به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از قم ؛ اسماعیل احمدیمقدم از اعضای هیأتامنای مؤسسه آینده روشن قم با حضور در این مؤسسه در جمع مسئول و اعضای هیأتعلمی آن سخنرانی کرد.
عضو هیات امنای موسسه آینده روشن با اشاره به خاطراتی از زندگی خود، به زندگیِ یکی از فرماندهان نابغه جنگ پرداخت که برخی او را نفوذیِ در سپاه میدانستند.
وی در ابتدای سخنان خود با بیان خاطراتی از زندگی خود به دو نقطۀ عطف در زندگیاش اشاره کرد و گفت: من در زندگی دو گردشگاه داشتم که تا همین الان برایم حیاتی بوده است؛ دو چرخشگاهی که همیشه از آن بهره بردم و مسیر زندگی مرا عوض کرد؛ یکی دورهای که توفیق پیدا کردم و برای درس طلبگی به قم آمدم و دیگر ورود به پادگان ولیعصر بود که با شهید بروجردی آشنا شدم.
عضو هیات امنای موسسه آینده روشن افزود:با بیان اینکه حدود هفت ماهِ درسی در حوزه مشغول دروس حوزوی بودم، همیشه در کنار فعالیتهای درسی، استاد میگرفتم و درسها را زودتر میخواندم. در این مدت تقریبا مقدمات سطح را که امروز طلبهها در سه سال میخوانند، گذراندم.
احمدیمقدم ادامه داد: انقلاب که پیروز شد حوزهها تا عید تعطیل شد. بعد از عید، حوزه دوباره راه افتاد، ولی حدود دو هفته بعد دوباره تعطیل شد. در یکی از تعطیلات حوزه، تهران بودم و کمونیستها و چپها را میدیدم که در خیابانها با حزباللهیها بحث میکردند.
وی اظهار کرد: یکی از شاگردان مرحوم شهید محمدباقر صدر که آن روز هنوز شهید نشده بود، از نجف به قم آمده بود و مدیر یک مدرسه نوسازی در اول جاده قدیم اصفهان بود؛ قضیه را به ایشان گفتیم و ایشان گفت من حاضرم در مدت کوتاهی شما را به بحث مسلط کنم تا بتوانید با کمونیستها بحث کنید.
احمدیمقدم افزود: توفیقی بود که با چند نفر از دوستان خدمت ایشان باشیم؛ خیلی آدم فاضلی بود و با اینکه سطحش این نبود، ولی وقت گذاشتند و بیش از یک ماه، چکیدهای از مباحث فلسفتنا و اقتصادنا که در بحثِ با کمونیستها لازم بود مطرح میکردند، البته بحثها خیلی چکیده و در حد فهم آن روزِ ما که یک جوان 17، 18 ساله بودیم مطرح میشد.
وی ادامه داد: از آن روز به بعد وقتی به تهران برگشتیم، هر جلسهای که ما رفتیم صحنه کاملا برعکس شد؛ یعنی اگر قبلا کمونیستها مسلط میشدند، ایندفعه ما در بحث پیروز میشدیم.
عضو هیات امنای موسسه آینده روشن در ادامه خاطرات خود درباره نحوه ورودش به سپاه در سال 58، گفت: همان ایام که حوزه تعطیل شد سپاه ثبتنام میکرد، البته سپاه که نبود، دفتری بود. آن موقع انقلاب درگیر جنگهای داخلی و بحرانها بود و حدود سه ماه، برای کمک نیرو اعزام میکردند، مثل حشدالشعبیۀ امروز در عراق، سپاه آن موقع چنین حالی داشت. یک مجموعۀ غیرمتشکلِ مردمی داشت راه میافتاد و در حال تأسیس بود. فکر هم میکردند یک چیز موقتی و برای دوران گذار است.
وی ادامه داد: حوزه علمیه سهماهِ تابستان تعطیل بود، با خود گفتم در این سه ماه در سپاه ثبتنام میکنم و بعد از تعطیلات دوباره به قم میآیم. دو هفته به پادگان سعدآباد رفتم که آن موقع اسمش شد پادگان امام علی و در آنجا دوره دیدیم و بعد به پادگان ولیعصر(عج) آمدیم.
احمدیمقدم به دومین نقطه عطف زندگیاش یعنی آشنایی با شهید بروجردی اشاره کرد و با بیان اینکه نخستین بار ایشان را در پادگان ولیعصر دیدم، خاطرنشان کرد: با اینکه ایشان آن موقع یک جوان 23 ساله بود، ولی خیلی از ایشان درس گرفتیم، واقعا ایشان بزرگتر از سنش و بزرگتر از تحصیلاتش بود.
وی با اشاره به آشنایی چهارسالهاش با محمد بروجردی ابراز کرد: شهید بروجردی بسیار آدم باتقوایی بود. ایشان در شرایط سخت یتیمی، زندان و... بزرگ شده بود. آن موقع هفت گروه مبارزاتی بودند که ایشان بنیانگذار گروه صف در تهران بود و در آن نقش محوری داشت.
عضو هیات امنای موسسه آینده روشن با بیان اینکه شهید بروجردی تحصیلات کلاسیکِ بالایی نداشت، اظهار کرد: ایشان در بازار تشکدوز بود و بعدازظهرها که وقت داشت درس میخواندند. کم خوانده بود ولی به دلیل باطن آمادهای که داشت، زیاد میدانست و عمیق بود.
وی با تأکید بر اینکه شهید بروجردی در تشخیص جریانات عمیق بود، گفت: اگر بزرگان، برای عبور از بحرانهای اجتماعی نظریات امنیتی میدهند ایشان به صورت فطری در سخنرانیهایش این نظریات را بیان میکرد که همین الان به عنوان نظریههای مقابله با بحرانهای اجتماعی در کل جهان ارزش کاربرد دارد.
احمدیمقدم درباره نقش محوری شهید بروجردی در بازگرداندن کنترل کردستان به دست نیروهای انقلابی، گفت: کردستانِ ما با استراتژی این شهید بزرگوار اداره شد که امروز چکیده آن با عنوان «استراتژی امنیت پایدار مردمی» مطرح است که در واقع میشود گفت نظریه امنیتی جمهوری اسلامی است؛ استراتژیی که در «دفاع همه جانبه» که حضرت امام(ره) مطرح کردند، شکل گرفت.
وی ادامه داد: شما امروز آن چیزی که در عراق و سوریه و جاهای دیگر برای آرامسازی میگذرد با آن چیزی که در کردستان گذشت مقایسه کنید، تا نقش شهید بروجردی را در مدیریت بحران کردستان درک کنید. در این عرصه بنمایۀ نظریات جمهوری اسلامی از این شهید بزرگوار محمد بروجردی است که بسیار انسان با اخلاص بود.
عضو هیات امنای موسسه آینده روشن اضافه کرد:با بیان اینکه شهید بروجردی یکی از اعضای تیم مؤسس سپاه بود،بروجردی را برای فرماندهی سپاه معرفی کردند که خودش نپذیرفت تا اینکه ایشان مسؤولیت سپاه غرب کشور را پذیرفت.
وی افزود: زمانی شهید بروجردی فرماندهی سپاه غرب را پذیرفت که از غرب کشور، هیچ چیز باقی نمانده بود؛ یعنی از 12 کیلومتری کرمانشاه به آن طرف دیگر دست ضد انقلاب بود. شهر پاوه یک شهرِ محاصرهشده و راهش هم بسته بود، در آن شرایط با نبوغ و شاستگی نظامی ایشان، شهرها آزاد و راههای اصلی آزاد شد.
احمدیمقدم در ادامه به هجمهها و تهمتهایی که در اوج نقشآفرینی شهید بروجردی در کردستان علیه ایشان میشد اشاره کرد و گفت: سال 60 امام(ره) فرمودند که دیگر سپاه شکل گرفته است و هر کس میخواهد اینجا باشد، نباید در هیچ حزبی فعالیت کند. میگفتند یا سپاه یا حزب؛ بهطور طبیعی خیلیها رفتند، از جمله همین آقایانی که امروز میگویند ما تا آن موقع در سپاه بودیم. خیلیها هم ماندند؛ مثل آقا محسن و آقای شمعخوانی و دیگران که از اعضای گروه منصورونِ خوزستان بودند. همچنین شهید بروجردی که از گروه صف بود.
وی افزود: وقتی آقای بروجردی در سپاه ماند، حمله به او را شروع کردند که «اینها دروغ میگویند، نفاق دارند و نفوذیاند و در سپاه ماندهاند و کار تشکیلاتی میکنند؛ امام گفته است سپاه را رها کنید، ولی اینها نرفتند».
عضو هیات امنای موسسه آینده روشن در ادامه گفت: من از مجموعهای که در سپاه غرب کشور جایگزین ایشان شدند، شنیدم که گفتند «ما ریشه فساد را قطع کردیم» که منظورشان بروجردی بود «و شاخ و برگهایش مانده است که باید بچینیم» که منظورشان ما بودیم. خیلی تهمتهایی بدی زدند و خیلی رفتارشان تلخ بود.
وی ابراز کرد: البته دوستانی که جفا کردند متوجه اشتباهشان شدند و از جفای خودشان توبه کردند و خیلیهایشان هم شهید شدند.
احمدیمقدم بیان کرد:با اشاره به بخش دیگری از خاطراتش، زمانی که فرمانده سپاه سردشت بودم، در یکی از عملیاتها شهید بروجردی با هلیکوپتر به سردشت میآمد که هلیکوپتر سقوط کرد. در آن حادثه چندین جای بدن شهید بروجردی شکست.
وی ادامه داد: بعد از آزادسازی جاده پیرانشهر و جنگلهای سردشت و بعد از گذشت حدود 6 ماه از آن حادثه، فرصتی شد تا برای عیادت شهید بروجردی به تهران بروم. بروجردی در خانه مادر همسرش بستری بود، در یک خانۀ محقر گلیِ 60 متری و تمام دست و پا و کمر و گردنش کچ گرفته بود.
عضو هیات امنای موسسه آینده روشن گفت: بعد از احوالپرسی به شهید بروجردی گفتم پشت سر شما میگویند ریشه فساد را قطع کردیم، ایشان گفت: «آقای مقدم! نگو. من راضی نیستم به شنیدن این حرفها. یک مؤمنی یک اشتباهی میکند، این نقل قول را به من میگویید و من ناراحت میشوم؛ من هم یک چیزی میگویم این حرف به آن شخص میرسد و بین مؤمنین اختلاف میشود. من اصلا راضی به شنیدن این حرفها نیستم. راضی نیستم در هیچ محفلی راجع به اینها بحث شود».
وی عنوان کرد: به ایشان گفتم لااقل از خودتان دفاع کنید، گفت «دفاع هم فایدهای ندارد. اگر من را صادق بدانند میدانند که وقتی در سپاه ماندم یعنی در حزب نیستم، یعنی به فرمان امام عمل کردم؛ اگر من را دروغگو بدانند دفاع هم بکنم میگویند دروغ میگویی. خدا باید بداند که میداند».
احمدیمقدم تصریح کرد: شهید بروجردی(ره) چنین انسانی بود؛ انسان خیلی عجیب و وارستهای بود. اگر عملیاتی گره میخورد و همه متحیر میشدند ایشان بعد از چند دقیقه خوابیدن، بلند میشد و میگفت من یافتم، در حالی که همه میگفتند نمیشود؛ اما با نظر او دشمن غافلگیر میشد. از این موارد در زندگی ایشان کم نیست. ایشان واقعا یک انسان بزرگی بود. من هرچه فکر میکنم در عیار ایشان کم دیدم.
انتهای پیام/ح