به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شاعران آیینی کشورمان درباره حضرت زینب (س) شعر سرودند. در اینجا این اشعار را بخوانید.
شعر علی اکبر لطیفیان ویژه ولادت حضرت زینب (س)
یا که خدا به خلق پیمبر نمیدهد
یا گر دهد پیمبر ابتر نمیدهد
حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس
غیر از رسول سوره کوثر نمیدهد
دختر در این قبیله تجلی کوثر است
بی خود خدا به فاطمه دختر نمیدهد
زینب یگانه است و خدا هم به فاطمه
تا زینب است دختر دیگر نمیدهد
زینب رشیدهای ست که بر شانه کسی
تکیه به غیر شانه حیدر نمیدهد
زینب شکوه خواهریش را در عالمین
دست کسی به غیر برادر نمیدهد
او مظهر صفات جلالی حیدر است
یعنی به راحتی به کسی سر نمیدهد
زینب همان کسی ست که در راه عفتش
عباس میدهد نخ معجر نمیدهد
شعر وحید قاسمی ویژه ولادت حضرت زینب (س)
پرورش یافتهی دامن زهرا هستی
دانش آموختهی مکتب مولا هستی
مریم از محضرتان درس حیا آموزد.
چون که محجوبترین دختر حوا هستی
جان گرفته شجر طیبه از آمدنت
فصل سرسبز تولّا و تبرّی هستی
خطبه ات، معجزه ات، منجی موسی صفتان
تو کلیمی که فقط بی ید بیضا هستی
بانگ کوبندهی تان بر همگان ثابت کرد
با ابالفضل علمدار هم آوا هستی
طینت مردهی شان زنده شد و فهمیدند
علوی زادهای و مثل مسیحا هستی
دل دریایی تان در تب امواج غروب
معنی واقعی هیبت دریا هستی
واژهها پیش مقامت همه تعظیم کنند
تو خداوند نمادین غزلها هستی
روضه هامان همه با یاد شما ختم شود
از همه زاویهها روشن و پیدا هستی
بعد هفتاد و دو زخمی که به جانت زده اند
باز در بحبوحه حادثه سرپا هستی
راز آن عصر غم انگیز چرا فاش نشد
تو مه آلودترین فرد معمّا هستی
شعر علی اکبر لطیفیان ویژه ولادت حضرت زینب (س)
آن قدر عاشقیم که املا نمیشود
مستی ما که در قلمی جا نمیشود
زلف مرا به پنجرههای ضریح عشق
طوری گره زدند، دگر وا نمیشود
باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت
هر دختر قبیله که لیلا نمیشود
آن کس که خاک پای مریدان میکده ست
محتاج معجزات مسیحا نمیشود
«تاک» مرا به عشق تو در خُم گذاشتند
حالا شراب میشود و یا نمیشود
ما مثل باده ایم شبی امتحان کنید
انگور زاده ایم شبی امتحان کنید
شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت
از حاجیان کعبهی سبز شما نوشت
شکر خدا که دست قدر، دست سرنوشت
نام مرا شریفترین خاک پا نوشت
صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید
این سجده را فرشته به پای خدا نوشت
از ما سوال شد که اسیر تو میشویم؟
ما خواستیم و آیهی «قالو بلی» نوشت
بالای سر در حرم کبریاییش
نام تو را به خط خودش با طلا نوشت
یعنی تمام جلوهی آل عبا تویی
آیینهی تمام نمای خدا تویی
اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت
موسی ادامه داشت، مسیحا ادامه داشت
ای بارش همیشهی سجادههای نور
در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت
بانو اگر به آینهها سر نمیزدید
تاریکی همیشهی دنیا ادامه داشت
در آسمان چهارم افلاک جا زدیم
آیات ردّ پای تو، اما ادامه داشت
تا زندگیت را به تماشا گذاشتی
آن عمر جاودانهی زهرا ادامه داشت
ای آفتاب روشن شبهای کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا
گفتیم آسمانی و دیدیم برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری
گفتیم دختر اسد الله غالبی
ایّام کوفه آمد و دیدیم حیدری
تو از زمان کودکیت تا بزرگیت
شیواترین مفسّر الله اکبری
تو از کدام طایفه هستی که مستقیم
فیض از حضور علم خداوند میبری
بر شانههای سبز تو بار رسالت است
تو اولین پیمبر بعد از پیمبری
خورشید روی تو شرف مشرقین شد
یک نیمه ات حسن شد و نیمت حسین شد
ای ماورای حد تصوّر کمال تو
بالاتر از پریدن جبریل بال تو
از مادری چنین، چنین دختری شود
هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو
غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده ایم
در انعکاس آینههای زلال تو
نزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟
از گوشههای چشم تو ساحل درست شد
محض رضای پای تو محمل درست شد
تو زینبی و شیر زن بعد کربلا
تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا
زهرا، نبی، حسین و علی و حسن تویی
بانو تویی تو «پنج تن» بعد کربلا
گاهی که طعنه میشنوی صبر میکنی
یعنی تویی همان حسن بعد کربلا
ای گریهی غریبی عریان بی کفن
حالا تویی و پیرهن بعد کربلا
قلبت تپید وسورهی مریم شروع شد
غمگینترین غروب محرّم شروع شد
ای سایه بلند اباالفضل بر سرت
ای بال جبرئیل گلستان معبرت
عباس هم رشیدی قد تو را ندید
از بس که سر بزیر بُود در برابرت
شب زنده دار شام غریبان کربلا
دل بسته بر نماز شب تو برادرت
ای خطبهی صدای تو نهج البلاغه ات
وی محمل بدون جهاز تو منبرت
هجده سر بریده به دنبال چشم تو
هجده سر بریده نگهبان معجرت
ای قله نجابت تشوحید، جای تو
عطر حضور فاطمه دارد حیای تو
شعر جواد پرچمی ویژه ولات حضرت زینب (س)
کار ِما امشب است با زینب
شبِ میلادِ نورها، زینب
سِرِّ وَالنجم و وَالضُحی زینب
آمده محور ِکسا زینب
دختر صبر مرتضا زینب
السلام علیک یازینب
ای نبوت به شأن زن زینب
اسدالله بت شکن زینب
فاطمه حیدر و حسن زینب
یک تنه کُلِّ پنج تن زینب
از ازل غرق خویشتن زینب
تا ابد غرق ِ. درخدا زینب
شب میلاد گریه مرسوم است
زیر پایت بهشت معلوم است
پلکهای تو حَیُّ قیوم است
قلم عاجز به وصف خانوم است
در حقیقت امام معصوم است
درلباس فرشتهها زینب
زینت روزگار بابایی
سند افتخار بابایی
درجلالت کنار بابایی
دختر با وقار بابایی
تو همان ذوالفقار بابایی
ای تجلیِّ لافتی زینب
آمدی سروری به تو دادند
شأن پیغمبری به تو دادند
تبر ِحیدری به تو دادند
تا که بال و پری به تو دادند
لقب مادری به تو دادند
مات و حیرانت انبیا، زینب
آمدی و گدا شدیم همه
در مقامت فناشدیم همه
در به در هرکجا شدیم همه
راهی کربلا شدیم همه
به خدا با خدا شدیم همه
قل هوالله را نَما، زینب
آمدی انّمَا الحیاتِ حسین
آمدی زمزم و فرات حسین
ساحل کشتی نجات حسین
سرپناه مخدرات حسین
خندههای تو خاطرات حسین
خلقک من حسین یا زینب
عشق خیرالعمل درست کند
نامت از غم عسل درست کند
این برادر بغل درست کند
تاکه ضرب المثل درست کند
سایه بان در محل درست کند
ای برادر تو را فدا زینب
سه برادر کبوترت بودند
بچههای برادرت بودند
راه بندان ِ. معبرت بودند
پاسبانهای معجرت بودند
همه پروانه یِ سرت بودند
که مبادا به کوچه ها. زینب…
در مسیر تو یک نفر باشد
شمع روشن در این گذر باشد
ناشناسی به دور و بر باشد
تا مسیر تو بی خطر باشد
یک قبیله تو را سپر باشد
وای از روز کربلا زینب
غصه و درد بی کران هم بود
کتک و سنگ بی امان هم بود
ترس از کشتن زنان هم بود
دور تو خولی و سنان هم بود
چادرت زیر دست و پا زینب
شعر علی شکاری ویژه ولادت حضرت زینب (س)
مرا اسیر دو لبخند زینبم کردند
هزار شکر که در بند زینبم کردند
عزیز خانهی حق ماده شیر آورده
امیره ایی ز. برای امیر آورده
به روی دست علی آنچنان نمایان که
خدا دلیل دگر بر غدیر آورده
پیام وحی برای پیمبر خاتم
خبر زعالمهای بی نظیر آورده
شب ولادت گریه است فاطمه امشب
که غم به قلب تو درد کثیر آورده
امیر زاده همیشه امیر میماند
در این میانه که نام اسیر آورده
ولادت گل خیر النسا مبارکباد
طلوع زین اَب مرتضی مبارکباد
تویی که جلوهی نامت مرا به بالا برد
مرا به سوی خداوند حی یکتا برد
کنار ساحل و جامانده بودم از کشتی
هوای تو ما را به سمت دریا برد
ببین چگونه اسیر نگار گردیدم
خودم جدا و دلم را جدا به یغما برد
به عقل پا زده مجنون یار گشتم تا
مرا به خاک نشینی شهر لیلا برد
سلام جانب او دادم و به جای جواب
چقدر ساده دلم را به سوی آقا برد
ستارهی سحر شام کربلا بانو
نگاه میکنی و میکُشی مرا بانو
مقیم زلف تو حالی خراب میخواهد
چو شمع سوخته جانی مذاب میخواهد
تمام لشکر شب را به دست صبح بکُش
ببین که خانه ما آفتاب میخواهد
بلند میشود آری درفش دین خدا
رسول دیگری این انقلاب میخواهد
دلا زسینه میروی به شهر حسین
یقین بدار که این شهر باب میخواهد
برای آن که بماند وقار زینبی اش
شبیه زانوی سقا رکاب میخواهد
غروب علقمه اقتدار عباس است
عقیله خواهر محمل سوار عباس است
تمام نیزه نشینان تو را دعا کردند
میان دشت بلا تو در غمت رها کردند
دمی که بر رگ حلقوم عشق بوسه زدی
تو را به کعب نی کینهها جدا کردند
به کوفه رفتی و بازار چشم نامحرم
تو را حقیر سرانگشتشان نما کردند
نگاه خستهی یک ناقه سخت میگریید
تو را دمی که خارجیان خارجی صدا کردند
زدیده گریهی باران نم نم آمده است
شب تولد تو یا محرم آمده است
شعر وحید قاسمی ویژه ولادت حضرت زینب (س)
نسیم پردهی گهواره را تکان میداد
برای عرض ارادت، خودی نشان میداد
ستارههای درخشان خوشهی پروین
کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین
شمیم قدسی او در مدینه پیچیده
بهار آمده، بلبل به غنچه خندیده
چکاوکان به در باغ ریسه میبندند
شکوفهها همه دیوانه وار میخند ند
نشانههای ظهور مسیح ظاهر شد
مدینه مرکز ثقل خیال شاعر شد
نسیم گرد سر نو رسیده دف میزد
بنفشه داخل گلدان مدام کف میزد
صدای خواندن پروانهها چه زیبا بود
تبسم لب شیر خدا چه زیبا بود
ز. نور طلعت رویش ستاره حیران شد
و ماه با عجله پشت ابر پنهان شد
ستاره گفت: به خورشید:- بی خبر ساده -
خدا به فاطمه خورشید دیگری داده
زمان سیطره وسلطه گشته طی خورشید
شکسته حرمت پوشالی توای خورشید
حریر جذبهی چشمان او اهورایی ست
طلوع خندهی زینب عجب تماشایی ست
بساط فخر فروشی ز. آسمان بر چین
بیا زمین به تماشای دخترک بنشین
بیا ببین که ندیدی کسی به این پاکی
شدند خادمه اش، حوریان افلاکی
نگاه حیرت خورشید تا بر او افتاد
اسیر بند جنون گشت و نعرهها سر داد
هوار میزدومی گفت:وه چه نوری داشت!
شبیه مادر خود چهرهی صبوری داشت
بدون شبه وشک از قبیلهی نور است
میان هالهی انوار خویش مستور است
وقار و نور جبینش به مصطفی رفته.
ولی غرور نگاهش به مرتضی رفته
چه کودکیست! که خود اشهدین میگوید
و گاه خنده کنان یا حسین میگوید
چه کودکیست! که گوید ثنای رب جلی
دوچشم اوشده خیره به ذوالفقار علی
انتهای پیام/