دعا
من آرزوی شهادت دارم
دعا کن داداش محسن
شما زنده ای زنده تر از قبل
لحظه به لحظه ی شهادتت رو توی خواب دیدم...
داغونم
کمکم کن داداش
دست من گیر..
که این دست همان است که من
بارها از غم هجران تو بر سینه زدم...
خیلی دنبالشم چون خیلی گرفتارم میخوام از همسر شهید حججی بخوام برام دعا کنه چطور میتونم باهاشون صحبت کنم؟
اشک ریختم
خوشا به سعادت شما
مارو از دعای خیرتون بی نصیب نکنید
التماس دعا
.کلی گریه کردم.التماس دعا.
دنیا باید به داشتن زنانی چون مادر و همسرت و مردانی چون پدر و فرزندت افتخار کند
ماروهم دعاکنید که سخت محتاج دعا هستیم.
معصومانه مثل شهیدبرادر آقامحسن عزیز عنایت بفرماید وهمچنین برای من آمین یاربالعالمین.
اللهم الرزقنا شهادت،خوشا به احوال شما و زندگی با چنین مردی، مرد مرد،از احساسات زنانه ات گذر کردی و هرچه تو گذر کردی بر اقتدار مردت افزوده شد.بهترین همراهش،التماس دعا.....
خداوند صبری مانند صبر ایوب به شما بدهد همسر شهید برای ما هم دعاکنید مثل ایشان شویم
چقدر زیبا نوشته اند بدون شک شجاع ترین مرد سال بود
تقدیم به روح مطهر شهید حججی عزیز:
.
.
.
عشق را بـا خـون خـود كردي تـو معنـا اي شهيـد!
خـويـش را بـردي بـه اوج عـرش اعـلا ، اي شهيد!
زنـدگي تسليم تـو شد ، مــرگ خــالي از عــدم
زنـده تــر از تـو نمي بينـم بـه دنيــــا اي شهيـــــد!
در كـلاس عشـق تــو ، استــادهــا بنشستــه اند
كـــز تـو آمـوزنــد ســــرمشق الفبـــا، اي شهيد!
نــور مي پــاشي بسان مــاه بــــر قصر امـل
عشـق مي نوشد ز تـو عــاشقترين ها اي شهيد!
مـأمـنِ جــانْ پَـرورت ، ســـــرمنــزلِ مقصـــودها
حـــاصلي از بــاورت ، روحِ تـجلّا اي شهيـــــــــد!
عـــالمي حيـــران بـه شور و عشقبــــازي هاي تـو
گلشنـــي حسرت بـــه ديـدارِ تـو رعنـا، اي شهيد!
جــز خــدا واقف نـشد بـــر اوجِ عـرفـانِ تــــو كس
چــونكه گشتـــه عـاشقت آخـر خـدا را اي شهيـد!
تيــغِ هيبت مـــي زنـي انـديــــشه ي فـرعُوْن را
بـا يدِ بيضائي ات ، مانندِ موسي(ع) اي شهيد!
تـو عظيـم و اعظمـي ، عـاري ز نـقصان و عـــــدم
تــو شريف و اشرفي چون شاخِ طوبي اي شهيد!
موج موج از تــو سرازيــر است بــر رگهــاي عـشق
شورِ سرمستي كـه در خــونست پيـدا اي شهيد!
بــي تـــــو مـــي ميـــــرد جـهانِ عزّت و امّيــدها
بـي تـو مي خشكد گـلِ رازِ تـمنّـا اي شهيد!
تـو مــراد و عــــارفــــي در گـــلسِــتانِ معـــرفت
جـلوه ي روحِ تو را خواهم تماشا اي شهيــــــد!
بـر تـهيـدستـــان ، نـگاهــــــي از حضور پـاك بـاد
چـشم يـاري دارد از عشقِ تو دادا اي شهيد!
.
خوشا به چنین تقدیر و سعادتی
برا من روسیاه هم دعا بفرمایید
مشتاق دیدارتون هستم
اللهم الرزقنا شهادت ان شاءالله
کارام جانم می رود
کان دل که با خود داشتم
با دل ستانم می رود
وجود فرزند نازنینش برای تسلای قلب تکه تکه شماست
كاش دنيا پر از محسن بود...
كاش دنيا پر از محسن بود...
آنانکه ره عشق گزیدند همه
درکوی شهادت آرمیدند همه آری کوی شهادت مخصوص مردان مرد است
خواهر گرامی همسر محترم شهید حججی،
فرزندتان را نیز علی وار بپرورید...تا ایران جاویدتر گردد
....بی شک این شهید بزرگوار حتما قسمتی از عزتش را مدیون توست ....تو و قلب بزرگ و پاکت ... انشالله با زینب کبری محشور می شوید
به اربابمون قسم میدم تو زندگی کمکم کنه