به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده میكنيم.
سوره نساء چهارمین سوره قرآن کریم است و ۱۷۶ آیه دارد. سوره نساء از نظر ترتیب نزول،بعد از سوره ممتحنه قرار دارد . همانطور که میدانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق با ترتیب نزول سوره ها نیست . این سوره در مدینه و پس از هجرت پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.
این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف طولانی ترین سوره پس از سوره بقره است و به دلیل اینکه بیشترین مباحث آن درباره احکام زنان گردآوری شده، به سوره نساء نامیده می شود .
در فضیلت سوره نساء از پیامبر عظیم الشأن اسلام روایت شده است: «هر کس سوره نساء را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است». در کلامی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است: «اگر فردی سوره نساء را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.» شیخ طوسی قرائت سوره نساء را بعد از نماز صبح روز جمعه، مستحب دانسته است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا
و چون نماز را به جاى آورديد خدا را [در همه حال] ايستاده و نشسته و بر پهلوآرميده ياد كنيد پس چون آسوده خاطر شديد نماز را [به طور كامل] به پا داريد زيرا نماز بر مؤمنان در اوقات معين مقرر شده است (۱۰۳)
تفسير :اهميت فريضه نماز
بدنبال دستور نماز خوف در آيه گذشته و لزوم بپاداشتن نماز حتى در حال جنگ در اين آيه مى فرمايد: پس از اتمام نماز ياد خدا را فراموش نكنيد، و در حال ايستادن و نشستن و زمانيكه بر پهلو خوابيده ايد به ياد خدا باشيد و از او كمك بجوئيد.
(فاذا قضيتم الصلوة فاذكروا الله قياما و قعودا(1) و على جنوبكم )
منظور از ياد خدا در حال قيام و قعود و بر پهلو خوابيدن ، ممكن است همان حالات استراحت در فاصله هائى كه در ميدان جنگ واقع مى شود باشد و نيز ممكن است به معنى حالات مختلف جنگى كه سربازان گاهى در حال ايستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابيدن ، سلاحهاى مختلف جنگى از جمله وسيله تيراندازى را بكار مى برند، بوده باشد.
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك دستور مهم اسلامى است ، كه معنى نماز خواندن در اوقات معين اين نيست كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند بلكه ، نماز يك دستور انضباطى است كه روح توجه به پروردگار را در انسان زنده مى كند و مى تواند در فواصل نمازها خدا را به خاطر داشته باشد خواه در ميدان جنگ باشد و خواه در غير ميدان جنگ .
آيه فوق در روايات متعددى به كيفيت نماز گزاردن بيماران تفسير شده كه اگر بتوانند ايستاده و اگر نتوانند نشسته و اگر باز نتوانند به پهلو بخوابند ونماز را بجا آورند، اين تفسير در حقيقت يكنوع تعميم و توسعه در معنى آيه است اگر چه آيه مخصوص به اين مورد نيست .
سپس قرآن مى گويد: دستور نماز خوف يك دستور استثنائى است و به مجرد اينكه حالت خوف زائل گشت ، بايد نماز را به همان طرز عادى انجام دهيد.
(فاذا اطماننتم فاقيموا الصلوة ).
و در پايان سر اين همه سفارش و دقت را درباره نماز چنين بيان مى دارد: زيرا نماز وظيفه ثابت و لايتغيرى براى مؤ منان است .
(ان الصلوة كانت على المؤ منين كتابا موقوتا).
كلمه موقوت از ماده وقت است بنابراين معنى آيه چنين است كه اگر ملاحظه مى كنيد حتى در ميدان جنگ مسلمانان بايد اين وظيفه اسلامى را انجام دهند به خاطر آن است كه نماز اوقات معينى دارد كه نمى توان از آنها تخلف كرد.
ولى در روايات متعدى كه در ذيل آيه وارد شده است موقوتا به معنى ثابتا و واجبا تفسير شده است كه البته آن هم با مفهوم آيه سازگار است ، و نتيجه آن با معنى اول تقريبا يكى است .
سوال :
بعضى مى گويند ما منكر فلسفه و اهميت نماز و اثرات تربيتى آن نيستيم اما چه لزومى دارد كه در اوقات معينى انجام شود آيا بهتر نيست كه مردم آزادگذارده شوند و هر كس به هنگام فرصت و آمادگى روحى اين وظيفه را انجام دهد.
پاسـخ :
تجربه نشان داده كه اگر مسائل تربيتى تحت انضباط و شرائط معين قرار نگيرد عده اى آن را به دست فراموشى مى سپارند، و اساس آن به كلى متزلزل مى گردد، اين گونه مسائل حتما بايد در اوقات معين و تحت انضباط دقيق قرار گيرد تا هيچكس عذر و بهانه اى براى ترك كردن آن نداشته باشد به خصوص اينكه انجام اين عبادات در وقت معين مخصوصا به صورت دسته جمعى داراى شكوه و تاثير و عظمت خاصى است كه قابل انكار نمى باشد و در حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازى تشكيل مى دهد.
وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا
و در تعقيب گروه [دشمنان] سستى نورزيد اگر شما درد مى كشيد آنان [نيز] همان گونه كه شما درد مى كشيد درد مى كشند و حال آنكه شما چيزهايى از خدا اميد داريد كه آنها اميد ندارند و خدا همواره داناى سنجيده كار است (۱۰۴)
شان نزول :در برابر هر سلاحى سلاح مشابهى
از ابن عباس و بعضى ديگر از مفسران چنين نقل شده كه پس از حوادث دردناك جنگ احد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر فراز كوه احد رفت و ابو سفيان نيز بر كوه احد قرار گرفت و با لحنى فاتحانه فرياد زد: اى محمد! يك روز پيروز شديم و روز ديگر شما يعنى اين پيروزى ما در برابر شكستى كه در بدر داشتيم ) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مسلمانان فرمود: فورا به او پاسـخ گوئيد (گويا مى خواهد به ابوسفيان اثبات كند كه پرورش يافتگان مكتب من همه آگاهى دارند) مسلمانان گفتند:
(هرگز وضع ما با شما يكسان نيست شهيدان ما در بهشتند و كشتگان شما در دوزخ ) ابو سفيان فرياد زد و اين جمله را به صورت يك شعار افتخار آميز گفت :لنا العزى و لا عزى لكم .
(ما داراى بت بزرگ عزى هستيم و شما نداريد) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود شما هم در برابر شعار آنها بگوئيد:
الله مولينا و لا مولى لكم
(سرپرست و تكيه گاه ما خدا است و شما سرپرست و تكيه گاهى نداريد) ابو سفيان كه خود را در مقابل اين شعار زنده اسلامى ناتوان مى ديد، دست از بت (عزى ) برداشت و به دامن بت (هبل ) در آويخت و فرياد زد اعل هبل ! (سربلند باد هبل .)
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه اين شعار جاهلى را نيز با شعارى نيرومندتر و محكمتر بكوبند و بگويند الله اعلى و اجل !:
(خداوند برتر و بالاتر است ) ابو سفيان كه از اين شعارهاى گوناگون خود بهره اى نگرفت فرياد زد: ميعادگاه ما سرزمين بدر صغرى است .
مسلمانان از ميدان جنگ با زخمها و جراحات فراوان بازگشتند در حالى كه از حوادث دردناك احد سخت ناراحت بودند در اين هنگام آيه بالا نازل شد و به آنها هشدار داد كه در تعقيب مشركان كوتاهى نكنند و از اين حوادث دردناك ناراحت نشوند، مسلمانان با همان حال به تعقيب دشمن برخاستند وهنگامى كه خبر به مشركان رسيد با سرعت از مدينه دور شدند و به مكه بازگشتند.
اين شان نزول به ما مى آموزد كه مسلمانان بايد هيچيك از تاكتيكهاى دشمن را از نظر دور ندارند و در برابر هر وسيله مبارزه اعم از مبارزه جسمى و روانى وسيله اى محكمتر و كوبنده تر فراهم سازند، در برابر منطق دشمنان ، منطقهاى نيرومندتر، و در برابر سلاحهاى آنها سلاحهاى برتر و، حتى در برابر شعارهاى آنها شعارهاى كوبنده تر فراهم سازند و گرنه حوادث به نفع دشمن تغيير شكل خواهد داد.
و بنابراين در عصرى همچون عصر ما بايد به جاى تاسف خوردن در برابر حوادث دردناك و مفاسد وحشتناكى كه مسلمانان را از هر سو احاطه كرده به طور فعالانه دست به كار شوند، در برابر كتابها و مطبوعات ناسالم ، كتب و مطبوعات سالم فراهم كنند، و در مقابل وسائل تبليغاتى مجهز دشمنان از مجهزترين وسائل تبليغاتى روز استفاده كنند، در مقابل مراكز ناسالم ، وسائل تفريح سالم براى جوانان خود فراهم سازند و در مقابل طرحها و تزها و دكترين هائى كه مكتبهاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مى دهند طرحهاى جامع اسلامى را به شكل روز در اختيار همگان قرار دهند، تنها با استفاده از اين روش است كه مى توانند موجوديت خود را حفظ كرده و به صورت يك گروه پيشرو در جهان در آيند.
تفسير :به دنبال آيات مربوط به جهاد و هجرت ، آيه فوق براى زنده كردن روح فداكارى در مسلمانان چنين مى گويد:(هرگز از تعقيب دشمن سست نشويد.)
(و لا تهنوا فى ابتغاء القوم ).
اشاره به اينكه هرگز در برابر دشمنان سرسخت حالت دفاعى به خود نگيريد، بلكه هميشه در مقابل چنين افرادى روح تهاجم را در خود حفظ كنيد، زيرا از نظر روانى اثر فوق العادهاى در كوبيدن روحيه دشمن دارد، همانطور كه در حادثه احد بعد از آن شكست سخت ، استفاده كردن از اين روش سبب شد كه دشمنان اسلام كه با پيروزى ميدان نبود را ترك گفته بودند فكر بازگشت به ميدان را كه در وسط راه براى آنها پيدا شده بود از سر بدر كنند و با سرعت از مدينه دور شوند.
سپس استدلال زنده و روشنى براى اين حكم بيان مى كند و مى گويد: چرا شما سستى به خرج دهيد در حالى كه اگر شما در جهاد گرفتار درد و رنج مى شويد دشمنان شما نيز از اين ناراحتيها سهمى دارند، با اين تفاوت كه شما اميد به كمك و رحمت وسيع پروردگار عالم داريد و آنها فاقد چنين اميدى هستند.
(ان تكونوا تالمون فانهم يالمون كما تالمون و ترجون من الله ما لايرجون ).
و در پايان براى تاكيد بيشتر مى فرمايد فراموش نكنيد كه تمام اين ناراحتيها و رنجها و تلاشها و كوششها و احيانا سستيها و مسامحه كاريهاى شما از ديدگاه علم خدا مخفى نيست (و كان الله عليما حكيما) و بنابراين نتيجه همه آنها را خواهيد ديد.
إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا
ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم تا ميان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى و زنهار جانبدار خيانتكاران مباش (۱۰۵)
وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا
و از خدا آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است (۱۰۶)
شان نزول :
در شان نزول آيات فوق جريان مفصلى نقل شده كه خلاصه اش اين است : طايفه بنى ابيرق طايفه اى نسبتا معروف بودند، سه برادر از اين طايفه بنام بشر و بشير و مبشر نام داشتند، بشير به خانه مسلمانى به نام رفاعه دستبرد زد و شمشير و زره و مقدارى از مواد غذائى را به سرقت برد، فرزند برادر او به نام (قتاده ) كه از مجاهدان بدر بود جريان را به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد، ولى آن سه برادر يكى از مسلمانان با ايمان را به نام لبيد كه در آن خانه با آنها زندگى مى كرد در اين جريان متهم ساختند.
(لبيد) از اين تهمت ناروا سخت برآشفت ، شمشير كشيد و به سوى آنها آمد و فرياد زد كه مرا متهم به سرقت مى كنيد! در حالى كه شما به اين كار سزاوارتريد شما همان منافقانى هستيد كه پيامبر خدا را هجو مى كرديد و اشعار هجو خود را به قريش نسبت مى داديد، يا بايد اين تهمت را كه بمن زده ايد ثابت كنيد يا شمشير خود را بر شما فرود مى آورم .
برادران سارق كه چنين ديدند با او مدار كردند، اما چون با خبر شدند كه جريان به وسيله قتاده به گوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيده يكى از سخنوران قبيله را ديدند كه با جمعى به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بروند و با قيافه حق بجانب سارقان را تبرئه كنند، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق وظيفه عمل به ظاهر شهادت اين جمعيت را پذيرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده كه بيگناه بود از اين جريان بسيار ناراحت شد و به سوى عموى خود بازگشت و جريان را با اظهار تاسف فراوان بيان كرد، عمويش او را دلدارى داد و گفت : نگران مباش خداوند پشتيبان ما است .
آيات فوق نازل شد و اين مرد بيگناه را تبرئه كرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شديد قرار داد.
شان نزول ديگرى براى آيه نقل شده كه زرهى از يكى از انصار در يكى از جنگها به سرقت رفت ، آنها به يك نفر از طايفه بنى ابيرق ظنين شدند، سارق هنگامى كه متوجه خطر شد، زره را به خانه يكنفر يهودى انداخت و از قبيله خود خواست كه نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گواهى به پاكى او بدهند و وجود زره را در خانه يهودى دليل بر برائت او بگيرند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه چنين ديد طبق ظاهر او را تبرئه فرمود مرد يهودى محكوم شد، آيات فوق نازل گشت و حقيقت را روشن ساخت .
تفسير : از خائنان حمايت نكنيد
در اين آيات خداوند نخست به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) توصيه مى كند كه هدف از فرستادن اين كتاب آسمانى اين است كه اصول حق و عدالت در ميان مردم اجرا شود، ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در ميان مردم قضاوت كنى .)
(انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله ).
سپس به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار مى دهد كه هرگز از خائنان حمايت نكند
(و لا تكن للخائنين خصيما).
گرچه روى سخن در اين آيه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ولى شك نيست كه اين حكم يك حكم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران مى باشد، و به همين دليل چنين خطابى مفهومش اين نيست كه ممكن است چنين كارى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر بزند، چه اينكه حكم مزبور ناظر به همه افراد است .
در آيه بعد به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه از پيشگاه خدا طلب آمرزش كند (و استغفر الله ) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است .
(ان الله كان غفورا رحيما).
در اينكه استغفار در اينجا براى چيست ، احتمالاتى وجود دارد:
نخست اينكه (استغفار) براى آن ترك اولى است كه به خاطر عجله در قضاوت در مورد شان نزول آيات صورت گرفت ، يعنى گرچه آن مقدار از اعتراف و گواهى طرفين براى قضاوت تو كافى بود، ولى بهتر اين بود كه باز هم تحقيق بيشترى در اين مورد بشود.
ديگر اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مورد اين شان نزول طبق قوانين قضائى اسلام داورى كرد، و از آنجا كه مدارك خائنان از نظر ظاهر محكمتر بود، حق به جانب آنها داده شد، پس از آشكار شدن واقع و رسيدن حق به حقدار دستور مى دهد كه از خداوند طلب آمرزش كند، نه بخاطر اينكه گناهى صورت گرفته است بلكه بخاطر اينكه بر اثر صحنه سازيهاى بعضى ، حق مسلمانى در معرض نابودى قرار گرفته است (يعنى به اصطلاح استغفار بخاطر حكم واقعى است نه حكم ظاهرى ).
اين احتمال را نيز داده اند كه استغفار در اينجا براى طرفين دعوا بوده است كه در طرح و تعقيب دعوا خلافگوئى هائى انجام دادند.
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود:
انما انا بشر و انكم تختصمون الى و لعل بعضكم يكون الحن بحجته من بعض فاقضى بنحو ما اسمع فمن قضيت له من حق اخيه شيئا فلا ياخذه فانما اقطع له قطعة من النار!
(من بشرى همانند شما هستم (و مامور به ظاهرم ) شايد بعضى از شما به هنگام بيان دليل خود قويتر از بعضى ديگر باشيد، و من هم بر طبق همان دليل قضاوت مى كنم ، در عين حال بدانيد داورى من كه بر طبق ظاهر دليل طرفين صورت مى گيرد، حق واقعى را تغيير نمى دهد، بنابراين اگر من به سود كسى (طبق ظاهر) قضاوت كنم و حق ديگرى را به او بدهم پاره اى از آتش جهنم در اختيار او قرار داده ام و بايد از آن بپرهيزد.)
از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وظيفه دارد مطابق ظاهر و بر طبق دليل طرفين دعوا قضاوت كند، البته در چنين داورى معمولا حق به حقدار مى رسد، ولى گاهى هم ممكن است ظاهر دليل و گواهى گواهان با واقع تطبيق نكند، اينجا است كه بايد توجه داشت كه حكم داور بهيچوجه واقع را تغيير نمى دهد، و حق ، باطل ، و باطل حق نمى شود.
انتهای پیام/