به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛«نمل » به معنى مورچه است و نام بیست و هفتمین سوره قرآن است.نام این سوره از آیه 18 آن گرفته شده و پاره اى از موضوعات آن عبارتند از: معاد و حیات پس از مرگ، داستان پنج تن از پیامبران الهى، داستان حضرت سلیمان(ع) و ملکه سبأ، سخن گفتن پرنده اى چون هدهد با حضرت سلیمان(ع) و سخن گفتن حشراتى چون مورچه. این سوره 93 آیه داشته و د رمکه نازل شده و قبل از سوره شعراء قرار دارد.
از رسول اکرم نقل شده است: هر کس سوره نمل را قرائت نماید، خداوند ده برابر تعداد کسانی که حضرت سلیمان علیه السلام را تصدیق یا تکذیب کرده اند و نیز تعداد کسانی که پیامبران الهی هود، شعیب، صالح و ابراهیم را تایید و یا تکذیب کرده اند حسنه به او داده می شود، او در حالی از قبرش خارج می شود که ذکر لا اله الا الله به لب دارد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند: اگر کسی سوره های طواسین(سوره هایی با طسم و طس آغاز شده) را در شب جمعه قرائت کند از جمله اولیای الهی است که در جوار الهی خواهد بود و در دنیا هیچ ناراحتی به او نخواهد رسید و خداوند در آخرت چندان از نعمت های بهشتی به او عطا می کند که راضی شود.
تلاوت مجلسی آیات 15-77سوره نمل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۵﴾
و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان باايمانش برترى داده است (۱۵)
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ﴿۱۶﴾
و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته ايم و از هر چيزى به ما داده شده است راستى كه اين همان امتياز آشكار است (۱۶)
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿۱۷﴾
و براى سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمعآورى شدند و [براى رژه] دسته دسته گرديدند (۱۷)
حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۸﴾
تا آنگاه كه به وادى مورچگان رسيدند مورچه اى [به زبان خويش] گفت اى مورچگان به خانه هايتان داخل شويد مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند (۱۸)
فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ ﴿۱۹﴾
[سليمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم و به كار شايسته اى كه آن را مى پسندى بپردازم و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات داخل كن (۱۹)
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ ﴿۲۰﴾
و جوياى [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است كه هدهد را نمى بينم يا شايد از غايبان است (۲۰)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۲۱﴾
قطعا او را به عذابى سخت عذاب مى كنم يا سرش را مى برم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد (۲۱)
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ﴿۲۲﴾
پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافته اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده ام (۲۲)
إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ﴿۲۳﴾
من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت میکرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت (۲۳)
وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ﴿۲۴﴾
او و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا به خورشيد سجده مى كنند و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود در نتيجه [به حق] راه نيافته بودند (۲۴)
أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ﴿۲۵﴾
[آرى شيطان چنين كرده بود] تا براى خدايى كه نهان را در آسمانها و زمين بيرون مى آورد و آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى نماييد مى داند سجده نكنند (۲۵)
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿۲۶﴾
خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست پروردگار عرش بزرگ است (۲۶)
قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۲۷﴾
گفت خواهيم ديد آيا راست گفته اى يا از دروغگويان بوده اى (۲۷)
اذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ﴿۲۸﴾
اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن آنگاه از ايشان روى برتاب پس ببين چه پاسخ مى دهند (۲۸)
قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ ﴿۲۹﴾
[ملكه سبا] گفت اى سران [كشور] نامه اى ارجمند براى من آمده است (۲۹)
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۳۰﴾
كه از طرف سليمان است و [مضمون آن] اين است به نام خداوند رحمتگر مهربان (۳۰)
أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ﴿۳۱﴾
بر من بزرگى مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد (۳۱)
قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ ﴿۳۲﴾
گفت اى سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بىحضور شما [تا به حال] كارى را فيصله نداده ام (۳۲)
قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ ﴿۳۳﴾
گفتند ما سخت نيرومند و دلاوريم و[لى] اختيار كار با توست بنگر چه دستور مى دهى (۳۳)
قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ﴿۳۴﴾
[ملكه] گفت پادشاهان چون به شهرى درآيند آن را تباه و عزيزانش را خوار مى گردانند و اين گونه مى كنند (۳۴)
وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿۳۵﴾
و [اينك] من ارمغانى به سويشان مى فرستم و مى نگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمى گردند (۳۵)
فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ﴿۳۶﴾
و چون [فرستاده] نزد سليمان آمد [سليمان] گفت آيا مرا به مالى كمك مى دهيد آنچه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده است [نه] بلكه شما به ارمغان خود شادمانى مى نماييد (۳۶)
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۳۷﴾
به سوى آنان بازگرد كه قطعا سپاهيانى بر [سر] ايشان مى آوريم كه در برابر آنها تاب ايستادگى نداشته باشند و از آن [ديار] به خوارى و زبونى بيرونشان مى كنيم (۳۷)
قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ﴿۳۸﴾
[سپس] گفت اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براى من مى آورد (۳۸)
قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ ﴿۳۹﴾
عفريتى از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مى آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم (۳۹)
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ ﴿۴۰﴾
كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى آورم پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى كنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى كند بى گمان پروردگارم بى نياز و كريم است (۴۰)
قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ﴿۴۱﴾
گفت تخت [ملكه] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پى مى برد يا از كسانى است كه پى نمى برند (۴۱)
فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ﴿۴۲﴾
پس وقتى [ملكه] آمد [بدو] گفته شد آيا تخت تو همين گونه است گفت گويا اين همان است و پيش از اين ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم (۴۲)
وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِينَ﴿۴۳﴾
و [در حقيقت قبلا] آنچه غير از خدا مى پرستيد مانع [ايمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود (۴۳)
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۴﴾
به او گفته شد وارد ساحت كاخ [پادشاهى] شو و چون آن را ديد بركه اى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخى مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان تسليم شدم (۴۴)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ ﴿۴۵﴾
و به راستى به سوى ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه خدا را بپرستيد پس به ناگاه آنان دو دسته متخاصم شدند (۴۵)
قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۶﴾
[صالح] گفت اى قوم من چرا پيش از [جستن] نيكى شتابزده خواهان بدى هستيد چرا از خدا آمرزش نمى خواهيد باشد كه مورد رحمت قرار گيريد (۴۶)
قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ﴿۴۷﴾
گفتند ما به تو و به هر كس كه همراه توست شگون بد زديم گفت سرنوشت خوب و بدتان پيش خداست بلكه شما مردمى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد (۴۷)
وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ﴿۴۸﴾
و در آن شهر نه دسته بودند كه در آن سرزمين فساد میکردند و از در اصلاح درنمى آمدند (۴۸)
قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿۴۹﴾
[با هم] گفتند با يكديگر سوگند بخوريد كه حتما به [صالح] و كسانش شبيخون مى زنيم سپس به ولى او خواهيم گفت ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم و ما قطعا راست مى گوييم (۴۹)
وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۵۰﴾
و دست به نيرنگ زدند و [ما نيز] دست به نيرنگ زديم و خبر نداشتند (۵۰)
فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۵۱﴾
پس بنگر كه فرجام نيرنگشان چگونه بود ما آنان و قومشان را همگى هلاك كرديم (۵۱)
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿۵۲﴾
و اين [هم] خانه هاى خالى آنهاست به [سزاى] بيدادى كه كرده اند قطعا در اين [كيفر] براى مردمى كه مى دانند عبرتى خواهد بود (۵۲)
وَأَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿۵۳﴾
و كسانى را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند رهانيديم (۵۳)
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿۵۴﴾
و [ياد كن] لوط را كه چون به قوم خود گفت آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مى شويد (۵۴)
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴿۵۵﴾
آيا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها در مى آميزيد [نه] بلكه شما مردمى جهالتپيشه ايد (۵۵)
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ ﴿۵۶﴾
و[لى] پاسخ قومش غير از اين نبود كه گفتند خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد كه آنها مردمى هستند كه به پاكى تظاهر مى نمايند (۵۶)
فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿۵۷﴾
پس او و خانواده اش را نجات داديم جز زنش را كه مقدر كرديم از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] باشد (۵۷)
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ ﴿۵۸﴾
و بارانى [از سجيل] بر ايشان فرو باريديم و باران هشدارداده شدگان چه بد بارانى بود (۵۸)
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ﴿۵۹﴾
بگو سپاس براى خداست و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است آيا خدا بهتر ست يا آنچه [با او] شريك مى گردانند (۵۹)
أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ ﴿۶۰﴾
[آيا آنچه شريك مى پندارند بهتر است] يا آن كس كه آسمانها و زمين را خلق كرد و براى شما آبى از آسمان فرود آورد پس به وسيله آن باغهاى بهجتانگيز رويانيديم كار شما نبود كه درختانش را برويانيد آيا معبودى با خداست [نه] بلكه آنان قومى منحرفند (۶۰)
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾
[آيا شريكانى كه مى پندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن كوه ها را [مانند لنگر] قرار داد و ميان دو دريا برزخى گذاشت آيا معبودى با خداست [نه] بلكه بيشترشان نمى دانند (۶۱)
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ ﴿۶۲﴾
يا [كيست] آن كس كه درمانده را چون وى را بخواند اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مى دهد آيا معبودى با خداست چه كم پند مى پذيريد (۶۲)
أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۶۳﴾
يا آن كس كه شما را در تاريكيهاى خشكى و دريا راه مى نمايد و آن كس كه بادها[ى باران زا] را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مى فرستد آيا معبودى با خداست خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او] شريك مى گردانند (۶۳)
أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۶۴﴾
يا آن كس كه خلق را آغاز مى كند و سپس آن را بازمى آورد و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد آيا معبودى با خداست بگو اگر راست مى گوييد برهان خويش را بياوريد (۶۴)
قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ ﴿۶۵﴾
بگو هر كه در آسمانها و زمين است جز خدا غيب را نمى شناسند و نمى دانند كى برانگيخته خواهند شد (۶۵)
بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْهَا بَلْ هُمْ مِنْهَا عَمُونَ﴿۶۶﴾
[نه] بلكه علم آنان در باره آخرت نارساست [نه] بلكه ايشان در باره آن ترديد دارند [نه] بلكه آنان در مورد آن كوردلند (۶۶)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ ﴿۶۷﴾
و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند آيا وقتى ما و پدرانمان خاك شديم آيا حتما [زنده از گور] بيرون آورده مى شويم (۶۷)
لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴿۶۸﴾
در حقيقت اين را به ما و پدرانمان قبلا وعده داده اند اين جز افسانه هاى پيشينيان نيست (۶۸)
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ ﴿۶۹﴾
بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام گنهپيشگان چگونه بوده است (۶۹)
وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ ﴿۷۰﴾
و بر آنان غم مخور و از آنچه مكر مى كنند تنگدل مباش (۷۰)
وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۷۱﴾
و مى گويند اگر راست مى گوييد اين وعده كى خواهد بود (۷۱)
قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ ﴿۷۲﴾
بگو شايد برخى از آنچه را به شتاب مى خواهيد در پى شما باشد (۷۲)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ ﴿۷۳﴾
و راستى پروردگارت بر [اين] مردم داراى بخشش است ولى بيشترشان سپاس نمى دارند (۷۳)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ ﴿۷۴﴾
و در حقيقت پروردگار تو آنچه را در سينه هايشان نهفته و آنچه را آشكار مى دارند نيك مى داند (۷۴)
وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۷۵﴾
و هيچ پنهانى در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتابى روشن [درج] است (۷۵)
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴿۷۶﴾
بى گمان اين قرآن بر فرزندان اسرائيل بيشتر آنچه را كه آنان در باره اش اختلاف دارند حكايت مى كند (۷۶)
وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۷۷﴾
و به راستى كه آن رهنمود و رحمتى براى مؤمنان است (۷۷)
انتهای پیام/