به گزارش خبرنگار حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ هفت سال از جنگ نیابتی آمریکا در سوریه گذشته است، جنگی که در ابتدای کار به سمت پیشبرد اهداف یانکیها رفت؛ اما بعد از گذشت مدتی با ورود محور مقاومت به این جنگ قواعد، این بازی عبری - غربی - عربی تغییر کرد و برگ برنده در اختیار دولت و ملت سوریه قرار گرفت.
در این بین مدافعان حرم بودند که نقش تعیینکننده در پیروزی جبهه مقاومت داشتند و با تقدیم خونهای بسیار، نهال مقاومت را قویتر از قبل کردند. گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان به گردآوری خاطرات فرماندهان جانباز مدافع حرم در سوریه و عراق پرداخته است.
ابومجاهد نام فرمانده جانباز داستان ماست. مردی آرام و خوشسیرت که در سرزمین شام مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به فیض جانبازی نائل آمده بود. وی می گفت 17 فروردین 92 جلسه ای با بچه های سپاه پاسداران گذاشته شد تا موضوع اعزام به سوریه نهایی شود، آن زمان من در لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بودم. از من خواستند که برای بررسی میدانی و آموزش های لازم و کمک های مستشاری عازم سوریه شوم. بچههای مدافع حرم برای اعزام به گروههای مختلفی تقسیم میشدند، گروههای زرهی، توپخانه و ادوات که من در گروه ادوات بودم. زمانی که به همراه سایر رزمندگان به دمشق رسیدیم بچهها به دو گروه تقسیم شدند، گروهی به حلب رفته و گروهی هم که من در آن حضور داشتم در دمشق ماندند.
وقتی که به دمشق رسیدیم در هتل مطار دمشق ساکن شدم. درگیری شدیدی برقرار بود، حتی زمانی که می خواستیم بخوابیم صدای توپخانه خودی را می شنیدیم؛ توپخانه هایی که شبانه روز در حال زدن دشمن بودند، اما نتایج آنها بسیار ضعیف و دور از انتظار بود.
پس از گذشت 2 روز از آمدن به سوریه، مامور بررسی ریف شرقی دمشق شدم. زمانی که به دمشق وارد شدم شهرهای حران، عوامید، العباده و العطیبه به اشغال داعش در آمده بود. مردانش را کشته و زنانشان را به اسارت برده بودند. وضعیت بسیار اسفناک بود، جیش الوطن در آن روزها به قدرتمندی امروز نبود. آن زمان شاید از کل دمشق، فقط 200 نفر عضو جیش الوطن بودند. سردار شهید حاج حسین همدانی تلاش های زیادی را در راه تسلیح کردن جیش الوطن ( نیروهای بسیج مردمی) انجام داده بود و بشار اسد رئیس جمهور سوریه نیز تسلیحات را در اختیار مردم قرار داد.
در آن زمان کمبودهای بسیاری بین نیروهای خودی احساس می شد. نیازهایی چون آموزش تسلیحات و ادوات ضد زرهی؛ مامور به آموزش گردان های کتائب سیدالشهدا، کتائب حضرت مهدی (عج) و کتائب امام سجاد (ع) شدم، آموزش را با گردان کتائب سید الشهد شروع کردم. آنها حتی کار با قطب نما را هم بلد نبودند. پس از آموزش قطب نما، آموزش کار با خمپاره را با نیروها شروع کردم. وقتی سوری ها به صورت اصولی با خمپاره کار می کردند و هدف را به طور دقیق مورد اصابت قرار می دادند کلی سر ذوق میآمدند که چقدر این کار را دقیق انجام داده اند.
آموزش گردان ها 15 روز به طول انجامید. پس از آموزش وارد عملیات شدیم. البته عملیات آزادسازی انجام شده بود و باید منطقه را تثبیت می کردیم، اولین منطقه ای که برای تثبیت وارد آن شدیم، حران بود. قرار بر آن شد با گردان کتائب سیدالشهدا برای عملیات وارد شهر العطیبه شویم ، اما وقتی به سمت این شهر حرکت کردیم، داعش متوجه حرکتمان شد، به همین دلیل منطقه را زیر آتش گرفت. شدت آتش داعشی ها اجازه ورود نیروها را از مسیر تعیین شده نداد، به همین خاطر از مسیر شمالی العطیبه وارد عمل شدیم.
ورود نیروها از شمال العطیبه منجر به محاصره در شهر فنسیا شد. داعش در 200 متری ما بود، بعد از گذشت 3 روز، آذوقه نیروها کم کم رو به پایان می رفت. تنها چیزی که از آن در مضیقه نبودیم، سلاح بود. عقبه ما قطع شده و بیسیم ها هم جوابگو نبودند؛ در کل شرایط بدی حکمفرما بود.
گردان کتائب شهدا، 43 نفر بود و چیزی برای از دست دادن نداشتیم. شخصی به نام ابوکوثر گفته های من را برای سایر نیروها توضیح می داد. در سوریه اوایل به خاطر آن که من پسری به نام مهدی دارم، ابو مهدی صدایم می کردند، اما بعد ها کنیه ام را ابو مجاهد گذاشتند. ابوکوثر به نیروهای کتائب السید الشهدا گفت: ابو مهدی با شما کار دارد، پیشم آمدند رو به من ایستاده و منتظر صحبت هایم بودند، شروع به صحبت کردن کردم: ما مکتبی به اسم سیدالشهدا داریم و طبق آن از دیار و زن و بچه خودمان دور شده ایم و به کمک مظلومانی که فریاد «هل من ناصرا ینصرنی» سر دادند آمده ایم . جماعت هم همین طور به صحبت ها ی من گوش می کردند .
ادامه دادم: بیداری اسلامی ما صدای هل من ناصرا ینصرنی مردم جهان است و فرقی هم نمی کند که این فریاد از چه دین و چه مذهبی باشد.
انسانیت، شرافت و کرامت انسانی، شیعه ، سنی و عرب، عجم نمی شناسد، کرامت انسانی برای همه انسان ها یکی است. ما برای یک هدف قدم بر می داریم آن هم کمک به مظلومان جهان و مبارزه با نظام سلطه است.
پس از گذشت سه روز محاصره در فنسیا تصمیم به ریختن آتش بر روی سر داعشی ها گرفتیم، داعش از این اقدام هدفمند ما دست به فرار زد.
بچه ها نیز با موشک های دوشپرتاب در اختیار خود، تک تک خودرو های داعشی ها را از لابه لای ساختمان های این منطقه میزدند. ماشین بود که در حالت چپ کردن و منفجر شدن بود. تعدادی از داعشی ها نیز زخمی شده بودند که توسط نیروهای ما تخلیه اطلاعاتی شدند. بلافاصله گروه های کتائب مهدی (عج) و کتائب امام سجاد (ع) از شرق به شهر العطیبه وارد شدند و این شهر را از دست داعش آزاد کردند.
وقتی نقشه های جنگ را مرور می کنم متوجه می شوم که محاصره ما در فنسیا و جنگیدن با داعشی که عقبه نیروهای داعشی در آن منطقه بودند باعث شد تا گردان های دیگر به موقع وارد عمل شده و شهر العطیبه را آزاد کنند. پس از آزاد سازی العطیبه با نیروها کتائب سیدالشهدا برای تثبیت سازی وارد این شهر شدیم. نیروهایی که از دل مردم سوریه بودند و جیش الوطن نام داشتند.