به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سالهای سال است که در مدرسه علمیه مروی در حال تدریس خارج فقه و اصول است و هرروز صبح برای تدریس به این مدرسه قدیمی پایتخت میرود. یکی از قدیمیترین شاگردان امام راحل است که شاید بیش از همه در محضر امام راحل تحصیل علم و اخلاق کرده باشد.
آیتالله جعفری اراکی شهریور 1360 در نجف اشرف
آیتالله محمد جعفری اراکی در سال 1310 شمسی در اراک متولد شد و از سن یازده سالگی برای شروع تحصیلات حوزوی وارد مدرسه حاج محمد ابراهیم اراک شد. پس از چهار سال در 1325 شمسی برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم عزیمت کرد. مدتی در مدرسه فیضیه ساکن شد که در آن زمان مرحوم شهید مطهری و آیت الله منتظری در این مدرسه مشغول به تدریس بودند.
در سال 1331 برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف میرود و از محضر اساتید آن زمان حوزه نجف مانند مرحوم آیتالله باقر زنجانی، میرزا حسن یزدی، آیتالله عبدالهادی شیرازی و آیتالله خویی در فقه و اصول بهره برد. پس از حوادث خرداد 1342 و تشرف امام خمینی به نجف به مدت 14 سال از محضر امام راحل استفاده کرد. همچنین در مدت حضور در نجف اشراف از محضر فقیه عارف آیتالله سید جمالالدین گلپایگانی بهرهمند شد.
این استاد حوزه مروی در آن ایام در حلقه بحث حاج آقا مصطفی خمینی حضور داشت و به همراه حاج باقر خوانساری، حاج شیخ حسن صافی، حاج سید محمدعلی ابطحی، سید عبدالرسول شریعتمدار جهرمی و شیخ جواد کربلایی بحث علمی داشتند.
در سال 1365 و پس از 34 سال کسب فیض از محضر علمای نجف بر اثر فشار حکومت بعثی عراق به ایران برگشتند و تاکنون بیش از سه دهه است که چراغ بحث و تدریس خارج فقه و اصول را در حوزه علمیه مروی روشن کرده و با تربیت شاگردان فراوان به محافل درسی حوزه تهران گرمی بخشید.
متن زیر مشروح گفتوگوی تسنیم با آیتالله جعفری اراکی است که از منظرتان میگذرد. همچنین از حجتالاسلام و المسلمین جعفری اراکی فرزند محترم ایشان که مصاحبه اخیر را تدارک دیدند تشکر میکنیم.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، مبدأ آشنایی شما با حضرت امام از چه تاریخی بوده است و از چه زمانی به درس حضرت امام مشرف شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در زمان مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی وارد حوزه علمیه اراک شدم و 4، 5 سال در خود اراک بودم و سپس ایشان فوت کردند. در این مدت آقایانی که در قم بودند حوزه را اداره کردند تا آنکه آیتالله بروجردی که آن زمان در بروجرد زندگی میکردند به دلیل درمان بیماری به تهران منتقل شدند.
در راه برگشت علمای قم از ایشان درخواست کردند که در قم مستقر شوند. از آن پس بود که با حضور آیت الله بروجردی در قم، اکثر علمای بلاد به برکت حضور ایشان به قم آمدند. از شهر اراک نیز که بنده حضور داشتم تعدادی از طلاب از جمله بنده به قم رهسپار شدیم و طی مدت 7 سالی که در قم حضور داشتم با حاج آقا مصطفی خمینی رفاقت داشتم و مرحوم امام خمینی نیز مشغول به تدریس در حوزه بودند.
** تلاش برای جلوگیری از اعدام امام خمینی توسط علمای نجف
پس از این بنده مشرف به شهر نجف شدم و یادم میآید که در سال 1331 شمسی مشرف به نجف شدم. وقتی که از حوزه علمیه نجف دیدن کردم به قدری از سطح کیفی این حوزه خوشم آمد که طی ارتباطی که با طلاب حوزه علمیه قم داشتم به آنها گفتم که اگر طالب علم هستید به حوزه علمیه نجف بیایید.
وقتی که ماجرای تبعید امام خمینی به عراق مطرح شد بنده از آن زمان با ایشان ارتباط داشتم. به ویژه زمانی که قرار بود ایشان را اعدام کنند بنده یادم میآید که نامهای را به نمایندگی از علمای حوزه علمیه نجف تنظیم کردیم و پس از آن خدمت علمای نجف از جمله مرحوم آقای خویی، آقای زنجانی، آقای شاهرودی و آقای حکیم بردیم که امضای آنها را در زیر نامه مذکور ثبت کردیم. در این نامه بر مرجعیت حضرت امام تأکید شده بود.
وقتی که بنده وارد نجف شدم این کشور هنوز به شکل جمهوری اداره نمیشد و حکومتی سلطنتی داشت و وقتی که حاکم وقت عراق قصد تشرف به حرم حضرت امیر را داشت، ماموران حکومتی مستقر در بازار مجاور حرم مطهر در مسیر عبوری شاه عراق، قالی هایی پهن میکردند تا به حرم مشرف برود. یک شب من در عالم رویا دیدم که به جای ماموران حکومتی مردم هستند که در حال پهن کردن فرشهایی 12 متری در بازار بزرگ نجف هستند. وقتی از مردم پرسیدم که چرا این فرشها را پهن کردهاید در جواب گفتند که قرار است آقای خمینی به نجف بیاید.
یک چند روزی از آن خواب من گذشته بود، ناگهان تلفن مدرسه آیتالله بروجردی که تنها تلفن موجود در مدارس مستقر در نجف بود زنگ خورد و وقتی که تلفن را جواب دادیم متوجه شدیم که آقا مصطفی هستند و میگویند که هم اکنون با پدرم در کاظمین هستیم. روز بعد بنده با چند نفر از دوستان به سمت کاظمین حرکت کردیم تا حضرت امام را زیارت کنیم. وقتی به کاظمین رسیدیم تا چشم حضرت امام به ما افتاد ایشان به احترام ما قصد پیاده شدن از خودرو را داشتند که ما مانع شدیم و از ایشان درخواست کردیم که ما را شرمنده لطف خودشان نکنند. پس از آن برای زیارت با همراهان امام به زیارت امامین عسکریین(ع) به شهر سامرا رفتیم.
** استقبال بینظیر از امام خمینی در نجف و کربلا
از آنجا که امام خمینی قصد سفر به کربلا برای زیارت حرم امام حسین (ع) را داشتند از گروه ما جدا شدند و ما به نجف بازگشتیم. زمانی که وارد نجف شدیم ملاحظه کردیم که گروهی از علما و طلاب برای استقبال از امام آماده شدند. از جمله مرحوم آقای مستنبط که داماد آقای خویی بودند و گمان بر این بود که بعد از آقای خویی ایشان به عنوان مرجع انتخاب شوند. بنده با ایشان صحبت کردم و گفتم که امام خمینی فردا به نجف مشرف میشوند لذا بنده به همراه مرحوم آسید محمدعلی لواسانی و مرحوم حاج آقای ستاری بروجردی ماشینِ سواری تهیه کرده و در معیت آیتالله سید نصر الله مستنبط به (خان نص) در میانه راه نجف به کربلا برای استقبال آیتالله خمینی رفتیم.
با ورود حضرت امام به نجف جمعیت زیادی برای استقبال ایشان آمدند و استقبال و ملاقات مردم و طلاب با ایشان چندین ساعت به طول انجامید. در ابتدای حضور حضرت امام در نجف ایشان در خانهای در شارع الرسول این شهر ساکن شدند. این خانه توسط مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی اجاره شده بود.
پس از اتمام دید و بازدیدها، مهمانیها شروع شد و امام خمینی تنها دعوت مراجعی بزرگی چون آیات حکیم، خویی و شاهرودی را پذیرفت و به غیر از این بزرگان دعوت هیچکس را قبول نکرد. یکی از علمای اراکی به نام آیتالله آشیخ یحیی ابوطالبی اراکی که در نجف حضور داشت خدمت ایشان رسید و گفت "آقا، بنده زمانی که شما در زندان بودید نذر کردم که اگر آزاد شدید، شما را به منزلم دعوت کنم!" حضرت امام وقتی این سخنان را شنیدند، دعوت را قبول کردند و دیگر عذر و بهانهای نیاوردند.
در زمانی که شما قم تشریف داشتید، رابطه حضرت امام با مرحوم آیت الله بروجردی را چگونه میدیدید؟
رابطه بسیاری خوبی داشتند. اتفاقا از علمایی که از آیتالله بروجردی برای حضور در قم استقبال کردند مرحوم حضرت امام خمینی بودند. به یاد دارم زمانی که شاه قصد تشییع جنازه رضاشاه را داشت، برای موافقت علما با برگزاری این مراسم در قم افرادی را برای این کار به درب خانه علما فرستاد. تمامی علمای قم به اتفاق گفتند که زعیم ما آیتالله بروجردی است و ایشان تصمیم آخر را در این رابطه میگیرند. آیتالله بروجردی در این گونه شرایط تمارض میکردند و با بیان اینکه کسالت دارند کسی را به حضور نمی پذیرفتند و لذا حتی یک عمامه به سر در مراسم تشییع جنازه حضور پیدا نکرد.
از این بابت این سوال را از شما میپرسم که عدهای نقل میکنند که پس از ماجرای فدائیان اسلام رابطه امام خمینی با آیتالله بروجردی کمرنگ شد
آیتالله جعفری اراکی: شاید این مسئله بعد زمان رفتن من به نجف مطرح شده باشد ولی تا آن زمان همه علما از جمله حضرت امام ارادت خاصی نسبت به آیتالله بروجردی داشتند.
با ورود حضرت امام به نجف، نظر علمای این شهر نسبت به امام خمینی و نهضت ایشان چگونه بود؟
همانطور که عرض کردم استقبال خوبی از امام خمینی در بدو ورود ایشان به نجف از سوی علما صورت گرفت. البته یکی از آقایانی که مرحوم شده و اسمش را نمیآورم، در مصاحبهای استقبال از امام را سبک شمرد و اینگونه وانمود کرد که استقبال سردی از ایشان انجام شد. ناگفته نماند که احتمالا عدهای مخالف حضور ایشان در نجف بودند در عین حال پس از سپری چند روز از حضور حضرت امام در نجف برخی از طلاب بحث برپایی نماز توسط ایشان را مطرح کردند.
در نجف مسجدی معروف به مسجد شیخ انصاری است که در آن زمان یکی از بزرگان به نام مرحوم آسید محمدتقی بحر العلوم در آنجا نماز میخواند. در نزدیکی منزل ایشان مسجدی به نام شیخ طوسی وجود داشت که به تازگی امام جماعت آن به رحمت خدا رفته بود و مسجد بدون امام جماعت بود. به همین دلیل بنده به همراه برخی دیگر از علما از جمله آقایان اخوان مرعشی، صافی اصفهانی، آسید محمدرضا اشکوری خدمت آقای سید محمد تقی بحر العلوم که شخصیت زاهد و متقی بود رفتیم و به او گفتیم که مسجد مجاور شما بدون امام جماعت است اگر امکان دارد شما برای خواندن نماز به این مسجد بروید تا امام خمینی امام جماعت مسجد شیخ انصاری شوند.
** علمای بانفوذ نجف در صف اول نماز امام خمینی
وقتی که صحبت ما تمام شد، ایشان بلافاصله فرزند خود آسید حسین بحر العلوم را صدا زد و به او گفت که همین الان بهمراه این آقایان به محضر آیتالله خمینی برو و دستش را از جانب من ببوس و به ایشان عرض کن که برای خواندن نماز به مسجد شیخ انصاری تشریف بیاورند. در این 14 سال بنده و مرحوم آشیخ علی اصغر احمدی شاهرودی و علمایی که در بالا اشاره شد با توجه به اینکه از علمای با نفوذ نجف محسوب میشدند در تمام این سالها برای حمایت از امام خمینی در صف اول نماز به امامت امام خمینی حاضر میشدیم.
پس از آن ما از ایشان درخواست تدریس مکاسب را کردیم که پس از مدتی سیر تدریس ایشان به تدریس موضوع ولایت نیز رسید. و در طول این 14 در درس ایشان حضور داشتم.
یعنی بحث ولایت فقیه را در ذیل موضع مکاسب آموزش دادند؟
بله. دقیقا همینطور است.
آیا از این روش تدریس هدفی را دنبال میکردند؟
قطعا همین طور بود. ایشان به تدریس موضوع ولایت بسیار اهمیت میدادند به طوری که همواره در هنگام تدریس کتابهای مرتبط با بحث همراه ایشان بود و از جهت بیان استدلال، دلیل و رد دلیل تبحر خیلی بالایی داشتند. بنده به همراه حاج آقا مصطفی یکی از فعالترین افراد درس امام خمینی بودیم.
برخی اینگونه بیان شبهه میکنند امام خمینی در بحث مبارزه با رژیم پهلوی تنها میدانست که چه نمیخواهد و در نتیجه مبارزات با ژریم پهلوی نیز آن را ساقط کرد ولی برنامهای برای پس از پیروزی انقلاب نداشت!
به هیچ عنوان اینطور نیست. امام برای زمان پس از انقلاب برنامهای بسیار مدون و دقیق داشت و کتابهای ایشان در این رابطه نیز امروز در دسترس است.
امام خمینی زمانی که در نجف و در همان منزل واقع در شارع الرسول حضور داشتند مرتب دیدارهای مردمی داشتند و طلاب به شکل مرتب با حضور در محضر ایشان سوالاتشان را با حضرت امام در میان میگذاشتند. همچنین برنامه مشرف شدن امام به حرم حضرت امیر(ع)، برنامهای دقیق و منظم بود به طوری که ایشان هر روز به جز شنبه شبها سر یک ساعت همیشگی به حرم مشرف میشدند.
مورد دیگری که بسیار مهم است و بنده در کمتر بزرگی دیدهام رفتار حضرت امام هنگام حضور عوامل حکومتی به محضر ایشان بود. ایشان در برخورد با عوامل حکومتی همواره با اقتدار و با صلابت رفتار میکردند و هنگامی که ماموران حکومت از جانب حسن البکر به محضر ایشان میرسیدند، ایشان از طریق مترجم خود که روحانی درس خوانده از بیت آیتالله مظفر بود پاسخ این ماموران را میدادند.
** واکنش امام خمینی به سلام رساندن حسنالبکر رئیسجمهور عراق
یکی از دیدارها مصادف شده بود با اخراج چند ده نفر از طلاب ایرای توسط حکومت عراق. هنگامی که ماموران حکومت سلام حسن البکر را به امام خمینی ابلاغ کردند امام در پاسخ گفتند «سلام ایشان را نمی خواهم، سلام ایشان را نمی خواهم، چرا طلاب را اخراج میکنند؟» مترجم امام در ترجمه عبارت به کار رفته از سوی ایشان کمی مماشات کرد و تغییراتی را در آن ایجاد کرد. امام که متوجه این تغییرات شدند بلافاصله خطاب به وی گفتند آن عبارتی که من گفتم را برای آنها ترجمه کن. پس از آن ماجرا، این آقا که از برخورد حکومت میترسید، از مترجمی امام سرباز زد و رفت.
نقل است زمانی که امام در نجف حضور داشتند، مباحثهای با آیتالله حکیم درباره انقلاب و نهضت کردند. صحبتهای امام در این مباحثه چه بود و آیتالله حکیم چه واکنشی نشان دادند؟
البته نه اینکه خودم در آن مجلس باشم ولی شنیدم که امام به مرحوم آقای حکیم گفته بود چون شما قدرت این را دارید که قیام کنید، با شما موافق هستم و از شما حمایت خواهم کرد که آیت الله حکیم گفته بود که شما ایران بودید و تصور میکنید که مردم عراق نیز مانند ایرانیان ما را همراهی میکنند.
** ترس مردم عراق از همراهی با آیتالله حکیم در نجف
بعد از مدتی که آیتالله حکیم از نجف خارج شدند، اتهاماتی از سوی رژیم عراق به آیتالله حکیم زدند به طوری که وقتی ایشان از کاظمین به نجف باز میگشت تحت نظر نیروهای امنیتی رژیم قرار گرفت و با حفاظت رژیم به نجف بازگشت و از آن پس حتی عراقیهای نجف که تا دیروز در محضر ایشان بودند دیگر در خانه او را نزدند و حتی هنگامی که هفتهای یکبار به حرم میرفت در مسیر حرم حتی یک عراقی از ترسش به استقبال او نمیرفت و معدود ایرانیها و افغانیهای حاضر در نجف از او استقبال میکردند.
** هرکس درباره اختلاف آیتالله خویی و امام حرفی زده دروغ گفته است
درباره رابطه مرحوم آیتالله خویی و امام خمینی برای ما بفرمایید که این رابطه چگونه بود؟ اینکه برخی مدعی اختلاف امام و مرحوم خویی بر سر نهضت هستند تا چه حد صحیح است؟
با توجه به اینکه بنده به شخصه در ارتباط با هر دو بزرگوار بودم، هرکس راجع به اختلافات میان مرحوم آیتالله خویی و امام خمینی مطلبی گفته، بی شک خلاف گفته است.
** برنامه امام و مراجع نجف برای برخورد با حسنالبکر
به طور مثال در یکی از دفعات که بنده به محضر ایشان رفتم زمانی بود که حسن البکر در حال اخراج علما و طلاب بود. ایشان به من فرمود که من به آیت الله خویی و آیتالله شاهرودی نامه نوشتم و گفتم که در حال حاضر ما سه نفر به عنوان مراجع نجف به حساب میآییم و لازم است که برای جلوگیری از اخراج طلاب، گذرنامههایمان را برای حسن البکر بفرستیم و بگوییم که پیش از آنکه اقدام به اخراج شخصی بکنی، ابتدا باید ما را اخراج کنی. اگر دستور خروج ما را نیز صادر کرد با توجه به اینکه بنده ایران نمیتوانم بیایم، شما به قصر شیرین بروید و تحت عنوان تبعید حوزه علمیه نجف در آنجا بلندگو بگذارید و علیه رژیم عراق تبلیغ کنید. ایشان ادامه دادند که من نیز در کشوری مستقر میشوم و اخراجمان توسط حسن البکر را به همگان اعلام خواهم کرد.
یکی دیگر از دلایلی که نشان دهنده رابطه خوب امام خمینی با آیتالله خویی بود، این بود که امام خمینی پس از فوت حاج آقا مصطفی، ایشان از آیت الله خویی خواست که نماز میت را آقای خویی بر پیکر آقا مصطفی بخواند.
** قبل از دادن خبر فوت حاج آقا مصطفی به امام، روضه حضرت علیاکبر خواندیم
بنده با آقا مصطفی خیلی رابطه نزدیکی داشتم به طوری که حتی شب فوت ایشان نیز در مجلسی با هم بودیم. وقتی که صبح روز بعد آقای دعایی خبر فوت آقا مصطفی را به من داد، از من پرسید که چطور باید این خبر را به امام بدهیم. ما نیز یکی از آقایان به نام مرحوم آشیخ حبیب الله اراکی(پدر حاج شیخ محسن اراکی رئیس مجمع جهانی تقریب مذاهب) را انتخاب کردیم که خبر فوت آقا مصطفی را به امام خمینی بدهد.
عکسی که از مرحوم حاج مصطفی خمینی که آیتالله جعفری اراکی نفر اول از سمت چپ در تصویر دیده میشود
البته حاج آقا اراکی به همراه خود روحانی منبری به نام آشیخ عبدالحسین واعظ خراسانی را برد تا قبل از اینکه حاج آقا اراکی خبر را به امام بدهد، این روحانی منبری روضه حضرت علیاکبر را برای امام خمینی بخواند. امام پس از روضه فرمودند برای مصطفی اتفاقی افتاده و وقتی که ما خبر فوت را به ایشان دادیم ایشان با همان صلابت همیشگی برخورد کردند و همانند روزهای دیگر برای خواندن نماز به مسجد رفتند. پس از آنکه نماز تمام شد، ایشان فرمودند که می خواهم به خانه آقا مصطفی بروم و به همسرش تسلیت بگویم.
** بر روی بدن حاج آقا مصطفی آثار کبودی بود/ امام اجازه کالبدشکافی ندادند
اینکه میگویند مرگ آقا مصطفی مشکوک بود تا چه حد صحیح است؟ آیا نشانه یا علامتی بر احتمال شهادت ایشان وجود داشت؟
ما پس از اینکه خبر فوت را به امام خمینی رساندیم به ایشان عرض کردیم که پزشکان نجف به دلیل اینکه بر روی بدن آقا مصطفی آثاری از کبودی دیده شده، آنها قصد تشریح بدن او را دارند. امام اجازه این کار را ندادند، بنابراین دلیل اصلی فوت ایشان هیچگاه مشخص نشد.
تشییع آقا مصطفی از مسجدی در دروازه شهر نجف که بزرگان را به دلیل ازدحام جمعیت از آنجا تشییع میکردند، آغاز شد. امام خمینی در آن روز نتوانستند مراسم تشییع را تا انتها ادامه دهند و از آیتالله خویی خواستند که ایشان نماز میت را بخواند. در زمان حیات آقا مصطفی جلسات مباحثهای با حضور ایشان، بنده، مرحوم حاج آقا صافی اصفهانی، حاج آقا باقر خوانساری، آسید عبدالرسول شریعتمدار جهرمی، حاج آقای ابطحی اصفهانی و برخی دیگر از هم قطاران داشتیم و در این جلسات به بررسی مباحث علمی میپرداختیم.
از حضرت آیتالله سیستانی هم در نجف خاطرهای دارید؟
بله، اتفاقا یادم هست پدر بنی صدر یعنی آیتالله سید نصرالله بنی صدر از علمای بنام همدان بود و در آن زمان بنی صدر به دلیل اینکه در پاریس مشغول مبارزه علیه رژیم پهلوی بود با مرحوم آقا مصطفی ارتباطاتی داشت و پس از فوت آیتالله نصرالله بنی صدر بنا شد که پیکر او به نجف منتقل و در این شهر به خاک سپرده شود چون بنی صدر ضد شاه بود و ارتباطاتی با رئیس جمهور الجزایر داشت، توانست مجوز انتقال پدرش از همدان به نجف را اخذ کند و به واسطه روابطی که با آقا مصطفی داشت، پیکر آیتالله نصرالله بنی صدر را در نقطهای نزدیک به ایوان طلای حرم حضرت علی (ع) به خاک سپردند.
** تذکر آیتالله سیستانی به بنیصدر
بنیصدر پس از این خاک سپاری چند صباحی در نجف ماند و در این مدت ارتباطاتی با علما برقرار کرد و در آن زمان کتابی به نام "اقتصاد توحیدی" نیز نوشته بود. آقای سیستانی این کتاب بنی صدر را خوانده بود و در دیداری که بنی صدر با آیت الله سیستانی داشت، ایشان به او گوشزد میکند که کتاب نوشته شده توسط شما اشتباهاتی دارد. بنابراین از نظر سیاسی نیز آیت الله سیستانی تا این حد اشراف بالایی در مسائل داشته و دارند.
بعد از هجرت امام از عراق به سمت ایران، شما تا چه زمانی در عراق حضور داشتید و چه شد به ایران برگشتید؟
در سال 1350 شمسی که صدام تمام علمای ایرانی را از عراق اخراج کرد بنده نیز تمامی اسباب و وسایل زندگی را جمع و با ماشین باری به سمت ایران فرستادم. پیش از اینکه سفر خود را آغاز کنیم به همراه برخی دیگر از علما از جمله آسید عباس خاتم یزدی و آسید جعفر کریمی به محضر امام خمینی برای عرض خداحافظی رسیدیم. به ایشان عرض کردم بنده تمام اسباب و اثاثیه زندگی را به ایران فرستاده و خودم نیز به همراه خانواده عازم ایران هستم. تا حرفم تمام شد امام بلافاصله گفتند که سفر بر شما مشروع نیست. در حالی که به هیچ وجه یک از مهمانان دیگر این توصیه را نکردند. بنده پس از این ملاقات از خانه ایشان خارج شدم.
وقتی که در آذرماه سال 65 برای خداحافظی با مرحوم آیت الله خویی به محضر ایشان رسیدم، ایشان به بنده گفت حالا که می خواهی که به تهران بروی قطعا با حاج آقا خمینی ملاقات داری، وقتی که او را دیدی وضعیت مرا همانطور که میبینی برای او تشریح کن.
پس از آن ماجرا تا سال 1365 در نجف ماندم و هنگامی که درخواست خارج شدن از عراق را از رژیم عراق کردم ابتدا با خروج بنده مخالفت کردند. بنده نیز که که به سبب ترس از دستگیری فرزندانم دیگر قصد ماندن در عراق را نداشتم، کسالت همسرم را بهانه کردم تا بتوانم ویزای خروج را بگیرم ولی با این حال با خروج من مخالفت و گفتند متخصصان پزشکی را برای مداوای همسرم در اختیار قرار میدهند که باز هم با مقاومت من روبرو شدند که در نتیجه این کش و قوسها بالاخره توانستم ویزای خروج از عراق را از این کشور دریافت کنم و از آنجا که ایرانیان در عراق در واقع در حصر و گروگان به سر میبردند و اگر متوجه می شدند که بنده قصد بازگشت به ایران را دارم اجازه خروج به من نمی دادند، بلیت خروج خود را به مقصد استانبول و از آنجا به لندن گرفتم.
وقتی که در آذرماه سال 65 برای خداحافظی با مرحوم آیت الله خویی به محضر ایشان رسیدم، ایشان به بنده گفت حالا که می خواهی که به تهران بروی قطعا با حاج آقا خمینی ملاقات داری، وقتی که او را دیدی وضعیت مرا همانطور که میبینی برای او تشریح کن.
وقتی که وارد تهران شدم قصد اقامت در این شهر را نداشتم. شب سومی که در تهران بودم، آقای مهدوی کنی به همراه تعدادی دیگر برای دیدار با ما حاضر شدند. یکی از آقایان هنگام خداحافظی به بنده گفت که شما علاقه به دیدار امام دارید یا خیر. من نیز از این دعوت استقبال کردم و آن آقا نیز به من گفت که صبح فردا به جماران بروم.
هنگامی که در جماران حاضر شدیم به همراه آقای توسلی که منتظر ما بود بدون هیچ گونه گشت بدنی، مستقیم به محضر امام مشرف شدیم. امام خمینی با دیدن بنده تبسمی کردند و ما را دعوت کردند که وارد اتاقشان شوم و در حدود نیم ساعتی خدمت ایشان بودم و پس از اینکه اخبار سیاسی روز را به ایشان منتقل کردیم، ایشان جویای احوال آیتالله خویی شدند. بنده نیز وضعیت آقای خویی را تشریح کردیم.
از سمت راست: آیتالله انواری، آیتالله جعفری اراکی و مرحوم آیتالله مهدوی کنی
** صدام قصد داشت علیه ایران بیانیهای از آیتالله خویی بگیرد
یکی از دلایل تحت فشار بودن آیت الله خویی از سوی صدام این بود که او قصد داشت تا نامهای برای محکومیت جنگ با عراق علیه ایران از ایشان بگیرد که آیت الله خویی در برابر این خواسته مقاومت میکردند. بنده نیز مشروح مقاومت های آیت الله خویی را به امام خمینی منتقل کردم. حضرت امام در آن دیدار هیچگونه ابراز ناراحتی از سخنان من راجع به آیت الله خویی نکردند ولی چندی بعد مرحوم آقای مهدوی کنی با من تماس گرفت و از من سوال کرد که آیا به ملاقات آیت الله سید صادق لواسانی که در بستر بیماری است می آیی، بنده نیز قبول کردم.
زمانی که آیتالله لواسانی بنده را دید به من گفت که در دیدار اخیرش با حضرت امام متوجه ناراحتی ایشان شده است و وقتی که دلیل این ناراحتی را از حضرت امام جویا شده است، امام در جواب گفتهاند که اخیرا یکی از دوستان ما حاج آقای جعفری اراکی از نجف آمد و وضعیت ناراحت کنندهای از تحت فشار بودن آیتالله خویی را نقل کردند و اینکه در شرایط بسیار بدی در نجف بسر میبرند لذا از این جهت خیلی متأثر شدم.
بعد از هجرت از عراق قصد اقامت در کدام شهر داشتید و چه شد که در مدرسه مروی مشغول به تدریس شدید؟
بنده بنا نداشتم که در تهران بمانم و قصدم این بود یا در قم و یا در مشهد مستقر شوم ولی پس از حضور ما در تهران دوستان دیگر اجازه خروج ما از تهران را ندادند لذا همان شبی که ما وارد تهران شدیم گروهی به دیدن آمدند و از آنجا که خیلی سال بود شخصی از حوزه نجف به تهران نیامده بود، به مدت یک ماه برنامههای مختلف دید و بازدید در تهران داشتیم و رویدادها و وضعیت عراق را برای دوستان تشریح میکردیم. مرحوم آقای مهدوی کنی یکی از دفعات که به ملاقات بنده آمدند گفتند که امام خمینی مدیریت مدرسه مروی تهران را به بنده سپرده است و فرمودهاند که طلبههای فعلی صلاحیت حضور در این مدرسه را ندارند و همه آنها را مرخص کنید و نظرشان این بود که پس از بازسازی این مدرسه طلاب جدیدی را که از نظر کیفی در سطح خوبی باشند جذب کنید.
آقای مهدوی کنی در ادامه گفت که بنده تمامی این اقدامات را انجام دادهام ولی استاد خوبی برای آموزش این طلاب نداریم. از آنجا که بنده بنایی برای ماندن در تهران نداشتم هر چه آقای مهدوی اصرار کرد، قبول نکردم. برخی دیگر از علمای تهران نیز آقای مهدوی را تشویق کردند که دست از اصرار برای ماندن بنده بر ندارد تا اینکه بنده به مشهد مشرف شدم و در آنجا استخاره کردم وقتی گفتم اگر خوب آمد در تهران می مانم و اگر هم نه که از این شهر می روم.
پس از زیارت حرم امام رضا بالای سر آن حضرت روبرو ضریح نشستم و استخارهای با قرآن انجام دادم و نتیجه استخاره این بود که در تهران ماندنی شوم. مرحوم آیتالله بهجت که هنوز در آن زمان مرجع نشده بودند و در کنار بنده نشسته بود، وقتی که نتیجه استخاره را به ایشان نیز نشان دادم، تصدیق کرد که جواب استخاره مثبت است. وقتی که آمدیم تهران مرحوم آیتالله محمدرضا گلپایگانی فرزند خود را برای صحبت با بنده فرستاد و از ما درخواست کرد که به قم برویم ولی جریان را برای ایشان تعریف و عذرخواهی کردم که نمیتوانم به قم برگردم. بدین صورت از آن سال تا به امروز که بیش از سی سال میگذرد که در حوزه علمیه مروی تهران مشغول بحث و تدریس و انجام وظیفه میباشم.
آیتالله جعفری اراکی در عیادت از رهبر معظم انقلاب
** آیتالله خامنهای به خوبی کشور را اداره کردند
سی سال است که بعد از وفات حضرت امام، آیتالله خامنهای رهبری انقلاب را عهدهدار شدند. نظر شما درباره رهبری و مدیریت ایشان به عنوان شاگرد امام چیست؟
خداوند ایشان را حفظ کند که در این دنیای شلوغ و پر التهاب توانستهاند با مدیریت کشور را به خوبی اداره کنند.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/