به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده میكنيم.
سوره نسا چهارمین سوره قرآن کریم است و ۱۷۶ آیه دارد. سوره نسا از نظر ترتیب نزول،بعد از سوره ممتحنه قرار دارد . همانطور که میدانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق با ترتیب نزول سوره ها نیست . این سوره در مدینه و پس از هجرت پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.
این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف طولانی ترین سوره پس از سوره بقره است و به دلیل اینکه بیشترین مباحث آن درباره احکام زنان گردآوری شده، به سوره نسا نامیده می شود .
در فضیلت سوره نسا از پیامبر عظیم الشأن اسلام روایت شده است: «هر کس سوره نسا را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است». در کلامی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است: «اگر فردی سوره نسا را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.» شیخ طوسی قرائت سوره نسا را بعد از نماز صبح روز جمعه، مستحب دانسته است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا
اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيكفرجامتر است (۵۹)
تفسير :اين آيه و چند آيه بعد، درباره يكى از مهمترين مسائل اسلامى ، يعنى مساله رهبرى بحث مى كند و مراجع واقعى مسلمين را در مسائل مختلف دينى و اجتماعى مشخص مى سازد.
نخست به مردم با ايمان دستور مى دهد كه از خداوند اطاعت كنند، بديهى است براى يك فرد با ايمان همه اطاعتها بايد به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هر گونه رهبرى بايد از ذات پاك او سرچشمه گيرد، و طبق فرمان او باشد، زيرا حاكم و مالك تكوينى جهان هستى او است ، و هر گونه حاكميت و مالكيت بايد به فرمان او باشد (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله ).
در مرحله بعد، فرمان به پيروى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دهد، پيامبرى كه معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس ، سخن نمى گويد، پيامبرى كه نماينده خدا در ميان مردم است و سخن او سخن خدا است ، و اين منصب و موقعيت را خداوند به او داده است ، بنابراين اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقيت و حاكميت ذات او
ولى اطاعت از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مولود فرمان پروردگار است و به تعبير ديگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است ، و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) واجب الاطاعه بالغير و شايد تكرار اطيعوا در آيه اشاره به همين موضوع يعنى تفاوت دو اطاعت دارد (و اطيعوا الرسول )و مرحله سوم فرمان به اطاعت از (اولواالامر) مى دهد كه از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دين و دنياى مردم است .
اولواالامر چه كسانى هستند؟!
درباره اينكه منظور از اولواالامر چيست در ميان مفسران اسلام سخن بسيار است كه مى توان آن را در چند جمله خلاصه كرد:
1 – جمعى از مفسران اهل تسنن معتقدند كه منظور از اولواالامر زمامداران و حكام و مصادر در امورند، در هر زمان و در هر محيط، و هيچ گونه استثنايى براى آن قايل نشده اند و نتيجه آن اين است كه مسلمانان موظف باشند از هر حكومتى به هر شكل پيروى كنند، حتى اگر حكومت مغول باشد.
2 - بعضى ديگر از مفسران مانند نويسنده تفسير المنار و تفسير فى ظلال القرآن و بعضى ديگر معتقدند كه منظور از اولوا الامر نمايندگان عموم طبقات ، حكام و زمامداران و علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگى مردم هستند، اما نه بطور مطلق و بدون قيد و شرط بلكه اطاعت آنها مشروط به اين است كه بر خلاف احكام و مقررات اسلام نبوده باشد.
3 - به عقيده بعضى ديگر منظور از اولى الامر زمامداران معنوى و فكرى يعنى علما و دانشمندانند، دانشمندانى كه عادل باشند و به محتويات كتاب و سنت آگاهى كامل داشته باشند.
4 - بعضى از مفسران اهل تسنن معتقدند كه منظور از اين كلمه منحصرا خلفاى چهارگانه نخستينند، و غير آنها را شامل نمى شود، و بنابر اين در اعصار ديگر ولى الامر وجود خارجى نخواهد داشت .
5 - بعضى ديگر از مفسران ، اولواالامر را به معنى صحابه و ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دانند.
6 - احتمال ديگرى كه در تفسير اولواالامر گفته شده اين است كه منظور فرماندهان لشكر اسلامند.
7 - همه مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه منظور از اولوا الامر، امامان معصوم ميباشند كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى ، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها سپرده شده است ، و غير آنها را شامل نمى شود، و البته كسانى كه از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگيرند، با شروط معينى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اينكه اولواالامرند، بلكه به خاطر اينكه نمايندگان اولواالامر مى باشند.
اكنون به بررسى تفاسير فوق به طور فشرده مى پردازيم :
شك نيست كه تفسير اول به هيچ وجه با مفهوم آيه و روح تعليمات اسلام سازگار نيست و ممكن نيست كه پيروى از هر حكومتى بدون قيد و شرط در رديف اطاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد، و به همين دليل علاوه بر مفسران شيعه ، مفسران بزرگ اهل تسنن نيز آن را نفى كرده اند.
و اما تفسير دوم نيز با اطلاق آيه شريفه سازگار نيست ، زيرا آيه اطاعت اولواالامر را بدون قيد و شرط لازم و واجب شمرده است .
تفسير سوم يعنى تفسير اولواالامر به علما و دانشمندان عادل و آگاه از كتاب و سنت نيز با اطلاق آيه سازگار نيست ، زيرا پيروى از علما و دانشمندان ، شرائطى دارد از جمله اينكه گفتار آنها بر خلاف كتاب و سنت نباشد، بنابراين اگر آنها مرتكب اشتباهى شوند (چون معصوم نيستند و اشتباه مى كنند) و يا به هر علت ديگر از حق منحرف شوند، اطاعت آنها لازم نيست ، در صورتى كه آيه اطاعت اولواالامر را به طور مطلق ، همانند اطاعت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، لازم شمرده است ، به علاوه اطاعت از دانشمندان در احكامى است كه از كتاب و سنت استفاده كرده اند بنا بر اين چيزى جز اطاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نخواهد بود، و نيازى به ذكر ندارد.
تفسير چهارم ( منحصر ساختن به خلفاى چهارگانه نخستين ) مفهومش اين است كه امروز مصداقى براى اولوا الامر در ميان مسلمانان وجود نداشته باشد، به علاوه هيچگونه دليلى براى اين تخصيص در دست نيست .
تفسير پنجم و ششم يعنى اختصاص دادن به صحابه و يا فرماندهان لشكر نيز همين اشكال را دارد يعنى هيچگونه دليلى بر اين تخصيص نيز در دست نيست .
جمعى از مفسران اهل تسنن مانند محمد عبده دانشمند معروف مصرى به پيروى از بعضى از كلمات مفسر معروف فخر رازى خواسته اند، احتمال دوم (اولواالامر همه نمايندگان طبقات مختلف جامعه اسلامى اعم از علما، حكام و نمايندگان طبقات ديگر است ) را با چند قيد و شرط بپذيرند، از جمله اينكه مسلمان باشند (آنچنان كه از كلمه (منكم ) در آيه استفاده مى شود) و حكم آنها بر خلاف كتاب و سنت نباشد، و از روى اختيار حكم كنند نه اجبار، و موافق با مصالح مسلمين حكم نمايند، و از مسائلى سخن گويند كه حق دخالت در آن داشته باشند (نه مانند عبادات كه مقررات ثابت و معينى در اسلام دارند) و در مسالهاى كه حكم مى كنند، نص خاصى از شرع نرسيده باشد و علاوه بر همه اينها به طور اتفاق نظر بدهند .
و از آنجا كه آنها معتقدند مجموع امت يا مجموع نمايندگان آنها گرفتار اشتباه و خطا نمى شوند و به عبارت ديگر مجموع امت معصومند، نتيجه اين شروط آن مى شود كه اطاعت از چنين حكمى به طور مطلق و بدون هيچگونه قيد و
شرط همانند اطاعت از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) لازم باشد، (و نتيجه اين سخن حجت بودن اجماع است ) ولى بايد توجه داشت كه اين تفسير نيز اشكالات متعددى دارد، زيرا:
* اتفاق نظر در مسائل اجتماعى در موارد بسيار كمى روى مى دهد، و بنابر اين يك بلاتكليفى و نابسامانى در غالب شئون مسلمين بطور دائم وجود خواهد داشت ، و اگر آنها نظريه اكثريت را بخواهند بپذيرند، اين اشكال پيش مى آيد اكثريت هيچگاه معصوم نيست ، و بنابراين اطاعت از آن به طور مطلق لازم نميباشد .
ثانيا - در علم اصول ثابت شده ، كه هيچگونه دليلى بر معصوم بودن مجموع امت ، منهاى وجود امام معصوم ، در دست نيست .
* يكى از شرائطى كه طرفداران اين تفسير ذكر كرده بودند اين بود كه حكم آنها بر خلاف كتاب و سنت نباشد، بايد ديد تشخيص اين موضوع كه حكم مخالف سنت است يا نيست با چه اشخاصى است ، حتما با مجتهدان و علماى آگاه از كتاب و سنت است ، و نتيجه اين سخن آن خواهد بود كه اطاعت از اولوا الامر بدون اجازه مجتهدان و علما جايز نباشد، بلكه اطاعت آنها بالاتر از اطاعت اولوا الامر باشد و اين با ظاهر آيه شريفه سازگار نيست .
درست است كه آنها علما و دانشمندان را نيز جز اولوا الامر گرفتهاند، ولى در حقيقت مطابق اين تفسير علما و مجتهدان به عنوان ناظر و مرجع عاليتر از ساير نمايندگان طبقات شناخته شده اند نه مرجعى در رديف آنها، زيرا علما و دانشمندان بايد بر كار ديگران از نظر موافقت با كتاب و سنت نظارت داشته باشند و به اين ترتيب مرجع عالى آنها خواهند بود و اين با تفسير فوق سازگار نيست .
بنابراين تفسير فوق از جهات متعددى مواجه با اشكال است :
و تنها تفسيرى كه از اشكالات گذشته سالم ميماند تفسير هفتم يعنى تفسير
اولوا الامر به رهبران و امامان معصوم است ، زيرا اين تفسير با اطلاق وجوب اطاعت كه از آيه فوق استفاده ميشود كاملا سازگار است ، چون مقام عصمت امام ، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ ميكند، و به اين ترتيب فرمان او همانند فرمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدون هيچگونه قيد و شرطى واجب الاطاعه است ، و سزاوار است كه در رديف اطاعت او قرار گيرد و حتى بدون تكرار اطيعوا عطف بر رسول شود. جالب توجه اينكه بعضى از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف فخر رازى در آغاز سخنش در ذيل اين آيه ، به اين حقيقت اعتراف كرده ، ميگويد:كسى كه خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتما بايد معصوم باشد، زيرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامى كه مرتكب اشتباهى ميشود خداوند اطاعت او را لازم شمرده ، و پيروى از او را در انجام خطا لازم دانسته ، و اين خود يك نوع تضاد در حكم الهى ايجاد ميكند، زيرا از يك طرف انجام آن عمل ممنوع است ، و از طرف ديگر پيروى از اولوا الامر لازم است ، و اين موجب اجتماع امر و نهى ميشود.
بنابراين از يك طرف ميبينيم خداوند اطاعت فرمان اولوا الامر را بدون هيچ قيد و شرط لازم دانسته و از طرف ديگر اگر اولوا الامر معصوم از خطا نباشند چنين فرمانى صحيح نيست ، از اين مقدمه چنين استفاده ميكنيم كه اولوا الامر كه در آيه فوق به آنها اشاره شده حتما بايد معصوم بوده باشند .
فخر رازى سپس چنين ادامه ميدهد كه اين معصوم يا مجموع امت است و يا بعضى از امت اسلام ، احتمال دوم قابل قبول نيست ، زيرا ما بايد اين بعض را بشناسيم و به او دسترس داشته باشيم ، در حالى كه چنين نيست و چون اين احتمال از بين برود، تنها احتمال اول باقى ميماند كه معصوم مجموع اين امت است ، و اين خود دليلى است بر اينكه اجماع و اتفاق امت حجت و قابل قبول است ، و از دلائل معتبر محسوب ميشود.
همانطور كه مى بينيم فخر رازى با اينكه معروف به اشكالتراشى در مسائل مختلف علمى است دلالت آيه را بر اينكه اولوا الامر بايد افراد معصومى باشند پذيرفته است ، منتها از آنجا كه آشنائى به مكتب اهل بيت (عليهمالسلام ) و امامان و رهبران اين مكتب نداشته اين احتمال را كه اولوا الامر اشخاص معينى از امت بوده باشند ناديده گرفته است ، و ناچار شده كه اولوا الامر را به معنى مجموع امت (يا نمايندگان عموم طبقات مسلمانان ) تفسير كند، در حالى كه اين احتمال قابل قبول نيست ، زيرا همانطور كه گفتيم اولوا الامر بايد رهبر جامعه اسلامى باشد و حكومت اسلامى و حل و فصل مشكلات مسلمين به وسيله او انجام شود و ميدانيم حكومت دستجمعى عموم و حتى نمايندگان آنها به صورت اتفاق آرا عملا امكانپذير نيست ، زيرا در مسائل مختلف اجتماعى و سياسى و فرهنگى و اخلاقى و اقتصادى كه مسلمانان با آن روبرو هستند، به دست آوردن اتفاق آرا همه امت يا نمايندگان آنها غالبا ممكن نيست ، و پيروى از اكثريت نيز پيروى از اولوا الامر محسوب نميشود، بنا بر اين لازمه سخن فخر رازى و كسانى كه از دانشمندان معاصر عقيده او را تعقيب كرده اند اين ميشود كه عملا اطاعت از اولوا الامر تعطيل گردد، و يا به - صورت يك موضوع بسيار نادر و استثنائى درآيد. از مجموع بيانات فوق نتيجه ميگيريم كه آيه شريفه تنها رهبرى پيشوايان معصوم كه جمعى از امت را تشكيل ميدهند اثبات ميكند . (دقت كنيد)
پاسـخ چند سوال
در اينجا ايرادهائى به تفسير فوق شده كه از نظر رعايت بى طرفى در بحث بايد مطرح گردد:
1 – اگر منظور از اولوا الامر، امامان معصوم باشند با كلمه اولى كه به معنى جمع است سازگار نيست ، زيرا امام معصوم در هر زمان يك نفر بيش نمى باشد.
پاسخ اين سوال چنين است زيرا امام معصوم در هر زمان اگر چه يك نفر بيش نيست ولى در مجموع زمانها افراد متعددى را تشكيل ميدهند و ميدانيم آيه تنها وظيفه مردم يك زمان را تعيين نميكند.
2 - اولوا الامر مطابق اين معنى در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وجود نداشته ، و در اين صورت چگونه فرمان به اطاعت از وى داده شده است ؟
پاسـخ اين سوال از گفته بالا نيز روشن ميشود، زيرا آيه منحصر به زمان معينى نيست و وظيفه مسلمانان را در تمام اعصار و قرون روشن ميسازد، و به عبارت ديگر ميتوانيم چنين بگوئيم كه اولوا الامر در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود زيرا پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دو منصب داشت يكى منصب رسالت كه در آيه به عنوان اطيعوا الرسول از او ياد شده و ديگر منصب رهبرى و زمامدارى امت اسلامى كه قرآن به عنوان اولوا الامر از آن ياد كرده ، بنابراين پيشوا و رهبر معصوم در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود كه علاوه بر منصب رسالت و ابلاغ احكام اسلام ، اين منصب را نيز به عهده داشت ، و شايد تكرار نشدن اطيعوا در بين رسول و اولوا الامر خالى از اشاره به اين معنى نباشد، و به عبارت ديگر منصب رسالت و منصب اولوا الامرى دو منصب مختلف است كه در وجود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) يكجا جمع شده ولى در امام از هم جدا شده است و امام تنها منصب دوم را دارد.
3 - اگر منظور از اولوا الامر امامان و رهبران معصوم است ، پس چرا در ذيل آيه كه مسئله تنازع و اختلاف مسلمانان را بيان ميكند ميگويد: (فان تنازعتم فى شى فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله و اليوم الاخر ذلك خير و احسن تاويلا: اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ارجاع دهيد اگر ايمان به پروردگار و روز بازپسين داريد، اين براى شما بهتر و پايان و عاقبتش نيكوتر است همانطور كه ميبينيم در اينجا سخنى از اولوا الامر به ميان نيامده و مرجع حل اختلاف تنها خدا ( كتاب الله ، قرآن ) و پيامبر (سنت ) معرفى شده است .
در پاسـخ اين ايراد بايد گفت : (اولا) اين ايراد مخصوص تفسير دانشمندان شيعه نيست بلكه به ساير تفسيرها نيز با كمى دقت متوجه ميشود و ثانيا شكى نيست كه منظور از اختلاف و تنازع در جمله فوق ، اختلاف و تنازع در احكام است نه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و رهبرى مسلمين ، زيرا در اين مسائل مسلما بايد از اولوا الامر اطاعت كرد (همانطور كه در جمله اول آيه تصريح شده ) بنابراين منظور از آن اختلاف در احكام و قوانين كلى اسلام است كه تشريع آن با خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است زيرا ميدانيم امام فقط مجرى احكام است ، نه قانونى وضع ميكند، و نه نسخ ميكند، بلكه همواره در مسير اجراى احكام خدا و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و لذا در احاديث اهلبيت (عليهمالسلام ) ميخوانيم كه اگر از ما سخنى بر خلاف كتاب الله و سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كردند هرگز نپذيريد، محال است ما چيزى بر خلاف كتاب الله و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بگوئيم ، بنا بر اين نخستين مرجع حل اختلاف مردم در احكام و قوانين اسلامى خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه بر او وحى ميشود و اگر امامان معصوم بيان حكم ميكنند، آن نيز از خودشان نيست بلكه از كتاب الله و يا علم و دانشى است كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها رسيده است و به اين ترتيب علت عدم ذكر اولوا الامر در رديف مراجع حل اختلاف در احكام روشن ميگردد.
گواهى احاديث
در منابع اسلامى نيز احاديثى وارد شده كه تفسير اولوا الامر را به امامان اهلبيت تاييد ميكند از جمله :
مفسر مشهور اسلامى ابو حيان اندلسى مغربى ( متوفى سال 756 ) در تفسير بحر المحيط مينويسد كه اين آيه در حق على (عليهالسلام ) و ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) نازل گرديده است.
1 - دانشمند اهل تسنن ابو بكر بن مؤ من الشيرازى در رساله اعتقاد (طبق نقل مناقب كاشى ) از ابن عباس نقل ميكند كه آيه فوق درباره على (عليه السلام ) نازل شد، هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را (در غزوه تبوك ) در مدينه بجاى خود گذارد، على (عليه السلام ) عرض كرد: اى پيامبر ! آيا مرا همانند زنان و كودكان در شهر قرار ميدهى ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
(اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى حين قال اخلفنى فى قومى و اصلح فقال عزوجل و اولى الامر منكم :) آيا دوست ندارى نسبت به من همانند هارون (برادر موسى ) نسبت به موسى (عليه السلام ) بوده باشى ، آن زمانى كه موسى به او گفت : در ميان بنى اسرائيل جانشين من باش و اصلاح كن ، سپس خداوند عزوجل فرمود: و اولى الامر منكم .
شيخ سليمان حنفى قندوزى كه از دانشمندان معروف اهل تسنن است در كتاب ينابيع المودة از كتاب مناقب از (سليم بن قيس هلالى ) نقل مى كند كه روزى مردى به خدمت على (عليه السلام ) آمد و پرسيد: كمترين چيزى كه انسان در پرتو آن جز مومنان خواهد شد چه چيز است ؟ و نيز كمترين چيزى كه با آن جز كافران و يا گمراهان ميگردد كدام است ؟
امام فرمود : اما كمترين چيزى كه انسان به سبب آن در زمره گمراهان درمى آيد اين است كه حجت و نماينده خدا و شاهد و گواه او را كه اطاعت و ولايت او لازم است نشناسد،آن مرد گفت : (يا اميرالمؤ منين ) آنها را براى من معرفى كن ،على (عليهالسلام ) فرمود : همانها كه خداوند در رديف خود و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار داده و فرموده (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم .)آن مرد گفت فدايت شوم باز هم روشنتر بفرما
على (عليه السلام ) فرمود: همانهائى كه رسول خدا در موارد مختلف ودر خطبه روز آخر عمرش از آنها ياد كرده و فرمود : (انى تركت فيكم امرين لن تضلوا بعدى ان تمسكتم بهما كتاب الله و عترتى اهلبيتى ؛ من در ميان شما دو چيز بيادگار گذاشتم كه اگر دست به دامن آنها بزنيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد كتاب خدا و خاندانم ).
2 - و نيز همان دانشمند در كتاب (ينابيع المودة ) مى نويسد كه صاحب كتاب مناقب از تفسير مجاهد نقل كرده كه اين آيه در باره على (عليه السلام ) نازل شده است .
3 - روايات متعددى در منابع شيعه مانند كتاب كافى و تفسير عياشى و كتب صدوق و غير آن نقل شده كه همگى گواهى مى دهند كه منظور از (اولواالامر) ائمه معصومين مى باشند و حتى در بعضى از آنها نام امامان يك يك صريحا ذكر شده است .
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا
آيا نديده اى كسانى را كه مى پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به] آنچه پيش از تو نازل گرديده ايمان آورده اند [با اين همه] مى خواهند داورى ميان خود را به سوى طاغوت ببرند با آنكه قطعا فرمان يافته اند كه بدان كفر ورزند و[لى] شيطان مى خواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد (۶۰)
شان نزول :
يكى از يهوديان مدينه با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت ، بنا گذاشتند يك نفر را به عنوان داور در ميان خود انتخاب كنند، مرد يهودى چون به عدالت و بى نظرى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) اطمينان داشت گفت : من به داورى پيامبر شما راضيم ولى مرد منافق يكى از بزرگان يهود بنام (كعب بن اشرف ) را انتخاب كرد، زيرا مى دانست كه مى تواند با هديه نظر او را به سوى خود جلب كند، و به اين ترتيب با داورى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مخالفت كرد، آيه شريفه نازل شد و چنين افرادى را شديدا سرزنش كرد.
بعضى از مفسران شان نزولهاى ديگرى نيز در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه نشان مى دهد بعضى از تازه مسلمانها، طبق عادت زمان جاهليت ، در آغاز اسلام داوريهاى خود را نزد دانشمندان يهود، و يا كاهنان مى بردند، آيه فوق نازل شد وشديدا آنها را نهى كرد.
تفسير :حكومت طاغوت
آيه فوق در واقع مكمل آيه گذشته است ، زيرا آيه پيش ، مؤ منان را به اطاعت فرمان خدا و پيامبر و اولواالامر و به داورى طلبيدن كتاب و سنت دعوت نمود و اين آيه از اطاعت و پيروى و داورى طاغوت ، نهى مى نمايد.
آيه فوق مسلمانانى را كه براى داورى به نزد حكام مى رفتند ملامت مى كند، و مى گويد: (اى پيامبر! آيا نمى بينى كسانى را كه خود را مسلمان مى پندارند و مى گويند به تمام كتب آسمانى كه بر تو و انبيا پيشين نازل شده است ايمان آورديم ، در عين حال داوريهاى خود را به نزد طاغوت مى برند، در حالى كه به آنها دستور داده شده كه هرگز فرمان طاغوت را نبرند)؟! (الم تر الى الذين يزعمون انهم آمنوا بما انزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به ).
همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، (طاغوت ) از ماده طغيان است و اين كلمه با همه مشتقاتش به معنى سركشى و شكستن حدود و قيود، و يا هر چيزى كه وسيله طغيانگرى و يا سركشى است مى باشد، بنابر اين آنها كه داورى به باطل مى كنند (طاغوت ) هستند، زيرا حدود و مرزهاى الهى و حق و عدالت را شكسته اند، در حديثى نيز از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: (الطاغوت كل من يتحاكم اليه ممن يحكم بغير الحق ؛ هر كس به غير حق حكم كند و مردم او را به داورى بطلبند، طاغوت است .
سپس قرآن اضافه مى كند: (مراجعه به طاغوت يك دام شيطانى است كه مى خواهد انسانها را از راه راست به بيراهه هاى دوردستى بيفكند) (و يريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا).
ناگفته پيدا است كه آيه فوق همچون ساير آيات قرآن يك حكم عمومى و جاودانى را براى همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بيان مى نمايد، و به آنان اخطار مى كند كه مراجعه كردن به حكام باطل ، و داورى خواستن از طاغوت ، با ايمان به خدا و كتب آسمانى سازگار نيست ، به علاوه انسان را از مسير حق به بيراهه هايى پرتاب مى كند كه فاصله آن از حق ، بسيار زياد است ، مفاسد چنين داوريها در به هم ريختن سازمان اجتماعى بشر بر هيچكس پوشيده نيست ، و يكى از عوامل عقب گرد اجتماعات محسوب مى شود.
انتهای پیام /
وقتی من روزی ندارم ..
میگویم سیل زمین ت را ببر ...
...سوره ال عمران