به گزارش حوزه شهری گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ روزی قرار شد یکی از دوستانم را بعد از گذشت 5 سال در پارک ملاقات کنم.
به پارک که رسیدم به من زنگ زد و گفت: پیشنهاد من اینه که بیای دفتر کاریم، هم گرمتره هم راحت تر.
وقتی به دم در ورودی دفترش رسیدم گفتم «یا خدا این همه آدم جوان برای دوست من کار می کنند؟ اونکه فقط 21 سال داره!»
داخل ساختمان که رفتم همدیگر را دیدیم و بعد از سلام و روبوسی مرا به یک اتاق برد و روی یک چهار پایه نشاند و رفت. بعد از دقایقی مردی درشت هیکل وارد اتاق شد و سوئیچ و کیف پول خود را روی میزی که روبه روی من بود انداخت و شروع کرد به توضیح دادن کار.
بعد از اتمام صحبت هایش بلند داد زد و گفت فلانی بیا تو یه لحظه کارت دارم. دیدم نه یک نفر بلکه 3 نفر وارد اتاق شدن و جلوی من نشستند. میانگین سنی آن 3 نفر به زور به 20 سال می رسید. بعد از معرفی کردن خودشان و نوشابه باز کردن برای همدیگر گفتند: «ببین دلت می خواد زندگیت عوض شه؟ میخوای سوار ماشین میلیاردی بشی؟»
در آن لحظه یکی از آن ها به من گفت: «به نظرت ارزش داره در هر ماه یک میلیون تومان خرید و فروش کنی و این ها رو بدست بیاری؟» من مات و مبهوت مانده بودم و اصلا صدایم در نمی آمد.
آن لحظه هم بسیار خوش حال بودم و هم ترسیده بودم و دلیل ترسم را نمی دانستم. دوست قدیمی من یکباره وارد اتاق شد و به من گفت:«ببین داداش باورش کن، همین، مطمئن باش بدستش میاری و شک نکن همه آدم ها که زندگی خوب دارن اول باورش کردن».
بعد از اتمام صحبت ها و نصیحت هایشان همان روز، همان جا به دلیل اصرار دوستم و همچنین تعارفی که با او داشتم، یک میلیون تومان از محصولات مختلف خریدم با این امید که آنها را می فروشم و بعد از گذشت چند ماه پول خوبی به دستم می رسد.
خلاصه اینکه من 5 ماه در شرکت بودم و تقریبا 5 میلیون تومان از آن ها خرید کردم و فقط 2 ملیون تومان از آن ها را توانستم بفروشم و مابقی انبار شد در گوشه کمد اتاقم.
راستش من تا اون روز درآمدی نداشتم که دلم را به آن خوش کنم و این موضوع مرا به شدت نسبت به اینکار دلسرد کرد تا اینکه با همه افراد آن جا به یکباره قطع رابطه کردم و به دوستم گفتم که دیگر برای کار به من زنگ نزن.
مدتی گذشت از افراد بسیاری سوال کردم ونظرشان را راجع به این قضیه پرسیدم و فهمیدم که اکثر آن ها هم داستانی شبیه به داستان من داشته اند و فهمیدم وعده پولدار شدن و زندگی خوب فقط به من داده نشده است...
اینها خاطرات مردی بود که حالا حدود 35 سال سن دارد. او قربانی یکی از شرکت های هرمی شده بود.
امروزه وقتی که از شرکت های بازاریابی شبکه صحبت شود، اکثر افراد آن شرکت ها را می شناسند یا در آنها فعالیتی داشتند که همراه خاطرات خوشایند یا تلخی است.
نتورک مارکتینگ(network marketing) یا بازاریابی شبکه ای در ایران سابقۀ تیره و تاریکی داشته است و زندگی بسیاری از افراد را تحت تاثیر خود قرار داده و ضربه های اقتصادی جبران ناپذیری هم به اقتصاد کشور و هم به افراد جامعه وارد کرده و باعث شده است که مردم نسبت به این شغل بدبین شوند.
در سال 79 (سال 2000 میلادی) یک کمپانی غیر رسمی بنام gold guest در ایران شروع به فعالیت کرد.
در آن دوران با گذشت هر ثانیه به تعداد فعالان در آن شرکت افزوده می شد که این موضوع منجر به بزرگتر و گسترده تر شدن آن شرکت شده بود. نکته بسیار جالب و عجیب اینجاست که این کمپانی تا سال 88 تعداد فعالان خود را بالغ بر 6.5 میلیون نفر رسانده بود.
در مصاحبه با یکی از سر شاخه های اصلی گلد کوئست، وی گفت: آن زمان افرادی که به کلاس های جذب یا پرزنت فرستاده می شدند، وعده هایی به آن ها داده می شد از قبیل اینکه کمتر از یک سال دیگر پولدار می شوید و می توانید دست نزدیکان خود را بگیرید و به افراد فقیر کمک کنید تا دیگر در ایران هیچ فقیری وجود نداشته باشد. این موضوع اشتیاق زیادی در افرادی که تازه جذب می شدند ایجاد می کرد.
همچنین در مصاحبه با یکی از مالباختگان این شرکت، او چنین گفت: یک شب یکی از دوستان قدیمی من ساعت 10 شب زنگ خونمون رو زد و بعد از پذیرایی به من گفت که فردای آن روز راس ساعت 9 صبح، در یکی از دفاتر ستارخان حضور داشته باشم.
وی در ادامه گفت: هر موقع به آن صبح فکر میکنم خاطرات تلخم برایم یادآوری می شود. در آن روز علاوه بر خالی شدن حساب بانکی که فقط 2 میلیون بود، مجبور شدم ماشینی که تازه خریده بودم را بفروشم تا سکه هایی را بخرم که هیچ وقت به دستم نرسید. دقیقا فردای اون روز بود که وقتی به سمت دفتر کار می رفتم با صحنه ای مواجه شدم که انگار یک سطل آب یخ روی سرم ریختند. سر کوچه دفتر که رسیدم، دیدم پلیس همه افرادی را که در دفتر کار دیده بودم دستگیر کرده بود. این موضوع باعث شد که دوباره به همان کار کارگری که قبلا داشتم برگردم وبا سختی های زندگی دست و پنجه نرم کنم.
این شرکت هرمی لطمه های مادی و روحی زیادی به مردم وارد کرد و این موضوع دلیلی شد که دیگر مردم هیچوقت به این گونه شرکت ها اعتماد نکنند و این گونه بود که در سال 88 یک سری از ارگان های دولتی دفاتر این شرکت را در کمتر از 3 ماه جمع کردند.
در سال 90 با اعلام یک سری از روزنامه ها مبنی بر اینکه شرکت هایی که می خواهند فعالیت مجاز و رسمی در بازاریابی شبکه ای داشته باشند رزومه کاری خود را ارائه دهند. از 67 شرکتی که رزومه دادند فقط 8 شرکت قادر به اخذ مجوز بودند.
این شرکت ها از سال 90 تا 92 یک مجوز دو ساله برای بررسی میزان رشد این شرکت ها و از سال 92 تا 94 مجوز دو ساله و در ادامه از سال 94 تا 99 یک مجوز 5 ساله به دلیل اعتماد ارگان های دولتی از فعالیت این شرکت ها گرفتند.
اما این مجوز ها دلیلی بر اعتماد مردم نسبت به این شرکت ها نبود و امروزه از هر کسی راجع به این شرکت ها بپرسید آنچنان اشتیاقی برای کار کردن در این شرکت ها را ندارند ولی قطعا این موضوع بی دلیل نیست.
امیر بیداویسی کارشناس اقتصادی در مصاحبه با خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان در مورد دیدگاه مردم راجع به بازاریابی شبکه ای گفت: انحرافات اخلاقی و همچنین سابقه و کارنامه سیاه شرکت های هرمی در اذهان عمومی،باعث دلزدگی عموم مردم نسبت به این شغل شده است.
وی گفت: وعده هایی که مدیران ارشد این شرکت ها به افراد تازه وارد می دهند غالبا انجام نمی شود همچنین اکثر کسانی که تا به حال وارد این شغل شده اند، به درآمد مطلوب ذهنشان که به آن ها وعده داده شده نرسیده اند.
بیداویسی در نهایت گفت: افراد بسیار کمی در این شرکت ها ماندگار هستند که به درآمد مطلوب می رسند و اکثر افرادی که وارد می شوند در همان روزهای اول به دلایلی دلزده می شوند و از این شغل دست می کشند و دلیلش این است که یا دوستانشان آن ها را از فعالیت در این شرکت ها دلسرد می کنند یا خودشان بعد از چند ماه فعالیت از ادامه فعالیت کناره گیری می کنند.
آنچه مسلم است اینکه اگرچه تعدادی از شرکت هایی که در زمینه بازاریابی شبکه ای فعالیت می کنند اکنون دارای مجوزهای قانونی هستند اما با توجه به خاطراتی که مردم از این نوع فعالیت دارند، کمتر اشتیاق ورود و فعالیت در این شرکت ها از خود نشان می دهند.
این در حالی است که بازاریابی شبکه ای اکنون یکی از موفق ترین انواع تجارت در دنیا محسوب می شود و طرفداران زیادی دارد.
انتهای پیام/