شناخت از آیت‌الله خمینی در عرصه اجتماع و سیاست، به واسطه آشکار شدن روح مبارزاتی‌اش و چگونگی پنجه‌اندازی‌های سیاسی ایشان در زمانی کمتر از دو ماه در میان مردم تغییر کرد.

چگونه شناخت جامعه از آیت‌الله خمینی طی ۲ ماه تغییر کرد؟به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛کتاب «الف لام خمینی» ، اثری روان و خوش‌خوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.در این مجال درباره موضوعاتی چون: واکنش آیت‌الله خمینی به آخرین عقب‌نشینی دولت، فرآیند دیدار با مقامات امنیتی قم مطالبی می‌آید:

علم در پنجم آذر ۱۳۴۱ با فرستادن تلگرامی برای آقایان شریعتمداری، مرعشی نجفی و گلپایگانی خبر داد که موضوع انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی در جلسه هیأت دولت مطرح گردید. اطلاعات به استحضار عالی می‌رساند که بدون تجدیدنظر تصویب‌نامه مورخ ۱۳۴۱/۷/۱۴ موضوع انجمن‌های ایالتی و ولایتی قابل‌اجرا نخواهد بود. فردای آن روز برخی جراید به نقل از یک مقام دولتی خبر کوتاهی چاپ کردند که می‌گفت: طبق تصویب هیأت وزیران مقرر شد که تصویب‌نامه مربوط به انجمن‌های ایالتی و ولایتی که محتاج اصلاحاتی بود مورد تجدیدنظر واقع شود. به این صورت قبل از تجدیدنظر تصویب‌نامه مزبور قابل‌اجرا نخواهد بود.

آیا علمای قم پس از دومین پاسخ نخست‌وزیر نشستی برای بررسی، موافقت یا مخالفت با آن داشتند؟ روشن نیست، اما روشن است که مردم رضایت یا سکوت برخی از ایشان را پیروزی تلقی کرده بار دیگر اقدام به دریافت چراغانی و جشن کردند. گروهی که با مزاج سیاسی آیت‌الله خمینی آشنا بودند برای دریافت دیدگاه او راهی خانه‌اش شدند. شاید این یادمانده مربوط به آن بعدازظهر باشد. عصری دیدیم مردم چراغانی‌ها را جمع‌آوری می‌کنند. قضیه چیست؟ گفتند حاج آقا روح‌الله می‌فرمایند که این اقدام رژیم هنوز کامل نیست. مجدداً شب برای نماز به منزل ایشان رفتیم. پس از نماز فرمودند: در قانون اساسی و در مشروطیت ایران مطبوعات رکن چهارم است.

به منزله سند کار‌هایی است که در مملکت انجام می‌شود. همان‌طور که هر کسی خانه، باغ و ماشینی دارد سند هم دارد، به همین دلیل می‌تواند بگوید من مالک آن چیز هستم. ملت هم زمانی می‌تواند به چیزی استناد کند که سندش دستش باشد. اگر این‌ها آن روز آن چیزی را که تصویب کردند و در روزنامه‌ها و جراید و چاپ کردند امروز آن را کنار گذاشته‌اند باید در جراید چاپ کنند چراکه ممکن است یک سال بعد وقتی‌که آب‌ها از آسیاب افتاد بخواهند دوباره عمل کنند. اگر مدرکی در دست مردم باشد دیگر نمی‌توانند از نظرشان بازگردند.

این روز‌ها نبض مخالفت‌ها در تهران تندتر می‌زد چهار تن از روحانیون طراز اول پایتخت آیت‌الله سید احمد خوانساری، سید محمد بهبهانی، محمدرضا تنکابنی و محمدتقی آملی در اطلاعیه‌ای از مردم دعوت کرده بودند صبح روز پنجشنبه هشتم آذرماه در مجلس دعایی که از نه صبح در مسجد سیدعزیز‌الله بازار برپا می‌شود شرکت کنند. پشت‌بند این اعلان جامعه روحانیت تهران با یکصد و چهارده امضا همین درخواست را از مردم کرد. هیچ ابهامی در چرایی برگزاری این مجلس برای دولت نبود.

می‌دانست که ندادن جواب سرراست در تصحیح یا لغو تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و اعلام نکردن آن در جراید باعث این گردهمایی اعتراض‌آمیز است. سخنرانی‌های آقای محمدتقی فلسفی در روز‌های منتهی به هشتم آذر به‌اندازه‌ای مردم تهران را هیجان‌زده کرده بود که دولت نتواند بی‌اعتنا از کنار اجتماع پیش رو بگذرد. خبر تعطیلی بازار تهران از صبح پنجشنبه همزمان با شروع مراسم نیز دولت را بیش از پیش به نشان دادن واکنشی زود واداشت.

این واکنش در واپسین دقایق شب چهارشنبه هفتم آذر رخ داد. تلفنی و حضوری سراغ چهار تن از علمای تهران آقایان خوانساری، بهبهانی، تنکابنی و آملی را گرفتند و گفتند که دولت تصمیم گرفت تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را اجرا نکند. دولت از یادشدگان خواست مراسم فردا در مسجد سیدعزیزالله را لغو کنند. پذیرفتند. گفت: باید امضا بدهید که مجلس فردا برگزار نمی‌شود، دادند.

مأموران اواخر شب ابتدا رفتند از آقایان بهبهانی و خوانساری و آملی امضا گرفتند. موقعی که به منزل پدرم (تنکابنی) آمدند تقریباً ساعت یک بعد از نصب شب بود. پدرم خواب بود آن‌ها در زدند و آمدند داخل شدند. پدرم را بلند کردند و گفتند آقا با این‌که شما نمی‌بینید در اینجا امضا بکنید ایشان هم به هوای دست خودش امضایی کرد و الاحقری نوشت و یک چیز دیگر.

دولت شبانه اطلاعیه‌ای تهیه کرد و خبر لغو مراسم را در نخستین ساعات صبح هشتم آذر در بازار و اطراف بازار به در و دیوار چسباند. ما که تا ساعت ۱۱ شب مشغول بلندگو کشیدن و برنامه‌ریزی بودیم صبح روز پنجشنبه وقتی ساعت ۷ صبح به بازار آمدیم دیدیم کاغذ‌هایی که اندازه آن ۵۰*۶۰ بود روی در مغازه‌ها و مسجد چسبانده بودند. مردم که از عملیات شبانه دولت در لغو مراسم آگاه نبودند رفته رفته در مسجد سیدعزیزالله اجتماع کردند. چندین بار با بلندگو‌های سوار شده از حاضران خواسته شد بازگردند اجرای تصویب‌نامه لغو شده است، اما مردم به درستی موضوع شک داشتند و نمی‌رفتند.

از آقای فلسفی خواست شد به مسجد آمده تردید مردم را برطرف کند. آمد. در آغاز سخن از مردم تشکر کردم و به جمعیت حاضر گفتم: درود به شما درود به احساسات شما درود به عواطف شما و درود به ثبات و استقامت شما. مین استقامت موجب شد که دیشب دولت به آقایان مراجع قم و تهران خبر لغو تصویب‌نامه را اطلاع دهد. در پایان صحبت‌هایم از مردم خواستم مسجد را ترک کنند.

آیت‌الله سید محمد بهبهانی خبر لغو تصویب‌نامه را شب پنجشنبه به آگاهی ایات قم رساند. پیش از ظهر پنجشنبه هم نخست‌وزیر آن را به علما قم تلگراف کرد. آیت‌الله خمینی توانست فقط نظر آقای شریعتمداری را با خود همراه کند این‌که هر چند مفاد اطلاعیه دولت قانع‌کننده است، اما تا زمانی که در مطبوعات به چاپ نرسد نباید کار را تمام شده دانست.

استدلال‌های او نتوانسته بود نظر آقایان گلپایگانی و مرعشی نجفی را به این موضوع جلب کند. آقای گلپایگانی با انتشار متنی اعلام کرد که دولت به پیروی از منویات ملوکانه با احترام از تذکرات علما اعلام و افکار عمومی حسن نیت خود را اظهار و رفع نگرانی مسلمین را نموده‌اند. گویا آقای مرعشی نجفی نیز با همین مضمون اطلاعیه‌ای منتشر کرد. بار دیگر برخی مغازه‌داران پرچم نصب کرده چراغانی کردند، اما در همان زمان این سخن نیز به گوش می‌رسید که آقای خمینی هنوز قانع نشده است.

مأموران شهربانی قم دیدند که برخی طلاب طرفدار خمینی اعلامیه‌های آیات فوق‌الذکر را از دیوار‌ها کنده و پاره می‌نمودند. آقای خمینی لحظات سختی را تجربه می‌کرد از یک‌سو نمی‌خواست آسیبی به یکپارچگی سران روحانی قم برسد از سوی دیگر می‌خواست پایداری مرجعیت دینی را در برابر رفتار‌ها و تصمیمات غیردینی حکومت، با تمام توان به نمایش بگذارد. اگر این پایداری آن هم در گام نخست با تزلزل همراه می‌شد در رویارویی بعدی به شکست می‌انجامید.

آخرین عقب‌نشینی

گویا منابع دولتی در پیغام پسغام‌های اخیر خود به روحانیون گفته بودند که خبر لغو تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در روز پنجشنبه هشتم آذر ۱۳۴۱ رسما اعلام می‌شود، اما نه از رادیو صدایی شنیده شد و نه در جرایدی خبری به چشم خورد. واکنش برخی از علمای قم که حکایت از پایان ماجرا می‌:رد در خاموش کردن اعتراضات همگان مؤثر نبود. روز جمعه نهم آذر بار دیگر گروه‌هایی از طبقات مختلف مردم به ویژه بازاریان راهی قم شدند تا شنوای سخنان آیت‌الله خمینی باشند.

این گروه پس از اجتماع در مسجد اعظم و همراه کردن حدود سیصد طلبه علوم دینی، با به دست داشتن پرچم‌هایی از طریق خیابان‌های موزه و ارم راهی خانه آقای خمینی شدند. شعاری که مأموران شهربانی از زبان اینان گزارش کردند این جمله بود: مخالفین قرآن محکوم به فنا هستند. دانشجویانی که همراه جمعیت آمده بودند با دیدن چهره میزبان گریستند. گویی شوق دیدارشان سرآمده بود و شنیدند چرا گریه می‌کنید؟ دشمنان‌تان باید گریه کنند بنشینند.

در ابتدا سرپرست دیدارکنندگان گفت که دولت قول داده بود خبر لغو لایحه را در رادیو و روزنامه‌ها بدهد، اما ندهد و نسبت به آقایان علما بدقولی کرد. ما آمده‌ایم کسب تکلیف کنیم. آقای خمینی نیز گفت که با توجه به اعلام لغو تصویب‌نامه توسط دولت و گرفتن امضا از علمای تهران و برای لغو مراسم مسجد سیدعزیزالله مشکوک شده‌ایم که این‌ها شاید از طرف دولت‌های آمریکا یا انگلستان و یا روسیه تهدید یا تطمیع شده‌اند او خطاب به دولت افزود: اگر نمی‌توانید جوابی به آن‌ها بدهید.

به ما بگویید تا ما به آن‌ها جواب بدهیم. ما غیر از حرف حساب و قانون چیز دیگری نمی‌گوییم. ما می‌گوییم همین لغو لایحه را در جراید و رادیو اعلام کرده و خیال یک مشت مسلمان را راحت کنید.

آیت‌الله خمینی سپس با آگاهی به این گفته‌هایش به وسیله مأموران مخفی حاضر در جلسه به مقامات بالای مملکت می‌رسد ادامه داد: من به اعلی‌حضرت همایونی پیغام می‌دهم که به دولت دستور بدهد که لغو لایحه را در جراید و رادیو اعلام کنند. چنانچه اعلام نکنند موقعیت خوب نیست و اگر مردم این دفعه عصبانی شوند ما جلو آن‌ها را نمی‌توانیم بگیریم و بلکه سرنیزه‌ها هم جلو آن‌ها را نمی‌توانند بگیرند و اگر درست نشود من خودم به‌تن‌هایی راه می‌افتم و هر چه پیش آمد بیاید. به علم بگویید این قدر لجاجت نکند و با خودپسندی و از روی هوا و هوس با سرنوشت یک مشت مردم مسلمان بازی نکند.

تهرانی‌هایی که برای کسب تکلیف به قم آمده بودند با این آهنگ که تا درج خبر لغو انجمن‌های ایالتی و ولایتی در مطبوعات اعتراض‌ها ادامه خواهد داشت به پایتخت بازگشتند، آنان پیام‌هایی نیز از سرپرستان حوزه علمیه قم و آیت‌الله خمینی گرفته بودند که بر همین موضوع تأکید می‌کرد. این پیام‌ها همان روز به دست آقای فلسفی رسید. او در مسجد ارک سخنرانی داشت. پیام‌ها را یک به یک برای حاضران خواند تا اینکه نوبت پیام آیت‌الله خمینی رسید. آن شب سید علی خامنه‌ای در مسجد ارک بود.

دید که با برده شدن اسم آقای خمینی مردم کاملاً هوشیارانه بنا کردند گوش دادن. در ابتدای این پیام آمده بود که دولت به قول و قراری که با علما گذاشته بود که (لغو) تصویب را در رادیو و جراید اعلام کند عمل نکرد. در میانه‌های پیام از مردمی خبر داده شده بود که آماده‌اند در راه حفظ قرآن کشته شوند.

عده‌ای به من اظهار کردند ما حاضریم تا کشته شویم. من گفتم اگر دیدیم قرآن‌مان در خطر است خودمان به جلو می‌رویم. نمی‌گذاریم مردم جلو بروند. بگذارید تا کشته شویم بعد قرآنمان از بین برود. در اواخر پیام نیز پیش‌بینی‌هایی مطرح شده بود اگر یک روز ملت با حالت عصبانی از خانه خارج شود مطلب صورت دیگری پیدا خواهد کرد. آن روز است که سرباز به نفع اسلام سرنیزه بیندازند و ژاندارم تفنگ را، آن روز است که دیگر نه کاخی برای علم باقی خواهد ماند و نه کاخی مرتفع‌تر از آن.

پیام شور عجیبی در مسجد افکند. سید علی خامنه‌ای می‌گوید: ایشان در آخر نامه به عربی دعا‌هایی نوشته بودند که با سوره فیل به پایان می‌رسید. در ابتدای نامه هم این سوره را مطلع قرار داده بودند. مردم به قدری به هیجان آمده بودند از این نامه که وقتی آقای فلسفی می‌گفت: به اصحاب الفیل (واژه) فیل را همه مردم با هم می‌گفتند. الم یجعل کیدهم فی تضلیل، مردم با همدیگر می‌گفتند تضلیل یک حرکت سرود همگانی در مسجد ارک این نامه به خود گرفت و غوغایی بود.

خواستی که آیت‌الله خمینی از ابتدا بر آن پافشاری کرده بود برآورده شد. شنبه دهم آذر ۱۳۴۱ روزنامه‌ها در صفحه نخست خود از قول نخست‌وزیر نوشتند که تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی اجرا نمی‌شود. علم در توضیح علت لغو تصویب‌نامه به اعتراض آقایان و علما، اعلام اشاره کرد و گفت که می‌خواستیم با اجرای سیاست عدم تمرکز، اختیارات بیشتری به استان‌ها بدهیم و با تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی مردم در آبادی شهرهای‌شان سهیم شوند.

آیت‌الله خمینی در پیام اخیرش به این موضوع هم اشاره کرده بود: استان‌های این کشور را که باید مسلمانان حفظ و اداره نمایند این‌ها می‌خواستند با تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و الغای شرط اسلام از رای‌دهنده وانتخاب شونده به دست غیرمسلمانان مانند یهودیان بهایی (شده) بسپارند.. آن روز است که خطر‌های بزرگی متوجه می‌شود نه تنها اسلام و قرآن حفظ نخواهد شد بلکه تمام حیثیات شما خواهد رفت اقتصادیات بازار، ذخایر مملکت و همه و همه خواهد رفت.

پیش از واکاوی واکنش آیت‌الله خمینی به آخرین عقب‌نشینی دولت خوب است به چند نتیجه برآمده از این نهضت اشاره شود:

۱-نهضتی که از شانزدهم مهر ۱۳۴۱ با اعتراضیه‌های مکتوب علمای قم به محمدرضا پهلوی آغاز شد. خیلی زود جبهه‌ای مردمی یافت. این جبهه از شروع حرکت تا اوایل آذرماه آن سال هم در کمیت گرویدن طبقات گوناگون به نهضت و هم در کیفیت پافشاری در رسیدن به نتیجه رشد کرد. می‌دانیم که این بالندگی بدون حضور سیاسی آیت‌الله خمینی پدید نمی‌آمد. او آغازگر گستراننده و پایان ده این نهضت بود و اگر مردم از نقشه راه او پیروی نمی‌کردند این حرکت ۵۵ روزه به پیروزی نمی‌رسید.

۲- این نهضت نام آیت‌الله خمینی را از حوزه کوچک درس بیرون برد و در میان مردم، کوچه‌ها و طبقات گوناگون پراکند. آوازه کسی که مرامش دوری از هر نام و ننگی بود اینک بر سر زبان‌ها افتاده بود. دیدگاه‌های کسی که چهل سال سر در کتاب داشت اینک هواخواه پیدا کرده بود. مدرس شاگردپرور، اما گوشه‌نشین، که هر هواداری را از خود رانده بود اینک از شهر‌های دور و نزدیک هواداران به هوای دیدارش راهی قم شده بودند.

۳- آیت‌الله خمینی آشنا به ظرایف حقوقی و به پیچ‌وخم مصوبات و چگونگی تصویب و الغای آن‌ها اعلام کرده بود که ازآنجاکه این مصوبه در هیأت دولت تصویب شده است. لغو آن نیز باید توسط هیأت دولت اعلام شود سخنان نخست‌وزیر پایان‌بخش موضوع نیست او اصرار داشت لغو مصوبه رسما در رسانه‌ها اعلام گردد و تلگرام علم به علما ارزش حقوقی ندارد.

۴- دولت بی‌میل نبود در اعتراضاتی که روحانیون حوزه علمیه قم به راه انداختند و به سراسر کشور سرایت دادند. مخالفت با اصلاحات ارضی نیز گنجانده شود. این قانون در حال اجرا بود و می‌توانست روستاییان ذی‌نفع را علیه مخالفان به واکنش وادارد. راهبرد روحانیون دست‌اندرکار به ویژه آیت‌الله خمینی ایستادن در برابر اصلاحات ارضی نبود.

پایانی برای آغاز

آیت‌الله خمینی فردای لغو تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در پیامی به مردم از آنان تشکر کرد و گفت که این قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید. اما نکته‌ای که هم به آن افزود: لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از پیش بیدار و هوشیار بود مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده‌تر کنند که اگر خدای نخواسته دست‌های ناپاکی به سوی مقدسات آن‌ها دراز شود قطع کنند. این پیام چاپ و در میان مردم توزیع شد.

او در دیدار‌های بعدی‌اش تذکری هم به روحانیان داد و گفت که لازم نیست مرتب این پیروزی را به رخ بکشید و بالای منابر من من کنید. خواست خدا بود که پیروز شدیم. در دیدار‌های خصوصی‌تر گفت که اول کار است این‌ها برنامه‌هایی دارند. این یک محکی بود که انجام دادند.

توصیه کرد که جوانان را آگاه کرده، آماده نگه دارید تا در اقدامات بعدی از همراهی آنان برخوردار شویم، صاحب این خاطره گفته است که یک جعبه شیرینی هم برای تبریک این پیروزی با خود از تهران آورده بودیم. گفت: این چیست؟. گفتیم: حاج آقا. شیرینی است.. خندید و گفت که شما خیلی خوش‌باور هستید!... گفتیم:.. به هر اسمی که می‌خواهید... بپذیرید. هیچی نگفت و ما از در [خانه]بیرون آمدیم.

آیت‌الله خمینی در روز صدور پیام تشکر از مردم/ یازدهم آذرماه ۱۳۴۱ بر سر جلسه درس حاضر شد و کار تدریس خود را پی گرفت. اما پیش از شروع مباحث علمی، سخنانی درباره آنچه که در پنجاه شصت روز پشت سر گذاشته بود برای شاگردانش ایراد کرد که مبتنی بر یافته‌هایش از تاریخ اسلام و تاریخ معاصر بود. او با آوردن نمونه‌هایی از دوران همکاری حضرت علی علیه‌السلام با خلفا و سپس قیام در برابر معاویه، ایستادگی میرزای بزرگ/ میرزا محمدحسن شیرازی مقابل امتیازی که دولت وقت به یک شرکت خارجی داده بود، اقدامات میرزای کوچک/ میرزا محمدتقی شیرازی در حفظ استقلال عراق، گفت که «همیشه علما و زعمای اسلام، ملت را نصیحت به حفظ آرامش می‌کردند... [اما]روزی که بینند اسلام در معرض خطر است.

اگر با نشر مطالب شد، با گفتگو شد، با فرستادن اشخاص شد، فبها، و اگر نشد ناچار هستند قیام و اقدام کنند.» و از خودش نیز مثال زد و با اشاره به خبری که پیش از برپایی مراسم دعا در مسجد سیدعزیزالله تهران به او رسیده بود، خبری که می‌گفت: دولت می‌خواهد مقاومت کند و [علیه مردم و علما وارد عمل شود]گفت که «من تصمیم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هیچ‌کس هم نگفتم. ولکن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت.

اگر خدای نکرده جسارتی به علمای تهران شده بود، من یک تصمیم خطرناکی گرفته بودم.» و از این‌که چنین قضیه همه‌گیری بدون درگیری و ریخته شدن یک قطره خون به پایان رسید ابراز خشنودی کرد و افزود که این نبود مگر به پشتوانه روحانیت و راه مسالمت‌آمیزی که در پیش گرفته بود، و از این‌که دولت ارزش این نیروی بزرگ را که پشتیبان استقلال مملکت است نمی‌داند، ابراز تأسف کرد.

«مذهب علما، استقلال است.» آیت‌الله خمینی از قدرت روحانیون هم گفت؛ قدرت کسانی که قلبشان به عالم غیب گره خورده و در بند آمال دنیا نیستند؛ قدرتی که شکست در آن راه ندارد، چراکه «تو متصل به خداوندی [و]خدا شکست نمی‌خورد.» سپس توصیه کرد که حق نیست به دولت ناسزا گفته شود. «شما بزرگ‌تر از این هستید که حرفی که مناسب شما نیست بزنید. از امروز مشغول کار خودمان هستیم... باز اگر دیدیم شیطان از خارج متوجه مملکت ما شد، ما همین هستیم و دولت همان و ملت همان.»

در دیدار با مقامات امنیتی قم

شناخت از آیت‌الله خمینی در عرصه اجتماع و سیاست، در زمانی کمتر از دو ماه، زیر و رو شده بود؛ چه در میان مردم، به واسطه آشکار شدن روح مبارزاتی‌اش، و چه در بین حاکمان، به دلیل چگونگی پنجه‌اندازی‌های سیاسی‌اش. اگر در تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی، مواد متعارض با اصول مذهبی گنجانده نمی‌شد، این شناخت در چنین زمان کوتاهی به دست نمی‌آمد. حوادث اجتماعی دیگری که پیش از این قضیه دامن‌گیر مملکت گردیده بود، هرگز نتوانسته بود نام او را از پَسَله خودخواسته گمنامی بیرون بکشد.

زمین‌لرزه مهیب بویین‌زهرا در شهریور ۱۳۴۱، موجب یاری خواستن از همه نهاد‌ها و سازمان‌های دولتی و مردمی، از جمله حوزه علمیه قم شده بود. این نهاد علمی مردمی با پول (کمک نود هزارتومانی آقای سید کاظم شریعتمداری)، فتوا (اجازه کمک به زلزله‌زدگان از سهم امام زمان علیه‌السلام توسط آقای سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی) و دیگر اقدامات (گشایش حساب در بانک‌ها برای دریافت کمک‌های مردم توسط آقای سید محمدرضا گلپایگانی) به یاری آسیب دیدگان شتافته بود. اما آنچه از آقای خمینی سر زده بود، فقط اهداء چند دست لحاف و تشک بود.

او نه موونه‌ای برای مشارکت در چنین رخداد‌هایی داشت و نه تمنایی برای رسیدن به جایگاهی که فراهم‌کننده چنین نقشی برایش باشد. اینک که بدون اسباب و لوازم مرسوم، گفتار و کردار آیت‌الله خمینی صحنه ربایی می‌کرد، گروهی از هر صنف و پیشه‌ای، تعصب دین‌داری او را با تعصب نامداری اشتباه گرفتند. گفتند که او از فرصت طرح انجمن‌های ایالتی و ولایتی نردبانی برای بالا رفتن خود ساخت. این برداشت را نباید برای آنان که از دیدگاه‌های آقای خمینی بی‌خبر بوده، یا توان درک جهانی که او در آن بسر می‌برد نداشتند، غیرطبیعی دانست.

اینان نه از گذشته دنیاگریز او، که بر بنیاد فنا در ذات احدیت بنا شده بود، آگاه بودند و نه از باور استوارش به «قیام لله»؛ و حتماً جملات پنهان مانده او را در کتابخانه وزیری یزد نخوانده بودند که اصلاح دو جهان / دنیا او آخرت جز با «قیام برای خدا» ممکن نخواهد شد، و افساد دو جهان جز با «قیام برای نفس» صورت نمی‌پذیرد.

برای این گروه، گام نهادن او در راه اصلاح در جهان، پی‌جویی نام و ننگ ترجمه می‌شد. هر چه بود، دیگر نمی‌شد آیت‌الله خمینی را ندید! و حالا، رئیس ساواک قم حسن بدیعی، و رئیس شهربانی شهر، سید حسین پر تو، آمده بودند تا دیدگاه‌های او را، نه از روی اطلاعیه‌های زیرزمینی، بلکه از زبان خودش بشنوند.

آن روز، بیستم آذر ۱۳۴۱ بود. این دو مقام امنیتی و انتظامی قم که به دستور بالاسران در خانه آقای خمینی حاضر شده بودند، شنیدند که دولت و ملت بایستی یکی باشند تا اگر گرفتاری و پیش‌آمد‌هایی که برای دولت و مملکت پیش می‌آید، مردم از دولت پشتیبانی نمایند.

اگر جدا شدند، ملت از گرفتاری دولت خشنود می‌شود و مردم از مالیات و کار می‌دزدند، ولی هرگاه یکی باشند، مردم گلیم زیر پای خود را در موقع لزوم می‌فروشند و به دولت می‌دهند تا رفع نیاز دولت بشود.» او با اشاره به اظهارات اخیر نخست‌وزیر مبنی بر این‌که عده‌ای مانع اصلاحات هستند گفت که اگر منظور علم، روحانیان هستند، بداند که ما پشتیبان اصلاحات هستیم. «هرآینه دولت کارخانه بسازد و فرهنگ را تقویت نماید و زراعت را با اصول جدید ترویج دهد، و یا در پیشرفت صنعت و طب و بهداشت اقدام نماید، ما از دولت پشتیبانی می‌کنیم و کمک هم می‌نماییم. کدام آخوندی مخالف این‌گونه امور اصلاحی است؟»

آقای خمینی نظر دو مقام امنیتی حاضر را به موضوعی که پیش از این یادآوری کرده، و آن را خطری برای کیان مملکت و استقلال آن دانسته بود، جلب کرد و گفت که سازمان بهاییت ایران و مراکز تبلیغی اقتصادی وابسته به آن، کانون‌های جاسوسی هستند؛ و برای نمونه، تلویزیون و کارخانه پپسی کولا را نام برد که به دست یک بهایی / حبیب ثابت بنیان‌گذاری شده‌اند. او تأکید کرد که این فرد با تأسیس بنگاه‌های بازرگانی بزرگ، نبض اقتصاد را در دست گرفته است. روشن نیست واکنش رؤسای ساواک و شهربانی قم، که یکی از کار‌های ذاتی‌شان کشف عوامل بیگانه و جاسوس‌هاست، از شنیدن این جملات چه بوده است!

آیت‌الله خمینی در ادامه با اشاره به در پیش بودن سالگرد ۱۷ دی، روز کشف حجاب، و نیز رسیدن خبر‌هایی که می‌گوید قرار است شماری از زنان نسبت به لغو تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی تظاهرات کنند و «تلویزیون متعلق به یک دسته اقلیت منفور [/ بهایی]» آن را نشان دهد، گفت: «از همین حالا عده‌ای از اهالی تهران و شهرستان‌ها به ما مراجعه نموده‌اند که اگر چنین عملی صورت گیرد، ما هم در همان روز عکس‌العمل نشان خواهیم داد و مجلس یادبودی برای کشته‌شدگان مسجد گوهرشاد می‌گیریم.» گفتنی است تشکل‌های زنانه‌ای که در این زمان فعال بودند، همگی آبشخور دولتی داشتند.

سازمان زنان طرفدار حقوق بشر، سازمان زنان زرتشتی، شورای زنان ایران، انجمن معاونت زنان، اتحادیه زنان حقوقدان ایران، جمعیت راه نو، انجمن بانوان فرهنگی، انجمن دوشیزگان و بانوان و... زیر عنوانی به نام «شورای عالی جمعیت‌های زنان» جمع شده بودند و اشرف پهلوی رئیس آن بود. این گروه‌ها روز هفدهم دی هر سال گردهم‌آیی‌هایی داشتند که به واسطه حضور فرح دیبا، همسر شاه؛ اشرف پهلوی و زنان دولتمردان و دولتمندان، تبدیل به مجلس نمایش پالتو پوست، کیف و کفش و چهره‌آرایی می‌شد؛ مضاف بر این‌که با اجرای برنامه‌هایی، چون اپرا و نمایش‌های غیربومی، نشانی از زن اصیل ایرانی در آن به چشم نمی‌آمد.

اینان بر سر قبر رضاشاه نیز حاضر شده، جهت اقداماتی که برای کشف حجاب کرده بود، ادای احترام می‌کردند. آیت‌الله خمینی به مقامات حاضر در خانه‌اش گفت که «مراسم روز ۱۷ دی را بیش از آنچه که هست جلوه ندهند و مردمی که اعصابشان [از به درازا کشیدن لغو تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و تظاهرات احتمالی زنان در این روز]تحریک شده، به وسیله تلویزیون بهایی‌ها تهییج ننمایند.»

روزنامه‌ها روز ۲۶ آذر ۱۳۴۱ نوشتند که بنا بر تصمیم شورای عالی جمعیت‌های زنان، در اعتراض به لغو تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی از برپایی جشن این روز [= احتمالاً تظاهرات خودداری خواهد کرد.

نیاز حکومت به انتخابات

اجرای طرح اصلاحات ارضی که حدود یک سال از آغازش می‌گذشت، جدا از این‌که با چه محتوایی در حال انجام بود، زمینه تبلیغاتی زیادی برای شاه فراهم کرده بود. ستایش عمده آمریکا از او در سفری که بهار ۱۳۴۱ به آن کشور کرد، مربوط به اصلاحات ارضی بود. اما این کافی نبود. باید اقدامات دیگری که حکایت از گریز بیشتر از خطر کمونیسم داشت انجام می‌گرفت. تکلیف طبقه دهقان تا حدودی روشن شده بود. اینک نوبت کارگران بود؛ دومین طبقه موردنظر کمونیسم. در اینجا دولت با تصویب‌نامه‌ای کارگران را در سود کارخانه‌ها سهیم کرد و آنان را در منافع حاصل از تولید بیشتر شریک نمود.

هر چند سازوکار این طرح چندان مشخص نبود و ابهاماتی در اجرای آن وجود داشت، اما صدایش می‌توانست در جمعیت خاطر طراحان اصلاحات مفید واقع شود. سپاه دانش نیز در شرف تأسیس بود تا به جنگ بی‌سوادی در روستا‌ها برود. گفتنی است این‌ها نیز کافی نبود. نیاز مبرم حکومت به برگزاری یک انتخابات جدید، غیر از انتخابات مجلس شورای ملی، بود؛ تحرکی که نشان‌دهنده مشارکت بدیع و نوظهور مردم باشد؛ نمایانگر چهره مردمی اصلاحات در دست اقدام. این نیاز می‌توانست در تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی برآورده شود، اما با شکست آن، اقدام دیگری باید جایگزین آن می‌شد، شاه در پی به دست آوردن سندی بود که پایش را مردم مهر کرده باشند؛ هر چند این سند چندان هم اصالت نداشته باشد.

کنگره تعاون روستایی با کنگره دهقانان ایران روز سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۴۱ در تهران گشایش یافت. دو هزار و ۹۰۰ روستایی برای شرکت در این گردهمایی از نقاط گوناگون به تهران آورده شده بودند. محمدرضا پهلوی در دومین روز برگزاری کنگره حاضر شد و به حاضران گفت که می‌خواهد اصول شش‌گانه‌ای را که زمینه‌ساز سعادت ملت ایران است، از طریق مراجعه به آراء عمومی به تصویب برساند: ۱. الغاء رژیم ارباب و رعیتی با تصویب اصلاحات ارضی؛ ۲. تصویب لایحه قانونی ملی کردن جنگل‌ها در سراسر کشور؛ ۳. تصویب لایحه قانونی فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی؛ ۴. تصویب لایحه قانونی سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه‌های تولیدی و صنعتی؛ ۵. لایحه اصلاحی قانون انتخابات؛ ۶. لایحه ایجاد سپاه دانش به منظور تسهیل اجرای قانون تعلیمات عمومی و اجباری.

او در خلال سخنان خود به دو اصل ۲۷ قانون اساسی و ۲۶ متمم قانون اساسی اشاره کرد و گفت که این مواد اجازه چنین کاری را به او می‌دهد. شاه چندان بی‌راه نمی‌گفت، اما برداشت او از این دو اصل ناقص و یک‌طرفه بود. در اصل ۲۷ قانون اساسی حق انشاء قانون به پادشاه داده شده بود، اما استقرار آن اولاً موقوف به عدم مخالفت با موازین شرعی و ثانیاً منوط به تصویب مجلسین بود. اصل ۲۶ متمم قانون اساسی نیز قوای مملکت را ناشی از ملت معرفی کرده بود، اما طریقه اعمال آن را به تشخیص قانون دانسته بود. نکته‌ای که شاه در سخنان خود به زبان راند، آن بود که اقدام پیش رو یک نبرد میان قوای یزدانی با نیرو‌های اهریمنی است، و «پرچم این مبارزه را خود بر دوش گرفته‌ام.»

کنگره با مدیریت حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی، چند روزی ادامه یافت. در خلال برنامه‌هایی که بیشتر سخنرانی بود و از رهایی دهقانان گفته می‌شد، ارسنجانی خبر داد که روز تولد حضرت حجت علیه‌السلام / ۲۲ دی ۱۳۴۱ به قم خواهیم رفت. او گفت که به زیارت حضرت معصومه علی‌ها السلام می‌رویم، در مراسم ختم رئیس اداره کشاورزی کرمانشاه شرکت می‌کنیم و برای توفیق بیشتر روستاییان نماز جماعت می‌خوانیم.

گویا مقدماتی فراهم شده بود که زارعین و کشاورزان هنگام ورود وزیر به قم استقبالش کنند و در مراسمی که پیش‌بینی شده بود سخنرانی نماید. آیت‌الله گلپایگانی نسبت به حضور ارسنجانی در قم واکنش نشان داد و به اعتراض، در خانه‌اش را بست؛ یعنی دیدار عیدانه ندارم. آیت‌الله مرعشی نجفی به دلیل بیماری قلبی در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری بود.

آیت‌الله خمینی رفتار دیگری نشان داد. او از هر اقدام حکومت‌خواسته‌ای که مردم را در برابر روحانیت قرار می‌داد دوری می‌جست؛ و این اعتقاد را نه با مبارزه منفی، بلکه با شیوه‌های دیگری به انجام می‌رساند. آن روز، در خانه آقای خمینی به روی کسانی که می‌خواستند عید را تبریک بگویند باز بود. او می‌دانست که گروه‌هایی از دانشجویان دانشگاه‌های تهران برای به هم زدن سخنرانی ارسنجانی خود را به قم رسانده‌اند. پیکی به گوش دانشجویان رساند که آیت‌الله خمینی دیدار عیدانه دارد.

آنان بلافاصله راهی خانه آقای خمینی شدند. مقداری شعار دادند و در مورد مسائل مختلف سخنرانی شد و ظهر هم غذای مختصری میان آنان تقسیم گردید... فردای آن روز خدمت ایشان مشرف شدم تا علت این تصمیم را جویا شوم... فرمودند: ... ممکن بود آن‌ها [= اطرافیان ارسنجانی]حرف‌هایی بزنند و این‌ها هم شعار‌هایی بدهند و در نتیجه منجر به درگیری و زدوخورد شود... و این کار مصلحت نبود.»

جراید، بیست و سوم دی‌ماه اعلام کردند که ششم بهمن، یعنی کمتر از دو هفته دیگر، همه‌پرسی از اصول شش‌گانه انجام خواهد گرفت. فاصله بین اعلام و اقدام بسیار کم، و از نیازی حکایت می‌کرد که هیأت حاکمه در پی برآورده کردن آن بود. پرسش این است که آیا اصول یادشده بدون همه‌پرسی به اجرا درنمی‌آمد؟ پاسخ کاملاً روشن است. هر چند بیشتر این تصمیمات در قالب تصویب‌نامه و در غیاب مجلس گرفته شده بود و از لحاظ قانونی خدشه‌پذیر بود، اما دولتمردان مانعی برای پیاده کردن طرح‌ها نداشتند؛ همچنان که در مورد اصلاحات ارضی کردند.

پس مراجعه به آراء عمومی چه ضرورتی داشت؟ تنها جوابی که می‌توان داد پر کردن یک جای خالی، اما بسیار بزرگ، به نام دمکراسی بود، نیاز آنی شاه، پادشاهی که در شهریور ۱۳۲۰ به خواست متفقین بر تخت نشسته بود و در مرداد ۱۳۳۲ با کودتای همان‌ها به تخت بازگشته بود، برپایی یک همه‌پرسی بود؛ حرکتی که بتواند پوشاننده حفره فرمانروایی غیرمردمی‌اش باشد؛ بتواند توقعات بلوک غرب را برای ادامه حمایت‌های سیاسی و اقتصادی از ایران تأمین کند؛ بتواند تیزی دندان طمع بلوک شرق را کُند نماید.

روحانیان پیشرو، و در اینجا آیت‌الله خمینی، مخالفت مستقیمی با اجرای طرح‌های یادشده نداشت. اولویت او، حفظ دیانت و استقلال مملکت به وسیله شاه بود؛ دو مقوله‌ای که در نظر آقای خمینی در هم تنیده بودند و فاصله‌ای میانشان وجود نداشت. او نگهبانی از این سد را وظیفه اصلی حاکم می‌دانست و نظارت بر آن را وظیفه حتمی خود. ازاین‌رو در برابر هر آنچه که ممکن بود ترکی در آن اندازد، ایستادگی می‌کرد و اینک محمدرضا پهلوی با شکستن قانون، که نتیجه‌ای جز دیکتاتوری نداشت، و حرکت در عرض قانون اساسی، که پیامدش ولنگاری سیاسی بود، در حال سوراخ کردن این سد بود. عقیده آیت‌الله خمینی این بود: «ما با دیکتاتوری شاه مخالفیم، و شاه نباید [با برگزاری رفراندوم برخلاف قانون اساسی عمل کند.]این حق شاه نیست؛ و این تجاوز به قانون اساسی است.» او با دیدگاه روحانیانی که علیه اصلاحات ارضی موضع می‌گرفتند، موافق نبود.

در دیدار با حسن پاکروان، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور/ ساواک، موضوع اصلاحات ارضی را پیش کشید. پاکروان، به احتمال زیاد، پیش از اعلام قطعی زمان همه‌پرسی به قم آمده، خبر طرح شش ماده‌ای را برای علمای نامی حوزه علمیه آورده بود. اما رئیس نهاد امنیتی کشور پیش از آن‌که بخواهد خبری بدهد، لابد در صدد آگاهی از دیدگاه‌ها، گردآوری اطلاعات کلی و ارائه تحلیل تازه از کسانی بود که اگر صاحب قدرت نیستند، در شمار دارندگان اقتدار جامعه هستند. جملات بازمانده آقای خمینی از آن دیدار بعد‌ها چنین گفته شد: «اگر شما می‌خواهید اصلاح بکنید جامعه را، تولید جامعه بالا برود، درآمد مردم بالا برود، [با]این کاری که شما می‌خواهید بکنید نتیجه‌اش این است که دو سال دیگر ما دست گدایی به سوی آمریکا دراز کنیم.

اگر مأموریت این شکلی است، خوب این را بگویید اگر که نه، واقعاً دلتان می‌خواهد خدمتی کرده باشید به طبقه زحمتکش و دهقان، من به عنوان حاکم اکثر این مالکین دهات را مالک نمی‌دانم: اموالشان را مصادره می‌کنیم و می‌دهیم دست خود رعیت، بدون اینکه از آن‌ها پولی گرفته باشیم. چون این‌ها دیونشان را پرداخت نکرده‌اند و من هم به عنوان حاکم شرع، به عنوان اینکه این‌ها دین به امام دارند، اموالشان را مصادره می‌کنیم می‌دهیم دست رعیتش... تا الان سودش را او می‌خورده، برمی‌داشته می‌رفته خارج از کشور تفریحش را می‌کرده، اما حالا خود رعیت می‌آید استفاده‌اش را می‌کند.

اگر این را قبول ندارید، الحمدلله از جهت زمین غنی هستید. کشور ایران مثل اروپا نیست که خاک نداشته باشد: موات دارید، شما آب و بذر و گاو، یعنی همین تراکتور را بدهید به خود رعیت و اقساط ۱۵ ساله از او بگیرید و زمین‌های موات هم در اختیارش بگذارید و تقسیم‌بندی بکنید، به هر خانواده که بنا بر نسبت عائله‌ای که دارد یک مقدار از این زمین‌ها را در اختیارش بگذارید. این رعیتی که امروز هست خودش به صورت یک مالک درمی‌آید. مالک امروز، به این فکر می‌افتد یا باید زندگی رعیتش را تأمین بکند، مطابق این‌هایی که آمده‌اند زمین گرفته‌اند، یا اینکه اگر نخواهد بکند و نمی‌تواند دست از ملکش بردارد، مجبور [است]که بردارد مکانیزه‌اش بکند. وقتی مکانیزه‌اش کرد، پس رقابت می‌افتد بین مالک قدیم و مالک جدید که همان رعیت دیروز بود.»

با قطعی شدن تصویب اصول شش‌گانه از طریق مراجعه به آراء عمومی، آیت‌الله خمینی در نشستی با سرپرستان حوزه علمیه قم، زیروبم اقدام قانون شکنانه شاه را برای حاضران بازگفت. گفت که مسئله اخیر غیر از قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی است. گفت که حکومت می‌خواهد در این اقدام ما را در برابر مردم قرار دهد. «معتقد بود باید با تأمل قدم برداشت و باید برای استقامت در برابر پیامد‌های آن آماده بود.» با این‌که نقلی از پیشنهاد‌های آقای خمینی در دست نیست، اما می‌توان گمان برد که گفته‌های او نتوانست هم‌باوری لازم را پدید آورد. به همین دلیل تصمیم گرفته شد از دربار خواسته شود نماینده‌ای از طرف شاه به قم بیاید.

در تهران نیز برخی روحانیان در مخالفت با همه‌پرسی ششم بهمن با امیر اسدالله علم دیدار کردند. به نظر می‌رسد نخست‌وزیر قاطعیت دولت را در اجرای تصمیمات گرفته شده به رخ روحانیان کشیده باشد. نتیجه این نشست به قم منتقل گردید. جلسه‌ای در خانه آقای شریعتمداری تشکیل و ماحصل آن چنین بیان شد: «ما در اصل مطلب حرفی نداریم، ولیکن راه قانونی را عرضه کنید تا مطالعه شود.» آیت‌الله خمینی در راه بازگشت به خانه به معتمد خود، کسی که باید این پیام را به تهران می‌رساند، گفت: «من امیدی به این آقایان ندارم. من این دفعه با شاه طرفم. می‌دانم اگر اقدام کنم مرا تنها می‌گذارند و عقب می‌کشند.»

سلیمان بهبودی پیشکار دیروز رضاشاه و نماینده امروز محمدرضاشاه به قم آمد. او مایل بود دیدارش با آیت‌الله خمینی خصوصی باشد. پذیرفته نشد. وارد اتاق که شد، آقا زیر کرسی نشسته بود. همان‌جا نیم‌خیز شد و احترامی گذاشت. بهبودی سلام شاه را رساند و اندکی درباره نظام ارباب و رعیتی گفت و از قول شاه ابراز داشت کاری که می‌خواهیم بکنیم قانونی است؛ املاک را به زور نمی‌گیریم؛ می‌خریم. آیت‌الله گفت که خرید ملک دیگران به زور جایز نیست، اما دعوای ما درباره این چیز‌ها نیست. بلکه دو مطلب را باید بگویم. یکی این‌که شاه قرار بود دیگر ارتجاع سیاه نگوید، ولی دوباره این حرف را گفته است.

دوم این‌که علم صحبت کرده و گفته است در این [کار]دولت جلودار نیست، بلکه شخص اعلی‌حضرت جلودار است. به نظر من علم به شاه خیانت کرد. بهتر بود در این قضیه هم علم جلو می‌آمد تا اگر ضربه‌ای وارد شد، شاه ضربه نخورد.» در ادامه گفتگو، آقای خمینی اشکالات و زیان‌هایی را که با برپایی همه‌پرسی به دین، استقلال کشور و رژیم سلطنتی وارد می‌شود باز گفت، اما دانست که این حرف‌ها تأثیری در تصمیم‌گیری هیأت حاکمه نخواهد گذاشت. ازاین‌رو پس از رفتن بهبودی، دست به قلم شد و بیانیه‌ای را که درواقع پاسخ به پرسشی درباره تصویب ملی بود، نگاشت و آن را به شماری از شاگردانش سپرد و گفت که راهی زادگاهتان شوید و آن را توزیع کنید. از روی همان دست‌نوشته استنساخ شد. به دو روحانی‌ای که راهی استان‌های گیلان و مازندران بودند، گفت: «طوری عمل کنید که دستگیر نشوید. خودتان را لو ندهید. اعلامیه‌ها را میان یک جاکفشی بگذارید و آرامش خودتان را حفظ کنید.»

در ابتدای این اعلامیه آمده بود: «هر چند میل نداشتم مطلب به اظهارنظر برسد، لهذا مصالح و مفاسد را به وسیله آقای بهبودی به اعلی‌حضرت تذکر دادم و انجام وظیفه نمودم، و مقبول واقع نشد، اینک باید به تکلیف شرعی عمل کنم.» آیت‌الله خمینی در ادامه، نظر خود را راجع به تصویب ملی چنین بیان کرد: «این رفراندم که به لحاظ رفع برخی اشکالات به اسم تصویب ملی خوانده شده، رأی جامعه روحانیت اسلام و اکثر قاطع ملت است، در صورتی که تهدید و تطمیع در کار نباشد و ملت بفهمد که چه می‌کند.

و سپس اشکالات آن را برشمرد: «۱. در قوانین ایران رفراندم پیش‌بینی نشده و تاکنون سابقه نداشته، جز یک مرتبه، آن هم از طرف مقاماتی غیرقانونی اعلام شد و به جرم شرکت در آن [رفراندم]جمعی گرفتار شدند و از بعضی حقوق اجتماعی محروم گردیدند. معلوم نیست چرا آن وقت این عمل غیرقانونی بود و امروز قانونی است؟! ۲. معلوم نیست چه مقامی صلاحیت دارد رفراندم نماید؛ و این امری است که باید قانون معین کند.

۳. در ممالکی که رفراندم قانونی است باید به قدری به ملت مهلت داده شود که یک یک مواد آن موردنظر و بحث قرار گیرد و در جراید و وسایل تبلیغاتی آرای موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد؛ نه آن‌که به‌طور مبهم، با چند روز فاصله، بدون اطلاع ملت اجرا شود. ۴. رأی‌دهندگان باید معلوماتشان به‌اندازه‌ای باشد که بفهمند به چه رأى می‌دهند؛ بنابراین اکثریت قاطع [= اشاره به سطح بالای بی‌سوادی]حق رأی دادن در این مورد را ندارند؛ و فقط بعضی اهالی شهرستان‌ها که قوه تشخیص دارند صلاحیت رأی دادن در مواد شش‌گانه را دارند که آنان هم بی‌چون و چرا مخالف هستند. ۵. باید رأی دادن در محیط آزاد باشد و بدون هیچ‌گونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود؛ و در ایران این امر عملی نیست و اکثریت مردم را سازمان‌های دولتی در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده و در فشار و مضیقه قرار داده و می‌دهند.»

اول این‌که آیت‌الله خمینی مخالفتی با اجرای مواد شش‌گانه، در صورتی که به دور از دخالت بیگانگان طراحی شده باشد، نداشت. دوم این‌که همه‌پرسی را با توجه به شیوه برگزاری / زمان اندک، تبلیغات هدایت شده و مجریانی که صلاحیتشان احراز نشده، اجباری می‌دانست. سوم این‌که اجرای مواد شش‌گانه را منوط به همه‌پرسی نمی‌دانست و اصرار حکومت در مراجعه به آراء عمومی را درواقع ایجاد معبری برای فرار از «تخلفات قانونی» توصیف می‌نمود. چهارم این‌که احتمال می‌داد این حرکت همانند تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی مقدمه‌ای برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب در قانون اساسی باشد.

اصرار به حفظ آرامش

با وجود علنی شدن مواضع دربار و دولت در برگزاری حتمی همه‌پرسی، سفارش مؤکد آیت‌الله خمینی به مردم، حفظ نظم و از کف ندادن آرامش بود. این را دست‌کم دو بار پیش از همه‌پرسی به دیدارکنندگانش سفارش کرد. در دیداری خواستند که اجازه آتش زدن خیمه‌های رأی‌گیری را در روز ششم بهمن بدهد، اما گفت که چنین کاری نکنید؛ چند چادر که آتش بگیرد خواهند گفت: مالکان و اربابان، عوامل خود، روحانیان، را تحریک کرده‌اند؛ کسی که حرف حساب دارد دست به چنین کار‌هایی نمی‌زند.

سپس تأکید کرد که ما مخالف اصلاحات ارضی نیستیم، اما آن را فریب می‌دانیم، ما مخالف سهیم شدن کارگران در سود کارخانه‌ها نیستیم، اما آن را فریب می‌دانیم؛ ما مخالف صاحب رأی شدن زنان در انتخابات نیستیم، اما آن را فریب می‌دانیم؛ و پرسید که این اصلاحات را چه کسی انجام می‌دهد؟ «کسی که ریشه تمام مفاسد در کشور به او منتهی می‌شود. او اصلاحات کند؟ چرا احزاب سیاسی ما این قدر سطحی و ظاهربین هستند؟ چرا احزاب فریب می‌خورند [و می‌گویند:]اصلاحات آری، دیکتاتوری خیر. این اصلاحات عین دیکتاتوری و برای تقویت دیکتاتوری است.»

وقتی صبح روز دوم بهمن ۱۳۴۱، گروهی از بازاریان قم برای آگاهی از نظراتش درباره تصویب‌نامه به دیدارش رفتند، این‌چنین سخنان خود را پایان داد: «شما وظیفه‌ای که دارید بایستی کاملاً نظم و آرامش را حفظ کنید تا خون از دماغ یک نفر نیاید و جریان تمام شود.» آقای خمینی احتمال می‌داد دولت همچنان که برای اجرای اصلاحات ارضی در منطقه فارس «مرده مصنوعی درست کرده بود، برای برپایی همه‌پرسی دست به اقدام مشابهی بزند. «مثل جریان شیراز که یک نفر را (ملک عابدی) کشتند نشود و مرده مصنوعی را به گردن شما‌ها نگذارند. گویا فکرشان این‌طور است که در قم یا طهران آن‌چنان عملی تکرار شود و شما باید خیلی حواستان جمع باشد.


بیشتر بخوانید:شخصی که امام خمینی (ره) برنامه کاری اش رابرای ملاقات با او لغو می‌کرد! 



حدس او درست بود، بنای حکومت بر جلوگیری از ادامه مخالفت‌ها و در صورت لزوم، درگیری و روبرو شدن با پیامد‌های بعدی آن بود. پیش از ظهر روز دوم بهمن ۱۳۴۱ اجتماعی در خانه آیت‌الله بهبهانی در تهران شکل گرفت و با تظاهرات به سوی بازار حرکت کرد. بر سر راه، آیت‌الله خوانساری نیز با ایشان همراه شد. شعار مردم «مرگ بر استبداد» و «رفراندم غیرقانونی است» بود و رفته رفته تبدیل به «نصر من الله و فتح قریب» و «انا فتحنا لک فتحا مبینا» شد.

جمعیت راه تظاهرات را به خانه آقای بهبهانی ختم کرد. در آنجا محمدتقی فلسفی در سخنانی ضمن محکوم کردن همه‌پرسی از حاضران خواست برای ادامه اعتراضات، بعدازظهر در مسجد سیدعزیزالله بازار گردهم آیند. تظاهرات بعدازظهر با دخالت مأموران حکومتی همراه شد. تا توانستند مردم حاضر، به ویژه طلاب را کتک زدند. آقای خوانساری در این یورش آزار دید و عبا و عمامه و نعلین خود را از دست داد. فردای آن روزشماری از روحانیان تهران دستگیر و زندانی شدند. البته دولت برای نشان دادن توان خود در مقابله با اعتراض‌ها فقط به نیرو‌های انتظامی اکتفا نکرد، بلکه پانزده هزار روستایی، بنابر ادعای حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی، از اطراف تهران به پایتخت آورده شدند و علیه آنچه که «مخالفان اصلاحی ارضی» خوانده شد، تظاهرات کردند.

دولتمردان و دستگاه تبلیغاتی حکومت از تظاهرات مخالفان در تهران استفاده خود را بردند و گفتند که اینان خواهان بازگرداندن مالکان بزرگ هستند. هشدار آیت‌الله خمینی به طرح نکردن قضیه اصلاحات ارضی چندان کارگر نیفتاده بود. آقایان بهبهانی و خوانساری در دیدارهایشان با مقامات دولتی و یا در اطلاعیه‌ها و گردهم‌آیی‌ها به مخالفتشان با اصلاحات ارضی اشاره می‌کردند و ناخواسته راه تهمت زدن دولت را، که مالکان و روحانیان همدست هستند، باز می‌گذاشتند.

با رسیدن خبر رخداد‌های تهران به قم، آیت‌الله خمینی تاب توهینی که به علما و طلبه‌ها و مردم شده بود نیاورد و با نوشتن پیامی به مردم گفت که بی‌احترامی، دستگیری و محصورکردن برخی از علمای تهران و حمله به بازار و تخریب اماکن کسب و غارت آن‌ها کاری قرون‌وسطایی است. «با ما معامله بردگان قرون وسطی می‌کنند. به خدای متعال [قسم]من این زندگی را نمی‌خواهم.» و آنگاه با یاد جمله‌ای از امام حسین علیه‌السلام / انى لا أرى الموت الا السعاده ولا الحیاه مع الظالمین الا برما، نوشت: «ای کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیفی نداشته باشم. فقط جرم علمای اسلام و سایر مسلمین آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت می‌نمایند و با استعمار مخالفت دارند.»

حادثه مشابه تهران در قم نیز رخ داد. اهالی شهر می‌دانستند که شاه قرار است، فردا/ چهارم بهمن ۱۳۴۱ به قم بیاید. مطبوعات نوشته بودند که او برای دادن اسناد مالکیت چند صد دهقان، به قم خواهد آمد. شهر تزیین شده بود. گروه‌هایی از مردم در اعتراض به این سفر و نیز محکوم کردن همه‌پرسی ششم بهمن تظاهرات کردند. گفته شده آن روز صبح، تظاهرات از بازار حسین‌آباد و مسجد آیت‌الله گلپایگانی آغاز گردید. شعار اصلی مردم، «ما تابع قرانیم، رفراندم نمی‌خواهیم بود.

بنا بر نسخه‌ای که در تهران اجرا شده بود، درگیری نیرو‌های مسلح با مردم قطعی بود؛ به ویژه آن‌که امنیت شهر برای ورود شخص اول باید تأمین می‌گشت. گویا گروهی از طرفداران حکومت نیز در این زمان تظاهرات کرده، کار به رویارویی طرفین می‌کشد؛ و نیز گفته شد، هنگامی‌که مردم برخی خوازه‌ها را پایین کشیدند، قوای حکومتی نیز وارد عمل شد. با تیراندازی هوایی، ضرب و شتم، دستگیری، تخریب برخی اماکن، از جمله حجره‌هایی از مدرسه فیضیه، و درنهایت با دادن ریخت نظامی به شهر ماجرای آن روز پایان داده شد. کسانی که آن شب قم را به یاد دارند، گفته‌اند که شب خطرناکی بود. نیرو‌های نظامی خیابان‌های اصلی قم را قرق کردند. به هر حرکت مشکوکی تیراندازی می‌شد.

دستگاه تبلیغاتی حکومت حوادث شهر قم را چنین جمع‌بندی کرد: «کشاورزان قم با طلاب زدوخورد کردند و از طرف روحانیون از دولت تقاضا شد نظم را برقرار کنند و دولت فوری اقدام کرد.»

آقای خمینی ظهر همان روز پیام دیگری برای آگاهی مردم، با ذکر آیه استرجاع/ انا لله و انا الیه راجعون نوشت و خلاصه‌ای از رفتار مأموران را یادآور شد و گفت: «این است معنای طرفداری دولت از دیانت؛ و این است معنای آزادی رأی و رأی‌دهندگان.» سپس با دعوت از افکار عمومی برای داوری، از خدا خواست «اسلام و استقلال مملکت را حفظ کند.

در پی حوادث قم رؤسای روحانی در خانه آیت‌الله داماد گردهم نشستند. لابد در این جلسه بود که تصمیم گرفته شد اهالی قم فردا از خانه‌ها خارج نشوند؛ کسی به استقبال شاه نرود؛ طلبه‌ای آن دور و بر پیدایش نشود. حتی از فرماندار قم خواستند به جلسه آن‌ها بیاید. آمد. «آقایان مراجع احتمالاتی می‌دادند.

احتمال اینکه به هنگام حضور شاه در قم، کسی از خودشان را مأمور حمله دروغین به شاه کرده و بعد همین را بهانه کنند و بریزند صدمه‌ای به طلبه‌ها، مدارس و مراجع وارد کنند و یا اینکه کسی را وادار کنند مثلاً تیری رها کند و بعد بگویند می‌خواستند شاه را بکشند و با این بهانه، بگیر و ببند‌ها و زندان‌ها را شروع کنند. این بود که مراجع، فرماندار قم را به جلسه خودشان احضار کرده و نسبت به حملات اخیر به طلبه‌ها و مغازه‌های مردم، اعتراضات سخت و تندی به او کرده، همین طور نسبت به هرگونه حادثه احتمالی که فردا به هنگام حضور شاه در قم ممکن است اتفاق بیفتد، هشدار دادند و از خودشان سلب مسئولیت کردند.»

در این دیدار آیت‌الله خمینی گفت که رفتار غیرانسانی مأموران دولتی جای تفاهم و مراوده نگذاشته است. ظاهراً فرماندار قم از آقایان خواسته بود که در هنگام حضور شاه در قم با او ملاقاتی کنند، اما آقای خمینی صراحتاً گفت که «هیچ راهی جهت ملاقات با شاه وجود ندارد مگر آن‌که شاه برای جبران اهانت و تجاوزی که به حریم مقدس روحانیت شده، آقای علم را به عنوان مجرم اصلی از مقام نخست‌وزیری عزل نماید و به این بگیر و ببند‌ها و اعمال پلیسی پایان بخشد تا راه برای ملاقات و مذاکره با او هموار گردد.»

گفته شده مراجع تصمیم گرفتند به رسم گذشته، شهر قم را ترک کنند. گاهی که شاه در دوره پیشین به قم می‌آمد، آیت‌الله بروجردی برای دوری از دیدار او شهر را ترک می‌کرد. احتمالاً به اصرار آقای خمینی از این تصمیم منصرف شدند، اما «شنیده شد که برخی آقایان مراجع از منزلشان خارج شده و در مکان‌های مختلف مخفی» شدند. آقای خمینی نیز خانواده‌اش را به خانه یکی از خویشان فرستاد؛ حتی خادمان را، اما خود در خانه ماند.

شاه در قم

صبح چهارم بهمن ۱۳۴۱ محمدرضا پهلوی وارد قم شد. مأموران، عده‌ای را که از قم و تهران و اطراف جمع‌آوری کرده بودند، به عنوان مردم، به استقبال او فرستادند. او ابتدا به زیارت حرم حضرت معصومه علیهماالسلام رفت و سپس در جایگاهی که در آستانه حرم درست کرده بودند قرار گرفت. نخست، حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی، سخن راند. محتوای گفته‌های کم‌مایه او نشان داد که از پیش موضع خصمانه‌ای علیه روحانیان مستقل گرفته شده است. محور جملات او روی جمود فکری روحانیان بود و در مقام مثال از معاویه و شمر، که در برابر حضرت علی و امام حسین علیهماالسلام ایستادند، به عنوان صاحبان جمود فکری یاد کرد و سپس مدعی شد که حاکمان فعلی ایران درون را می‌نگرند و حال را، و روحانیان برون را می‌نگرند و قال را.

پس از ارسنجانی، شاه در میان صفی از فرماندهان نظامی سخنرانی‌اش را با بیان خاطراتی از دوران کودکی که حکایت از دیانت او داشت آغاز کرد. گفت که از همان ابتدا با شعائر مذهبی زندگی می‌کرده؛ بیماری حصبه‌اش با عنایت حضرت علی علیه‌السلام درمان شد؛ حضرت مهدی علیه‌السلام را در خیابان دید؛ در راه امام‌زاده داود، حضرت ابوالفضل علیه‌السلام به گاه سقوط از اسب، او را میان زمین و هوا گرفت. شاه گفت که هیچ‌کس، چون او به خداوند نزدیک نیست.

قطعات بعدی سخنان او توهین به علما و مخالفانش بود که بسیار تند و زننده ادا شد. «یک عده نفهم و قشری که مغز آن‌ها تکان نخورده، همیشه سنگ در راه ما می‌انداختند... ارتجاع سیاه اصلاً نمی‌فهمد و از هزار سال پیش تاکنون فکرش تکان نخورده... فکر می‌کنند زندگی عبارت از این است که چیزی یا مالی به ظلم و یا بی‌کاری و یا بطالت به دست آورند.. مفت خوری دیگر از بین رفته است.

ارتجاع سیاه کسانی نفهم [اند]که درک ندارند و بد نیت هستند و ما دلمان به حال آن‌ها می‌سوزد. [ارتجاع سیاه]با پیشه‌وری ائتلاف کردند و با او شراب خوردند و به این مملکت خیانت کردند. کسانی که تمام زندگی کثیف سیاسی سیاه سابقشان با مدارک و دلایل کافی دال بر اجنبی‌پرستی است، امروز این آقایان ادعای وطن‌پرستی دارند... ارتجاع سیاه ایده آلش حکومت مصر است. این‌ها صد برابر خائن‌تر از حزب توده هستند.» این جملات نه‌تن‌ها برازنده شخص اول کشور نبود، بلکه انگار از زبان رقیب شکست‌خورده‌ای که در پی یافتن فرصتی برای بیرون ریختن کینه‌ای کهنه بود، ادا شد.

شاه پیش از این در کنگره تعاون روستایی از ترکیب «ارتجاع سیاه» برای اشاره به جامعه روحانیت استفاده کرده بود. آیت‌الله خمینی نیز در دیدار با سلیمان بهبودی، نماینده شاه، به او گفته بود که «ارتجاع سیاه درواقع ایشان هستند.» در آن دیدار آقای خمینی با لحن تندی خطاب به بهبودی و درواقع به گوش شاه رسانده بود: «علمای اسلام وضع زندگی‌شان همین‌گونه است که می‌بینید.

آیا درباریان این‌گونه زندگی می‌کنند؟ شما شهریه‌ای را که یک طلبه به مدت یک سال دریافت می‌کند حساب کنید. آیا با زندگی وابستگان به دربار قابل‌مقایسه است؟ آیا علما و مراجع اسلام مرتجع هستند؟ باید این ارتجاع سیاهی را که موردنظر ایشان است بشناسیم. ارتجاع سیاه درواقع ایشان است.»

این جملات به گوش شاه رسیده بود؛ به او گفته بودند که هیچ‌یک از علمای قم به استقبال او نخواهد رفت؛ و سرپرستان حوزه علاقه‌ای به دیدنش ندارند. شاه خاطره تلخی هم از گذشته داشت. آخرین باری که راه او به قم افتاده بود، در زمان زعامت آیت‌الله بروجردی بود. «آقای بروجردی قبل از ورود محمدرضا پهلوی به قم به عنوان اعتراض به عملکرد و برنامه‌های وی و برای این‌که با وی دیدار نکند به یکی از روستا‌های اطراف رفت. این قضیه بازتاب زیادی در تهران و شهر‌های دیگر داشت و ضربه بزرگی بر حیثیت دستگاه و شخص شاه به شمار می‌آمد و عقده‌ای سنگین روی دل محمدرضاشاه» گذاشته بود که در این سفر آن را گشود.

آیت‌الله خمینی پیش‌بینی کرده بود که حکومت در مسئله اخیر بسان تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی عقب‌نشینی نخواهد کرد، چراکه در موضوع پیشین، طرف ما دولت بود، نه شاه. دولت اگر سقوط هم می‌کرد، اساس حکومت بر باد نمی‌رفت، اما در اینجا طرف ما شاه است؛ شاهی که در مرز مرگ و زندگی قرار دارد و عقب‌نشینی او یعنی سقوط. «او مأمور است که این برنامه را به هر قیمتی است به مرحله اجرا بگذارد و نه‌تن‌ها عقب‌نشینی نمی‌کند... بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگی با هرگونه مخالفتی مقابله خواهد کرد.»

پس از همه‌پرسی

آنچه از دست علما برمی‌آمد، البته با تحرکی که آیت‌الله خمینی به آنان می‌داد، انجام شده بود. ایشان پس از دیدار با نماینده شاه و شنیدن حرف آخر، با انتشار اطلاعیه‌هایی رأی‌دهی به اصول شش‌گانه را تحریم کرده بودند. اما دولت هم برنامه‌های خودش را در تهییج مردم برای شرکت در همه‌پرسی به اجرا گذاشته بود. قطعاً زور اعلامیه‌هایی که پنهانی چاپ و توزیع می‌شد نمی‌توانست به هیجانی که دستگاه تبلیغاتی دولت از روز‌ها پیش آغاز کرده بود و در ششم بهمن ۱۳۴۱ به اوج خود رسیده بود، برسد.

آخرین برگی که دولت صبح روز رأی‌دهی رو کرد، اجازه رأی به زنان بود. هر چند گفته شد آرای زنان در نتیجه کلی همه‌پرسی دخالت داده نخواهد شد، اما توانست گروه‌هایی از زنان را به پای صندوق‌های رأی بکشاند و چهره برخی شهرها، به ویژه تهران را تغییر دهد.

در هشتم بهمن جراید نوشتند که پنج میلیون نفر به اصول شش‌گانه رأی موافق دادند. در همین روز شاه در تمجید از مردم پیامی داد و تلویحاً گفت که در انتخابات آتی زنان نیز همچون مردان در رأی‌دهی مشارکت خواهند کرد. همین موضوع زمینه را برای جنب و جوش کانون‌ها و انجمن‌های زنان، که همگی بخشی از بدنه حکومت بودند، فراهم کرد. همه چیز برای شاه به خوبی گذشت. توصیفاتی که خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های غربی از پادشاه ایران کردند با پیام کندی، رئیس‌جمهور آمریکا، کامل شد.

فردای روز انتخابات / هفتم بهمن ۱۳۴۱، آغاز ماه مبارک رمضان بود. به پیشنهاد آیت‌الله خمینی، و در اعتراض به همه‌پرسی غیرقانونی، نماز‌های جماعات و سخنرانی‌های مساجد تعطیل گردید. این اقدام به «اعتصاب نماز جماعت» شهرت یافت، اما چند روزی بیشتر دوام نیافت.

بنابر یک گفته، آیت‌الله خوانساری این اعتصاب را شکست و نماز جماعت را در مسجد سیدعزیزالله تهران اقامه کرد. آقای خمینی با این کار موافق نبود، اما برای حفظ هماهنگی و دوری از چنددستگی به پایان اعتصاب رضایت داد. گفته دیگری حکایت می‌کند که «بسته شدن در مساجد، به ویژه در ماه مبارک رمضان، تریبون‌های بی‌شماری را در سراسر کشور از دست روحانیت خارج ساخت، و این به نفع رژیم بود.» با آیت‌الله خمینی مذاکره شد و او از تصمیم پیشین خود بازگشت.

غیر از اعتصاب نماز جماعت که در هفته اول ماه مبارک رخ داد، بقیه روز‌های این ماه در سکونی شبیه انتظار گذشت.

هفتم اسفند ۱۳۴۱/ عید فطر گروهی از طلبه‌های قم و زائران حضرت معصومه علیهماالسلام، بنا بر رسم جاری، برای گفتن تبریک عید راهی خانه علما شدند. این گروه که عمدتاً از تهران به قم آمده بودند ابتدا به خانه آیت‌الله شریعتمداری رفتند و سپس راهی خانه آیت‌الله خمینی شدند. در میان راه، برای «اولین پرچمدار و مجاهد اسلام و پیشوای عالیقدر مسلمانان» صلوات فرستادند. می‌دانستند که از صاحب این خانه سخنان سیاسی خواهند شنید. خانه لبالب از گوش‌های شنوا شد.

پیش از اظهارات آیت‌الله خمینی، شعری که مضامین انقلابی داشت، خوانده شد و سپس آیت‌الله، که روی زمین نشسته بود، به نامه‌نگاری‌ها و اطلاعیه‌هایی که درباره تحریم همه‌پرسی ششم بهمن نوشته بود اشاره کرد و گفت که دولت توانست با ایجاد وحشت، ضرب و شتم و صحنه‌سازی اقدام به گرفتن رأی کند، و در حقیقت «صندوق‌ها را از آراء پر کردند [و]روی دکتر اقبال را سفید کردند.»

او گفت که حکومت گمان می‌کند ما شکست خورده‌ایم. در صورتی که این هم خود یکی از دلایل نفهمی آن‌هاست.» آقای خمینی وابستگی تأسف‌بار ایران را به بیگانگان یادآور شد و افزود: «کلید ضعف و زبونی خودشان را از ترس نیروی ملت دو دستی تسلیم اربابان خارجی نمودند. با نهایت تأسف می‌بینیم کشور ۲۵۰۰ ساله [ایران]درحالی‌که تمام مستعمرات و شبه جزایر دوردست استقلال یافته‌اند، ایران احتیاج به سرپرست و دایه دارد، وی تصور نادرست حکومت را از پایان مقاومت یادآور شد که «این‌ها تصور می‌کنند با این سرنیزه‌های پوسیده می‌توانند حکومت متزلزل خود را ترمیم و به آن ادامه دهند. ما به مبارزات خود برای از بین بردن این‌گونه فجایع ادامه می‌دهیم.» و سپس پیش‌بینی خود را از نتیجه اجرای اصول شش‌گانه چنین بیان کرد: «سیل بیکاران، خشک [سال]ی، محصولات کشاورزی، از سال آینده نشان می‌دهد که چه بلایی به سر مردم آمده و به آن گرفتار می‌شوند و بایستی جهت تأمین آذوقه، گندم و جو توسل به کشور‌های خارجی بنمایند و از خارج به ایران وارد کنند و آن هم وضع کارگران کارخانجات است. نمی‌دانم کدام‌یک از محصول اصلاحات آقایان را بگویم مملکت را به گند زده‌اند. شما مردم هوشیار باشید و به مبارزات خود ادامه دهید.

از جمله کسانی که بعدازظهر هفتم اسفند به قم آمد، غلامرضا تختی بود. کسانی که از خانه آقای خمینی می‌آمدند، او را در جریان سخنانی که شنیده بودند گذاشتند. از او خواستند به دیدار آقایان شریعتمداری و خمینی برود؛ او هم پذیرفت.

منبع:فارس

انتهای پیام/

مروری بر بخشی از کتاب «الف لام خمینی»

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.